کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

پیشرفت ایرانی اسلامی به عنوان گفتمان و خواست عمومی، راهبرد اساسی و مبنای همه قوانین و رویه های حاکمیتی باید باشد. جامعه نیازمند آموزش و ترویج کارآفرینی با رویکرد تفکر دینی و توسعه کسب و کارهای کارآفرینانه بر مبنای سرمایه انسانی، اقتصادی و اجتماعی ایرانی است

۱۲ مطلب با موضوع «بزرگان :: مفاخر ملی» ثبت شده است

ثروتمندترین ایرانیان جهان را بشناسیم.

 

بابک زنجانی

بابک زنجانی (متولد 12 مارس 1971 در تهران) تاجر و سرمایه‌دار شناخته‌شده ایرانی است که در دسامبر ۲۰۱۲ توسط اتحادیه اروپا به کمک‌رسانی برای تجارت نفت ایران از طریق دور زدن تحریم‌ها و داشتن نقش محوری در نقل و انتقال پول مربوط به فروش آن به دولت ایران متهم شد. در این میان اولین بانک اسلامی به مالکیت زنجانی متهم به استفاده از کانال‌هایی برای پرداخت‌های مربوط به نفت ایران شده بود. زنجانی خود در مصاحبه‌ای که با رویترز داشته، گفته بود ورود به این لیست اشتباه بوده، و او کاری برخلاف قوانین اتحادیه اروپا انجام نداده و نفت ایران را در کشورهای معاف از تحریم و طبق قوانین بین‌المللی فروخته است. زنجانی گفته بود، ماهیت پیچیده معاملات شرکت‌های او، که شامل مبالغ هنگفتی است، ممکن است مقامات اتحادیه اروپا را گمراه کرده باشد. شرکت‌های بابک زنجانی ممکن است در قاچاق نفت ایران در ساحل شرقی مالزی دخالت داشته باشد. به گفته خود زنجانی، او دارای بیش از ۶۰ شرکت از جمله شرکت گروه سورینت در امارات متحده عربی، اولین بانک سرمایه‌گذاری اسلامی در مالزی، سهامدار شرکت هواپیمایی انور ترکیه، موسسه مالی اعتباری در امارات و بانک ارزش تاجیکستان است. جدای از اینها، زنجانی شرکت‌هایی در دوبی، ترکیه و تاجیکستان دارد. زنجانی در مصاحبه‌‌ای با خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، گفته بود صاحب ۶۴ شرکت داخلی و خارجی است و در حال حاضر نیز در ایران و کشورهای دیگر با ۱۷ هزار نفر کارمند در حال تجارت و ارائه خدمات است. زنجانی همچنین در ایران، مالک هواپیمایی قشم و راه‌آهن سورینت، مالک و رئیس هیات‌مدیره باشگاه فوتبال راه‌آهن است. ثروت زنجانی 5/13 میلیارد دلار تخمین زده شده است. گروه شرکت‌های سورینت یک شرکت کسب و کار ایرانی است که به رهبری بابک زنجانی اداره می‌شود. این شرکت یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های کسب و کار در ایران است. کسب و کار سورینت شامل لوازم آرایشی و بهداشتی، امور مالی و بانکی، مهمان‌نوازی، حمل و نقل هوایی تجاری، زیرساخت‌ها، مواد و مصالح ساختمانی، تکنولوژی اطلاعات و توسعه املاک و مستغلات بین‌المللی است که در ایران، امارات متحده عربی، مالزی، ترکیه، تاجیکستان، چین و همچنین دیگر بازارهای در حال ظهور در حال فعالیت است.

 

پی‌یرمراد امیدیار

پی‌یرمراد امیدیار متولد 21 ژوئن سال 1967، کارآفرین و خیر آمریکایی-‌ایرانی‌الاصل متولد فرانسه است. او موسس و رئیس ای‌بی (e-Bay)، وب‌سایت مخصوص حراج‌های اینترنتی است. امیدیار در سال 1995، در 28سالگی، برای فعال کردن فهرستی از حراج فرد به فرد مستقیم برای اقلام کلکسیونی، شروع به نوشتن یک کد کامپیوتری برای یک مکان آنلاین کرد. او یک نمونه ساده اولیه‌ را بر روی صفحه وب شخصی خود ایجاد کرد، و در روز کارگر، روز دوشنبه، 4 سپتامبر 1995، یک سرویس آنلاین به نام وب‌سایت حراج راه‌اندازی کرد که در نهایت تبدیل به سایت حراج ای‌بی شد. امیدیار در سال 1996، قراردادی را برای ارائه بلیت هواپیمایی آنلاین امضا کرد؛ تا آن زمان این سایت 250 هزار حراج را میزبانی کرده بود و در ماه اول سال 1997، میزبانی دو میلیون حراج را ثبت کرد، به طوری که تا اواسط همان سال، ای‌بی در حال میزبانی نزدیک به روزانه 800 هزار حراج بود. امیدیار در سال 1997 نام شرکت را به ‌ای‌بی تغییر داد و به طور گسترده‌ای شروع به تبلیغ این محصول کرد. امیدیار در سال 1998 در 31سالگی باIPO بی‌ای، میلیاردر شد؛ تا پایان سال ۱۹۹۸، 1.2 میلیون عضو، ۷۵۰ میلیون دلار حجم معاملات و حدود ۸ میلیون دلار سود کسب کرده بود به طوری که بیش از شش هزار کارمند و ۴۶ میلیون مشتری در کارنامه خود داشت. سود خالص ای‌بی در سال ۲۰۰۵ بالغ بر ۴۴۱ میلیون دلار شده بود. امیدیار و همسرش پاملا بشردوستان شناخته‌شده‌ای هستند که در سال 2004 شبکه امیدیار را به منظور گسترش تلاش‌های خود، فراتر از اهداف مادی و سودآوری تاسیس کردند. به گزارش فوربس، ثروت پی‌یر امیدیار، تا ماه مارس 2013 به ارزش 7.8 میلیارد دلار رسیده بود. او صد و بیست و سومین ثروتمند جهان و چهل و دومین ثروتمند ساکن ایالات متحده است. امیدیار ثروتمندترین فرد ایرانی، البته بعد از بابک نظری، و پنجمین ثروتمند فرانسوی است.

سید جمال الدین اسد آبادی افغانی شد.


دبیرکل بنیاد فردوسی پس از بررسی چگونگی ثبت مفاخر ایرانی، اسلامی در یونسکو گفت: با پیشنهاد افغانستان و پشتیبانی ایران رویداد "یک‌صد و پنجاهمین سالگرد زندگی فعال سید جمال‌الدین اسدآبادی" درفهرست یونسکو ثبت شده اما در این پرونده نام سید جمال الدین اسدآبادی، "سید جمال‌الدین افغانی" درج شده است.

یاسر موحدفرد، دبیرکل بنیاد فردوسی به خبرنگار مهر گفت: پیمایشی که در چگونگی ثبت مفاخر ایرانی اسلامی در سازمان جهانی یونسکو از سال 2004 تا 2011 میلادی از پایگاه مجازی رسمی آن سازمان انجام شده‌، نشان از آن داشته است که همزمان با ثبت رویدادها و مفاخر جهانی در فهرست رویدادهای علمی، فرهنگی و هنری یونسکو در دوسالانه 2005-2004 میلادی از میان 45 رویداد و مفاخر ثبت شده نامی از ایران دیده نمی‌شود.

وی گفت: در دوسالانه 2007-2006 میلادی با آنکه ثبت رویدادهای مشارکتی مفاخر ایرانی اسلامی به انجام رسیده اما بازهم نامی از ایران آورده نشده است در این دوسالانه "هشتصدمین زادسال مولوی" با نام "مولانا جلال‌الدین بلخی رومی" به وسیله کشورهای افغانستان، مصر و ترکیه ثبت شده و "ششصدمین سال‌مرگ عبدالرحمن ابن خلدون" توسط کشورهای افغانستان، الجزایر، مصر، مراکش و تونس به ثبت رسیده و "یک‌هزار و سیصدمین زادسال خلیل ابن احمد فراهیدی" از مفاخر ایرانی و مبدع علم عروض به نام کشور عمان، ثبت شده است.

موحدفر بیان کرد: ابن خلدون یک از مفاخر اسلامی هست منتها پرونده ششصدمین سال مرگ وی به عنوان یک از مفاخر اسلامی توسط چند کشور به صورت مشترک ثبت شده، اما ایران در این پرونده ها مشارکت نداشته است. این مشارکت با کشورهای دیگر به دلیل تاثیرگذاری مفاخر در کشورهای مختلف بوده است به عنوان مثال در بحث ثبت مولانا چند کشور از جمله مصر عنوان کرده که ما هم آثاری از مولانا داریم که تاثیرگذار بوده است.

وی بیان کرد: در دوسالانه 2009-2008 میلادی، خوشبختانه ایران دو رویداد "نهصد و پنجاهمین زادسال امام محمد غزالی" و "چهارصدمین سال‌مرگ شیخ بهایی" را به ثبت رسانده است؛ با این حال پیشنهادهای کشور افغانستان با پشتیبانی ایران دو رویداد "یک‌صد و پنجاهمین سالگرد زندگی فعال سید جمال‌الدین اسدآبادی" با نام "سید جمال‌الدین افغانی" و "هشتصد و پنجاهمین سال‌مرگ سنایی غزنوی" بوده که به نام این کشور به ثبت رسانده شده و نیز پیشنهاد کشور تاجیکستان با پشتیبانی کشورهای ایران، افغانستان و قزاقستان، ثبت رویداد "یک‌هزار و یک‌صد و پنجاهمین زادسال ابوعبداله رودکی" بوده که به نام تاجیکستان به انجام رسیده است.


شخصیت حضرت امام(ره) پس از پیامبران و اولیای معصومین با هیچ شخصیت دیگر قابل قیاس نیست

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در وصف امام(ره) فرمودند:‌ شخصیت عظیم امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین، با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نبود. او ودیعه خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه عظمت الهی بود.

 


 حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی همواره از امام خمینی(ره) به عنوان شخصیتی برجسته در تاریخ ایران اسلامی یاد کرده و بر حرکت در مسیر خط امام تاکید داشتند.

 به مناسبت بیست‌و‌چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) گزیده‌ای از بیانات مقام معظم رهبری درباره ابعاد شخصیتی امام راحل به شرح زیر منتشر می‌شود:

* «امام خمینى» عظیم چون ستاره‌‌ى پرفروغى بر تارک انقلاب اسلامى ایران میدرخشد

 در دوران معاصر هم نام درخشان «امام خمینى» عظیم چون ستاره‌‌ى پرفروغى بر تارک انقلاب اسلامى ایران میدرخشد. در این میان، صدها عالم معروف و هزاران عالم غیرمعروف نیز، امروز و دیروز، نقش‌‌آفرین حوادث اصلاحىِ بزرگ و کوچک در کشورهاى گوناگون بوده‌‌اند

 02/09/ 92- بیانات در اجلاس جهانی علما و بیدارى اسلامى

* امام حکیم به معنای قرآنی‌ آن بود

 امام بزرگوار ما حکیم بود. امام یک حکیم به معناى قرآنى بود. حکیم یعنى آن کسى که حقائقى را مشاهده میکند که از چشمهاى دیگران مغفولٌ‌عنه است؛ پوشیده است. کلمات او، کلماتى ممکن است ساده به نظر بیاید، اما هر چه میشکافید، مى‌بینید لایه‌ها و عمقهاى بیشترى دارد. امام اینجورى بود.

 1387/02/12بیانات در دیدار معلمان استان فارس‌‌

*فاصله بسیاری بین فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلى، سیاسیون با امام بزرگوار است

 حقیقتاً امام بزرگوار ما یک استثناء در تاریخ ما و یک قله‌ى بلند در حرکت ملت ایران بود. این را نه از باب عشق و علاقه‌ای که همچنان کانونش در دل ما نسبت به ایشان گرم است، عرض مى‌کنیم؛ بلکه نگاه منصفانه‌ى هر کسى این را تأیید مى‌کند. امام حقاً و انصافاً یک عنصر استثنایى بود. رجال تاریخى کشور را ما مى‌شناسیم. بنده کم و بیش با تاریخ آشنا هستم. این شخصیت جامع نه در بین علماى بزرگ ما نظیر دارد، نه در بین زمامداران این کشور نظیر دارد، نه در بین مصلحان و منادیان تحول در این کشور نظیر دارد. بزرگانى مثل مرحوم سید جمال و تحول خواهانى که در کشور ما یا حتّى در دنیاى اسلام بودند، کجا؛ این مرد چند بعدىِ عمیقِ حقیقتاً توصیف ناشدنى کجا؟ ما علما و فقهاى بزرگى داشتیم که سخنان و مطالب آنها در اختیار ماست؛ امام بزرگوار در ردیف اول این‌گونه شخصیت‌ها قرار مى‌گیرد. بنده شرح حال بسیارى از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلى، سیاسیون، پیرمردهاى پخته و آدمهاى سنجیده را در کتابها خوانده‌ام یا در زندگى‌ام با آنها برخورد داشته‌ام؛ حقاً فاصله‌ى بین آنها و امام بزرگوار، فاصله‌ى زیادى است. هر کدام از ابعاد گوناگون این شخصیت، به تنهایى از نظایر خود جلوتر و پیشتر است.

 1384/03/10 بیانات‌ در دیدار اعضاى ستاد برگزارى مراسم سالگرد ارتحال امام خمینى(ره)

* امام پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیده مجرّب، با دید نافذ بود

 امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتى شد و حرفى زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیده مجرّب، با دید نافذ خود، آن‌طور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتى پى برده بود که این را گفت. ما نیز همان را - نه فقط از روى تبعیت ؛ بلکه از روى احساس، از روى بینش و از روى منطق - تأیید و تصدیق مى‌کنیم.

 1390/03/14 بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(ره)


* شرق و غرب دنیا علیه امام دست به دست‌ هم دادند او خم به ابرو نیاورد

 امام، این‌گونه بود. آن مرد پولادینى که شرق و غرب دنیا علیه او دست به دست هم دادند و خم به ابرو نیاورد، نیمه شب، آن چنان در مقابل خداوند متعال اشک مى‌ریخت که نزدیکانشان به من مى‌گفتند شبها که امام گریه مى‌کند، براى پاک کردن اشکهایشْ دستمال کافى نیست؛ امام چشمانش را با حوله پاک مى‌کند! این قوّت از آن قوّتهاست.

 1372/10/26بیانات در دیدار جمعی از پاسداران

* شخصیت حضرت امام خمینی(ره) استثنایی و ممتاز بود

 خصوصیات امام، استثنایی و ممتاز و بی نظیر است و هرچه در ابعاد شخصیت ایشان تامل کنیم، این استثنا و امتیاز را بهتر و بیشتر می یابیم. حال که این داغ بزرگ، دل‌های ما را گداخته است و غم سنگینی قلب‌های ما را می فشارد، خلا وجود او را بیشتر احساس می کنیم....

  1368/3/16در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران

*محو در اراده الهی و تکلیف شرعی/ امام مصداق ایمان و عمل صالح بود

 شخصیت امام تا حد بسیار زیادی به اهمیت و عظمت آرمان‌های او مربوط می شد. او با همت بلندی که داشت، هدف‌های بسیار عظیمی را انتخاب می کرد. تصور این هدف‌ها، برای آدم‌های معمولی دشوار بود و می پنداشتند آن هدف‌های والا، دست نیافتنی هستند، لیکن همت بلند و ایمان و توکل و خستگی ناپذیری و استعدادهای فراوان و توانایی‌های اعجاب انگیزی که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود، به کار می‌افتاد و در سمت هدف‌های مورد نظرش پیش می‌رفت و ناگهان همه می‌دیدند که آن هدف‌ها محقق شده اند. نقطه‌ی اساسی کار او، این بود که در اراده‌ی الهی و تکلیف شرعی محو می‌شد. هیچ چیز برایش غیر از انجام تکلیف، مطرح نبود. واقعاً او مصداق ایمان و عمل صالح بود. ایمانش به استحکام کوه‌ها می‌مانست و عمل صالحش با خستگی ناپذیری باورنکردنی توام بود. آن چنان در تداوم عمل صبور و کوشا بود که انسان را دچار حیرت می‌کرد. به همین خاطر، هدف‌های بزرگ قابل وصول شد و دست یافتن به قله‌ها امکان پذیر گردید.

 1368/3/16 مقام معظم رهبری در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران

* شخصیتی امام پس از پیامبران و اولیای معصومین با هیچ شخصیت دیگر قابل قیاس نیست

 شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین، با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نبود. او ودیعه ی خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه ی عظمت الهی بود. وقتی انسان او را می دید، عظمت بزرگان دین را باور می کرد. ما نمی توانیم عظمت پیامبر(ص)، امیرالمومنین(ع)، سیدالشهدا»(ع)، امام صادق(ع) و بقیه‌ی اولیا را حتی درست تصور کنیم، ذهن ما کوچکتر از آن است که بتواند عظمت شخصیت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور کند، اما وقتی انسان می دید شخصیتی با عظمت امام عزیزمان و با آن همه ابعاد گوناگون؛ ایمان قوی، عقل کامل، دارای حکمت، هوشمندی، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بی اعتنایی به زخارف دنیا، تقوا و ورع و خداترسی و عبودیت مخلصانه برای خدا، دست نیافتنی است، و مشاهده می‌کرد که همین شخصیت عظیم، چگونه در برابر آن خورشیدهای فروزان آسمان ولایت، اظهار کوچکی و تواضع و خاکساری می کند و خودش را در مقابل آنها ذره یی به حساب می آورد، آن وقت انسان می‌فهمید که پیامبران و اولیای معصومین(ع) چه قدر بزرگ بودند.

 1368/3/17- در مراسم بیعت گروهی از فرماندهان و اعضای سپاه

 *امام(ره) انسانی بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم شناس، تیزبین، حلیم، متین و آینده نگر بود

 امام(ره) انسانی بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم شناس، تیزبین، حلیم، متین و آینده نگر بود؛ که هرکدام از این صفات، کافی بود که شخصی را در مرتبه یی والا جای دهد و احترام همگان را جلب کند. متانت و بردباری و حلم امام به گونه یی بود که اگر صد نفر در مجلسی سخنانی می گفتند که او آنها را قبول نداشت، تا لازم نمی دانست، حرفی نمی زد و سکوت می کرد؛ در صورتی که اگر در حضور آدم‌های معمولی کلمه‌یی گفته شود که برخلاف عقیده ی آنها باشد، طوفانی در روحشان به وجود می آید که سریعاً پاسخ بدهند.

 1368/3/8- در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای کمیته های انقلاب اسلامی

 اسدالله عسگراولادی ، تاجر کهنه کار ایرانی در روزهای آخر سال 1391 مهمان کافه خبر بود و به سوالات کاربران خبرآنلاین پاسخ داد. به طور شخصی تجربه شده که برخی از مصاحبه ها آنقدر برای خبرنگار جذاب از آب در می آید که دیگر مصاحبه شونده تمایل چندانی برای شرح ما وقع در اشاره گفت و گو ندارد و علاقه دارد هرچه سریع تر مخاطبان آن را بخوانند. فقط چند جمله کوتاه برای معرفی موقعیت مکانی- زمانی گفت و گو کفایت می کند. گفت و گو با اسدالله عسگراولادی در « کافه خبر » در میان همین گفت و گو هاست. جذابیت آن هم شاید بیشتر از این جهت باشد که این بار مصاحبه کنندگان واقعی با اسدالله عسگراولادی مردم و شهروندانی بودند که با درج نظر در انتهای خبر حضور او در « کافه خبر » از رمز و راز ثروتمند شدن، تاجر موفق بودن، نحوه زندگی شخصی او و ... پرسیده بودند. اسدالله عسگراولادی که این روزها ریاست اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین را بر عهده دارد به خبرآنلاین آمد و تمامی سوال های مردم را شنید و پاسخ هایی به شرح زیر داد. آنچه در ادامه خواهید خواند متن کامل این گفت و گو است که با همراهی مجید رضا حریری، نایب رییس اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین صورت پذیرفت.


یک گفت و گویی حدودا 3 سال پیش با همدیگر داشتیم و شما عنوان کردید از شما 5 یا 6 نفر ثروتمند تر هم هستند. بر این اساس در رسانه های مختلف جا افتاد که شما به اذعان خودتان هفتمین ثروتمند ایران هستید. هنوز هم اعتقاد دارید 5 ، 6 نفر ثروتمند تر از شما در اقتصاد ایران هستند؟ 
من در اتاق بازرگانی تهران گفتم که از من 5 یا 6 نفر ثروتمند تر هم هستند. در کشور 5 تا 6 هزار نفر از من ثروتمند تر هستند. من اصلاح می کنم. در اتاق بازرگانی 5، 6 نفر از من دارایی شان بیشتر است. 


یعنی قبول ندارید در میان افراد ثروتمند هستید؟ 
من اصلا ثروتمند نیستم. من یک تاجر کوچکی هستم. در حد خودم و در اندازه یک تاجر کوچک به نیاز دیگران احتیاجی ندارم وگرنه اصلا ثروتمند نیستم. من چیز اضافی ندارم. من نه سرمایه کلان دارم و نه ثروتمند هستم. آن صحبت من هم این بود که در اتاق بازرگانی تهران5، 6 نفر هستند که از من ثروتمند تر هستند. ولی در کشور 5، 6 میلیون از من ثروتمند تر هستند. 


این رقمی که می گویید کمی غیر واقعی نیست؟ 
من یک تاجر کوچک هستم. نه سرمایه دار و نه یک سرمایه گذار بزرگ هستم. من یک تاجر صادر کننده خشکبار هستم. 


همین مگر کم است؟ 
مگر سر تا پای خشکبار چیست؟من 56 سال است که صادر کننده خشکبار هستم. در تمام 56 سال هم فقط خشکبار صادر کرده ام. نه واردات انجام داده ام، نه با بانک ها ارتباطی گرفته ام، اعتباری نگرفته ام و با دولت هم کار نکردم. من تاجر بی نیازی هستم. 


جدای از بحث ثروتمندی شما ، نکته ای که شما را نسبت به تعداد زیادی از تجار جلوه می دهد ماندگاری شما در عرصه تجارت است. این موضوع را چگونه تحلیل می کنید؟ 

ماندگاری دو، سه علت دارد که خودم آنها را می گویم. دلیل نخست ماندگاری این است که من همیشه در تمامی کارها خداوند را ناظر بر اعمالم می دانم. به حقوق دیگران احترام می گذارم. هیچ وقت هم با دولت معامله نداشته ام. کلمه «رانت » که می گویند یعنی چی؟ «رانت » یعنی یک طرف باید ملت باشد و طرف دیگر فرد است. نماینده ملت قاعدتا دولت است. بر این اساس « رانت » آن کسی است که با دولتی ها کار می کند. من در هیچ مناقصه و مزایده دولتی شرکت نکردم و نمی کنم. در نتیجه من ماندگار شدم. با صداقت هم می گویم کم دروغ می گویم. 


جمله قشنگی گفتید. کم دروغ می گویید؟ 
نمی توانم بگویم هیچ دروغی نمی گم. برای اینکه ممکن است جمله ای بگویم در لا به لای آن خدای نکرده کلمه ای درست نگفته باشم. جایی هم که دروغ مصلحت آمیز وجود دارد. در تجارت هم هرگز دروغ نمی گویم.


پس در زندگی تان کم دروغ می گویید اما در تجارت تان اصلا دروغ نمی گویید؟

بله. چون واقعا گاهی اوقات آدم می خواهد مصلحت اندیشی کند. این هست. 


راز موفقیت و ثروتمند شدن چگونه است؟ 
راز موفقیت، با راز ثروتمند شدن دو موضوع مختلف است. من دوباره تاکید می کنم که ثروتمند نیستم. موفق هستم. 


چرا شما اینقدر تاکید دارید که ثروتمند نیستید؟ 
برای اینکه نیستم. 


مگر ثروتمند بودن بد است؟
نه بد نیست. من خودم ثروت را ارزش می دانم. من خودم را ثروتمند نشان می دهم اما ثروتمند نیستم. ثروتمند یعنی فردی که دارایی انباشه داشته باشد. من که دارایی انباشته ندارم.


دارایی انباشته را چه چیزی تعریف می کنید؟ 
دارایی انباشته یعنی اینکه صدها برابر از حد نیاز، فردی پول داشته باشد. در بانک صاحب سرمایه است. بر این اساس ثرتمند فردی است که ثروت انباشته دارد و از حد نیاز خود و خانواده اش زیاد تر انباشته کرده است. این انباشته کردن هم یا به طور سپرده یا به شکل مستغلات و صور مختلف است. من هیچ کدام از این ها نیستم. من در هیچ بانکی چه در داخل و چه در خارج سهام ندارم، در هیچ بانکی سپرده ندارم. من از این نظر ثروتمند هستم که به اندازه نیاز، به کسی نیاز ندارم. هیچ وقت از کسی قرض نمی گیرم. از هیچ بانکی وام نمی گیرم. در سرمایه گذاری های نسیه یا سرمایه گذاری های کاذب شرکت نمی کنم. در بورس ها نیستم. پس من ثروتمند نیستم. افرادی ثروتمند هستند که در اینجاها هستند. من خودم را مستغنی می دانم و نه ثروتمند. کسب خودم فقط خشکبار است. در راس خشکبار هم چهار قلم کالا است. این چهار قلم کالا شامل پسته، بادام، زیره و خرما است. من بعضی وقت ها می گویم صادر کننده زیره ام یا در مواردی گفته می شود من سلطان زیره ام باعث تعجب می شود. من شصت سال است در کار صادرات «زیره» هستم. دنیا من را با نام کسی که « زیره » را می شناسد، مجتهد آن است و بازار آن را می فهمد، می شناسد. 


در صادرات زیره اجتهاد دارید؟ 
در صادرات خشکبار اجتهاد دارم که « زیره » هم یکی است. من در صادرات پسته اجتهاد دارم. من اسم ام زمانی سلطان پسته بود، حالا هم سلطان پسته می گویند. می گویند، من هم ناراحت نیستم. 


سلطان خشکبار که بهتر است؟ 
سلطان خشکبار بگویند. چرا؟ چون من در تمامی کنفرانس های بین المللی خشکبار حضور دارم. پس خشکبار را می شناسم. تجارت من است و در آن ضرر نمی کنم. من تمام دفاتر سال هایی که تجارت کردم را دارم. یک وقت دارایی بیاید به آن نشان می دهم. از سال نخست که 1336 است موجود است. یک سال ضرر ندارم. 


سوال همین جاست. چرا؟ 
برای اینکه ریسک نکردم. روی پای خودم ایستادم. خودکفا بودم. در همین حد اسم من ثروتمند است. نه به آن معنای ثروتمندی که رایج است. 
اشاره کردم که ماندگاری مهم است. در سال های گذشته چندین نفر با ثروت های میلیاردی به عرصه های متلف – به طور پر رنگ ورزش- وارد شده اند اما پس از مدتی محو شده اند. این رفت و آمد را چگونه تحلیل می کنید؟ 
این افراد می آیند و می روند. ما می مانیم. این ها عقبه نداشتند. از کجا آمدند؟ بعد هم ریسک می کنند. ریسک خطر دارد. همانطور که ریسک یک دوره ای منفعت دارد قطعا دوره ای هم نابودی دارد. کی در تجارت شکست می خورد؟ فردی که طمع کرد. طمع، بزرگترین آفت تجارت است. دومین آفت تجارت هم این است که مال مردم را برای خود بدانید. شما می روید صد میلیون تومان یا یک میلیارد تومان از یک بانک وام می گیرید و با آن شروع به کار کردن می کنید. خیال می کنید این پول برای خودتان است. ساعت که تیک تیک می کند شما برای آن پول بهره بدهید. یعنی یک شریک بیخودی برای خودتان درست کرده اید. هر چه در می آورید باید نصف آن را به بانک پرداخت کنید. این موضوع سبب می شود در یک فرصت هایی فرد ثروتمند شود اما چون طمع می کند و ریسک می کند دوباره نابود می شود. افرادی که اینگونه وارد تجارت می شوند همینگونه هم می روند. چه کسی را مشاهده کردید که اینگونه وارد شده باشد و پنجاه سال در عرصه تجارت مانده باشد. 


حتی برخی از آنها دو سال هم دوام نیاوردند و در حال حاضر نام آنها را در میان بدهکاران بزرگ بانکی مشاهده می کنیم؟ بیشترین زمان ماندگاری شان چه قدر است؟ 
4 تا 5 سال. من تا 10 سال هم دوام شان را دیدم. می روند یک کارخانه ای درست می کنند. کارخانه خوب است و می چرخد اما فرد طمع می کند و وام می گیرد تا کار های دیگر کند. این ها در عرصه تجارت نابود می شوند. نمی توانند بمانند چرا که برنامه ریزی در کارشان نیست. طمع زمانی می کنند. در صادرات ما هم هست. یک عده ای برای خاطر ارز می آیند صادرات می کنند. چند وقتی ارز بالا می رود این افراد پول دار می شوند. تا اینکه مقداری قیمت ارز کاهش پیدا می کند هم نابود می شوند. ماندن من برای همین است. 


همان تعریفی که از ثروتمند در ذهن تان دارید را چگونه به دست آوردید؟ چگونه موفق شدید؟ 
زودتر از دیگران در مسائل تجاری، مطلع شدم. زود تر از دیگران تصمیم گرفتم. وقتی تصمیم گرفتم هم بدون درنگ، تصمیم خودم را عمل کردم. من این سه جمله را از پای ساختمان راکفلر بزرگ به خاطر دارم. من حدود 60 سال پیش که تقریبا 17 سال داشتم به نیویورک رفتم.یک ساختمانی آنجا با نام « امپایر استیت » وجود دارد. زمانیکه من به نیویورک رفتم تازه این ساختمان ساخته شده بود. آن راکفلر بزرگ که پدربزرگ این راکفلر ها است ساخته بود؛ اسمش جان راکفلر اول بود. مجسمه او را به اندازه ای بزرگ پای ساختمان « امپایر استیت » گذاشته بودند و سه جمله هم زیر آن نوشته بودند.

نوشته بود که من جان راکفلر اول که این توفیق ها را پیدا کردم به این دلایل است: « زود تر از دیگران مطلع شدم، زود تر از دیگران تصمیم گرفتم، تصمیم گرفتم هم عمل کردم. » رمز توفیق من در تجارت همین سه جمله است که در حدود 17 سالگی در آنجا آموختم. سعی کردم اگر می خواهم صادرات سیب کنم، نخست سیب را بشناسم و مسائل مربوط به آن را زود تر از دیگران بفهمم و مطلع شوم. یعنی وقتی می خواهم سیب صادر کنم باید مشاهده کنم اوضاع آن در دنیا چگونه است. این مطلع شدن به مفهوم رانت اطلاعاتی نیست بلکه بر اساس دانش و بینش است. وقتی مطلع شدم هم باید سریع با دقت و با مطالعه تصمیم بگیرم. وقتی تصمیم گرفتم « دو دلی»، « درنگ » و « صبر کنم ببینم فردا چه می شود » را باید کنار گذاشت. یکی دیگر از رموز من این است که هر وقت هیچ کس کالایی نمی خرد، من می خرم و هر وقت همه دارند می خرند، من کنار می نشینم و یواش یواش جنس ها را می فروشم. یک نکته دیگر هم بگویم و آنهم اینکه گنجشک روی درخت برای آسمان هاست. نباید فریب گنجشک روی درخت را خورد. تا بخواهید بگیریدش می پرد و می رود. این هم یک فلسفه ای دارد. من چون تجارت زیره می کردم یک سفری دوباره در سن 27 سالگی به نیویورک رفتم. یک خریدار « زیره » داشتم. بزرگ ترین خریدار ادویه دنیا در آن زمان بود که از من « زیره » می خرید. یک ساختمان 40 طبقه داشت که برای خودش بود. در طبقه 38 ام نشسته بود. من خودم را به همان طبقه 38 رساندم. به منشی های او گفتم من می خواهم مدیر شان را ببینیم. از من سوال کردند: « تو کی هستی؟ » خودم را معرفی کردم و منشی به من گفت: « وقت گرفتی؟ » پاسخ من منفی بود. منشی در واکنش به پاسخ منفی من برای 46 روز بعد دیگر به من نوبت داد. گفتم: « من امروز آمدم و فردا صبح هم می خواهم بروم. » منشی گفت: « ما نمی توانیم به شما وقت بدهیم. » من هم در جواب گفتم که می نشینم وقتی که مدیر صدایش زد به او بگوید همچین فردی از ایران آمده و قصد ملاقات دارد. منشی رفت و به او گفت که من نشستم. مشاهده کردم که همان خریدار بزرگ خشکبار آمد و من را به داخل اتاق برد. از همه چیز صحبت کردیم. 


زبان انگلیسی بلد هستید؟ 
انگلیسی بلدم. خوبش هم بلد هستم. سخنرانی انگلیسی هم می کنم. تا اندازه رفع نیاز می دانم. بیشتر از حد یک تاجر می دانم.


از آن جهت پرسیدم که چگونه با شرکای تجاری خود ارتباط بر قرار می کنید. به ادامه داستان بر گردیم. داشتید تعریف می کردید که با آن خریدار بزرگ خشکبار جهان از هر دری صحبت کردید؟ 
رفتم و صحبت مان که تمام شد خواستم خداحافظی کنم اما او از من خواست تا ناهار مهمانش باشم. گفتم به یک شرط می مانم و آنهم اینکه یک نصیحت مرا کند. در اجابت این خواسته من گفت: « گنجشک روی درخت مال آسمان هاست ». من اول نفهمیدم چه می گوید اما نتوانستم بگویم که متوجه نشدم. می خواستم نشان دهم که آدم با هوشی هستم و همه چیز را می فهم ام. به همین علت گفتم که فهمیدم اما توضیح بیشتری بدهد. گفت: «من و تو کارمان تجارت ادویه هستیم و با سلف فروشی سر و کار داریم. سلف هم در تجارت اینگونه است که تاجر می رود و برای یکسال کالا را می فروشد. به هوای اینکه مردم می آیند می خرند. این گنجشک روی درخت است و مال آسمان هاست. تو می فروشی و بازار ترقی می کند و می ری بخری که نمی تونی بخری. این بال می زند و می رود. برای تو نیست. تا کالایی در انبارت نیامده نفروش. » 


یعنی سلف فروشی نکن؟ 
بله. سلف بخر اما سلف ات را نفروش. به من گفت: اگر سلف بخری ، ضرر آن ده درصد است اما سلف بقروشی ضرر آن 200 درصد است. » بعد هم توضیحاتی داد که برای من قانع کننده بود. این را همیشه دارم. من هیچ وقت کالای نداشته را نمی فروشم. من اگر پسته در انبار نداشته باشم نمی فروشم. چرا که گنجشک روی درخت مال آسمان هاست. من پیشنهاد می کنم در کار های تجارتی سعی کنید سلف نفروشید. اگر کارخانه دارید و مجبور هستید که محصولات کارخانه را برای یک سال بفروشید، باید جوری برنامه ریزی کنید که بتوانید بخرید. اگر ریسک کنید و مواد اولیه نداشته باشید و بفروشید گیر خواهید کرد. بازار سلف برای قمار باز ها خوب است. آن تجاری که می بینید می آیند و می روند همین است. طمع در سلف است. سلف مثل وام بانکی 40 درصدی است. به طور مثال شما گرفتار می شوید و به بانک مراجعه می کنید و پول به شما نمی دهند. الان در بازار 38 تا 40 درصد نزول می دهند. کی این نزول را می گیرد؟ همان طمع کار های گرفتار شده این نزول را می گیرند. به هوای اینکه بدهی را می دهند و مازاد را می روم خرید می کنم و استفاده می کنم. اینطور نیست. در باغ سبز بیخود است. 


همین تکنیک ها را دارید که به قول آقای حریری در بازار های جهانی برای معرفی شما از کلمه « شعده بازی » استفاده می کنند. قبول دارید؟ 
این شعده بازی اصصلاحی است که یک فرد ایتالیایی درباره من به کار گرفت. در جلسه ای بودیم یک کسی برگشت و به طور مثال گفت: آمار کشمش دنیا 462 هزار تن است. » بلند شدم و رو به پینو گالکانی اعتراض کردم و گفتم: « پینو! این آقا ما را حساب نکرد. » گفت: « چرا ؟ » در پاسخ گفتم که 462 هزار تن برای دنیاست منهای ایران که 147 هزار تن است. تاکید کردم که 462 هزار تن باید به 147 هزار تن اضافه شود. همه هاج مانده بودند که من این آمار را چگونه در ذهنم جمع زدم. آن فرد بلند شد و از من عذر خواهی کرد. به دلیل همین موارد بود که از لفظ « شعده بازی » برای من در عرصه تجارت استفاده کرد. 


پس یک سری هوشمندی هایی هم تجارت احتیاج دارد؟ 
من تجارت را برای خودم ترجمه کردم. « ت » اول تجربه است. باید در عرصه تجارت تجربه داشت. « ج » معادل جرات و جسارت است. « الف » اعتماد به نفس است. یعنی وقتی تصمیم گرفتیم اجرا کنیم. « ر » رحمت و رافت نسبت به خریدار و فروشنده است. در تجارت نمی توان اخم کرد. « ت » آخر هم توکل به خداست. این ها را که کنار همدیگر قرار دهیم همان تجارت می شود. 


چه می شود که یک فردی تاجر می شود و می تواند در عرصه های جهانی کار کند؟

بد قولی نمی کند. برای رفتن در بازار دنیا اولین حرف این است که « خریدی، خریدی/ فروختی، فروختی » اگر خریدی و بازار تنزل کرد نگویی نمی خوام. وقتی یک سیب در انبار است و شما آن را فروختید دیگر به شما تعلق ندارد. برای آن فردی است که آن را خریده است. نفوذ در بازار جهانی همین است که خوش قول باشید. یعنی اگر روی قول تان ایستادید در بازار جهانی جای دارید. خیلی از طرف های تجاری من در دنیا برای من در اتاقی توی خانه شان جا نماز درست می کردند که آقای عسگراولادی می خواهد به خانه ما می آید قرار است نماز بخواند. رسم نیست اما تمامی طرف های تجاری من حتما یک ناهار یا یک شام من را در خانه هایشان مهمان کردند. از آنجاییکه اکثر سفر هایم را هم با همسرم می روم اصرار دارند که حتما یک شام یا ناهار به منزل شان بروم. یک شریک تجاری که پنجاه سال است با او ارتباط دارم هر دفعه به منزلش در پاریس می روم به خاطر من می رود و از قصابی مسلمانان گوشت حلال می خرد. چرا؟ برای اینکه خوش قول هستم. رابطه تجاری در عرصه جهانی فقط با خوش قولی تضمین می شود.


شما به نوعی حافظه تاریخی اقتصاد ایران به شمار می آیید. بحران های زیادی را تجربه کردید. به طور خلاصه آن را مرور می کنید؟ 
من پنج بحران بزرگ سیاسی- اقتصادی و را مشاهده کردم. من بحرام جنگ جهانی دوم را دیدم. من رضا شاه را از نزدیک دیدم. در سال 1319 به دماوند آمد. کلاس اول بودم که به دماوند آمد. سرپاس مختار رییس شهربانی بود. آمده بود باغ مختار و شب آنجا مانده بود. من رضا شاه را همان جا دیدم. من بحران جنگ جهانی دوم را از سال 1321 تا سال 1325 مشاهده کردم. من نانی که خاک اره در آن می ریختند را دیدم. من بحران ملی شدن نفت را دیدم. دلار 3 تومان و دوزار یادم هست. وقتی در سال 1331 بحران شد دلار 14 تومان شد. باز 7 تومان شد و 40 سال در همین حد 7 تومان باقی ماند. من بحران نیکسون را دیدم. نیکسون وقتی رفت در سخنرانی اش گفت: بچه های مدرسه را در صف آورده بودند. بچه ها را می توان به صف آورد ولی نمی شود به آنها گفت که بخند یا اخم کرد. » من این ها را یادم هست. اسم این هم بحران دکتر امینی- نیکسون بود. بعد وارد فاز بعدی شدیم که در سال 1351 برای ما بحران اقتصادی به وجود آمد. بحرانی که رژیم شاهنشاشی نتوانست آن را مهار کند. انقلاب اسلامی ما یک انقلاب مذهبی بود که ریشه در نابسمانی های اقتصادی هم داشت. بعد از انقلاب هم من به اتاق بازرگانی آمدم. من نماینده حضرت امام در اتاق بازرگانی بودم. حضرت امام سه دستور به ما داد: مشکل تولید را حل کنید، مشکل بیکاری را حل کنید، با خارجی ها هم به جز رژیم صهیونیستی و آمریکا مراوده داشته باشیم. » حضرت امام هشت نفر نماینده در اتاق بازرگانی داشت. مصطفی عالی نسب، علاء میر محمد صادقی، علی حاج طرخانی، ابوالفضل کرد احمدی، علی اکبرپور شهامی ، علینقی خاموشی و من نمایندگان حضرت امام در اتاق بازرگانی بودیم. از این هشت نفر، سه نفر زنده این و پنج نفر هم فوت کرده اند. من هشتاد سال دارم. در انقلاب هم بحران جنگ ایران و عراق را دیدم که بحران سختی بود و موفق شدیم. می دانید در جنگ هزار میلیارد تومان از خانه های مردم به جبهه ها آمد.

 
تا اینکه به بحران اخیر اقتصادی جهانی رسیدیم. وضعیت اقتصاد ایران پس از بحران جهانی به یکباره چه شد؟ 
آقای دکتر احمدی نژاد در دولت نهم خوب عمل کرد. در دور دوم دچار تحریم شدیم که باید پیش بینی می کردیم. ما تحریم ها را دور زدیم. ما کشور ثروتمندی هستیم. ما بیش از 120 میلیون تن محصول کشاورزی داریم. ما 500 میلیارد تن ذخیره معدن داریم که 500 میلیون تن آن در حال بهره برداری است. صنایع ما پس از انقلاب رشد بالایی کرده است. کارخانه های ما در منطقه سرآمد است. درست است برخی از ماشین ها باید عوض شود. یا اینکه تولید سیمان ما نزدیک 30 میلیون تن است. تیم اقتصادی دولت باید پیش بینی لازم را برای بحران نکرد. 


اگر نخواهیم وارد بحث های کلان اقتصادی شویم یکی از کاربران خبرآنلاین از شما پرسیده که از پول هایی که دارید خرج افراد ندار هم می کنید؟ 
شعار من این است. هر چه در می آرم 20 درصدش را وجوهات شرعی می دهم. 20 درصد را خرج خانواده می کنم. 20 درصد هم انفاق می کنم. این انفاق شامل مسجد، بیمارستان، مدرسه، فقرا و ... می شود. 20 درصد آن هم پس انداز می کنم. 


یکی دیگر گفته بود اگر جای شما قرار داشت موسسه ای ایجاد می کرد تا کسی با شکم گشنه نخوابد. این موضوع را شدنی می دانید؟
اولا همچین چیزی نیست. من در حال حاضر بنیاد خیریه حساس را در شرف تاسیس دارم. می خواهم تمام کار های خیرم را در بنیاد خیریه حساس جمع کنم. من و آقای شمس داریم این کار را می کنیم. در وصیت نامه ام هم نوشته ام که بچه هایم پیگیری کنند. بنیاد خیریه حساس سه هدف دارد. اینکه کسی گرسنه نخوابد ضامن گرسنه خوابیدن مردم دولت است. باید برای مردم شغل ایجاد کرد. تهران 12 میلیون نفر جمعیت دارد. اینکه چه تعداد گرسنه من نمی دانم اما وظیفه دولت است که شغل ایجاد کند. اینکه من با یارانه نقدی مخالف هستم این است که می گویم به جای یارانه نقدی برای مردم شغل ایجاد شود تا بیکاری از بین برود. من در حال حاضر 150 تا 200 نفر زیر پوشش جهزیه امداد دارم. نمی خواهم این موارد را بگویم. 


قبول. من فقط می خواستم به این موضوع اشاره کنید که اساسا با خیریه می توان فقر را از بین برد؟ 
ما وظیفه خیریه ای داریم. امداد راه گشای رفع فقر نیست. امداد باید بیاید شغل ایجاد کند. من اعتقاد دارم یک آدم بیکار اگر از خودش 50 تا 60 هزار تومان پول با کار کردن به دست بیاورد بهتر از این است که دولت بیاید 200 هزار تومان پول به فرد یارانه بدهد. من برای جوانانی که صبح نمی دادند کجا بروند نگران هستم. به همه کسانی که حرف های مرا می شنوند می گویم که وقتی مرحوم رجایی رییس جمهوری بود کشور 36 میلیون جمعیت داشت. مرحوم رجایی گفت کابینه من 36 میلیونی است. رجایی 30 سال پیش شهید شده است. در حال حاضر که کشور 74 میلیون نفر است. اگر بخواهیم حساب کنیم 40 میلیون آدم بین 1 تا 30 سال داریم. این 40 میلیون نفر را اگر تفکیک کنید از 1 تا 15 ساله ها 15 میلیون نفر است. از 25 تا 30 سال هم حدود 10 میلیون نفر هستند. این فاصله 16 تا 25 ساله حدود 20 میلیون نفر هستند. برای این عدد باید شغل ایجاد کرد. تعدادی از آنها دارند در دانشگاه درس می خوانند. وقتی از دانشگاه ها بیرون می آیند کار می خواهند. ما به سالی یک میلیون و 500 هزار شغل احتیاج داریم. پس آقای دکتر احمدی نژاد خوب من، دولت بزرگوار من سالی یک میلیون و 500 هزار شغل احتیاج داریم. 


چند تا فرزند دارید؟
5 تا فرزند دارم. سه تا دختر و دو تا پسر دارم. 


هیچ کدام تاجر نشدند؟ 
دو پسر و یک داماد من تاجر هستند. 


کمک شان می کنید؟
کمک لازم ندارند. آنها به من کمک می کنند. خدا کمک شان کرده است. از فکر من استفاده کردند. الان امیر علی دو بار بهترین صادر کننده کشور شده است. 


جای شما را کم کم می گیرد؟ 
گرفته است. در پسته از من جلو افتاده است. 


نقدی که به شما هست اینکه تجارت سنتی می کنید. در رابطه با فرزندان تان هم این موضوع وجود دارد؟
بچه ها علمی هستند. من توصیه کردم به روز باشند. 


یک سوال تکراری و آنهم اینکه واقعا علم بهتر است یا ثروت؟ 
این سوال همیشه هست. من معتقدم علم بهتر است. به شرط اینکه از علم برای به دست آوردن ثروت هم استفاده کرد. علم باید ابزار تولید ثروت برای کشور و جامعه باشد. کشور نیاز به ثروت دارد. یک ضرب المثل قدیمی است که می گوید « به احوال آن کسی باید گریست که دخلش بود نوزده، خرج بیست.»  این موضوع مهمی است. یعنی در زندگی اجتماعی و شخصی باید درآمد بیش از هزینه باشد. پس از علم باید برای تولید ثروت استفاده کرد.

 محمد هیراد حاتمی 


اگر ادبیات کلاسیک فارسی را کاخی با چهار ستون اصلی بدانیم، بی‌تردید سعدی شیرازی یکی از این ستون‌ها است که نه تنها در ایران، عوام و خواص او را می‌شناسند و سخنانش را نقل می‌کنند بلکه در خارج از مرزهای ایران نیز ادیبان زیادی هستند که به بزرگی و جایگاه او پی برده‌اند.


درباره احوالات و زندگانی سعدی تا به حال شرح‌های بسیاری نوشته شده اما متأسفانه اغلب این نگاشته‌ها محققانه و خالی از داستان‌پردازی نیست. دلیل این امر آن است که ایرانیان عموماً در ثبت احوال بزرگان خود بسیار سهل‌انگاری کرده‌اند و درباره سعدی، این مسامحه به جایی رسیده که حتی نام او هم به درستی ضبط نشده و از این رو در منابع مختلف نام‌ها و کنیه‌های گوناگونی از سعدی دیده می‌شود.
 
باید گفت که نحوه بیان خود سعدی نیز در ایجاد سردرگمی‌ها در تاریخ و وقایع زندگی او بی‌تأثیر نبوده است؛ زیرا او برای پروراندن نکات حکمتی و اخلاقی، حکایاتی ساخته و وقایعی نقل کرده که حضور خودش را در آن وقایع نشان می‌دهد، در حالی که این حکایات فقط تمثیل هستند و حقیقت تاریخی یا ندارند یا اگر دارند مربوط به دوره زندگی شیخ نیستند.
 
اما مردم بعدها آن وقایع را واقع پنداشته و در احوال، تاریخ و شرح زندگانی او دچار اشتباهات زیادی شدند.
 
در مجموع آنچه می‌توان به تحقیق درباره او گفت این است که خانواده‌اش از عالمان دین بوده‌اند و در سال‌های اول سده هفتم هجری در شیراز متولد شده و در جوانی برای تحصیل در مدرسه نظامیه و حوزه‌های دیگر علوم دینی و ادبی به بغداد رفته است.
 
سفرهای دیگری به شام، حجاز و مکه داشته و در اواسط سده هفتم هنگامی که ابوبکر بن سعد زنگی از اتابکان سلغری در فارس فرمانروایی داشت به شیراز باز آمده، در سال 655 ه.ق. کتاب بوستان و یک سال بعد گلستان را به ثمر رساند. 
 
سعدی در نزد اتابک ابوبکر و بزرگان دیگر به ویژه پسر ابوبکر که سعد نام داشت قدر و منزلت زیادی یافت تا آنجا که انتساب به او را برای خود تخلص قرار داده و به سعدی شهرت یافت.
 
ناگفته نماند که سعدی علاوه بر آن که قدردان این الطاف بود، گاهی در ضمن قصاید و غزلهایش به بزرگان، امرای فارس، سلاطین مغول و وزرای ایشان پند و اندرز می‌داد و به زبانی شایسته، نکات و دقایق اخلاقی را به آنها گوشزد می‌کرد.
 
او تا اوایل دهه آخر از سده هفتم در شیراز به عزت و حرمت زیسته و در یکی از سال‌های بین 691 و 694 درگذشته و در نزدیکی شهر شیراز در محلی که بقعه او زیارتگاه صاحبدلان است به خاک سپرده شد.
 
رسم بر این است که برای بیان توانایی‌های ادبی یک شاعر، تأثیراتی را که بر شاعران بعد از خود گذاشته بررسی می‌کنند اما سعدی با دو اثر بسیار ارزشمند خود یعنی بوستان و گلستان نه تنها بر نظم و نثر نویسندگان پس از خود بلکه بر زبان و شیوه گفتار مردم عادی نیز بسیار تأثیرگذار بود و بسیاری از گفته‌های او در میان مردم ضرب‌المثل شد.
 
در میان شاعران صاحب نام باید به همشهری مشهور سعدی یعنی حافظ اشاره کرد که مصراع‌های بسیاری از سعدی را در غزل‌های خود آورده و در اصطلاح ادبی به استقبال اشعار سعدی رفته است.
 
بدیهی است که وقتی شاعر توانایی چون حافظ تا این حد به کلام سعدی ارادت ورزیده شاعران دیگر نیز نمی‌توانستند به سادگی از کنار آثار سعدی گذشته و بی‌هیچ تأثیری از گفتار او، مستقل عمل کنند.
 
این روند تا عصر بازگشت ادبی همچنان ادامه یافت و در میان شاعران معاصر، شهریار به وضوح از غزلیات سعدی اثر پذیرفته است.
 
این تأثیرپذیری که محدود به نظم سعدی نیست گاه به تقلید نیز انجامیده است. به عنوان مثال بهارستان جامی و منشأت قائم مقام فراهانی کاملاً پیرو مکتب گلستان هستند هرچند نمی‌توان هرگز آنها را با گلستان همپایه دانست.
 
در اینجا باید به این نکته نیز اشاره کرد که شهرت و نفوذ کلام سعدی محدود به مرزهای ایران نشد. این امر نه تنها نتیجه ناب بودن آثار او بلکه مرهون وقوع دو حادثه مهم تاریخی در عصر سعدی یعنی جنگ‌های صلیبی میان مسیحیان و مسلمانان در آسیای صغیر و یورش تارتار بود.
 
این حوادث که خوشان به هیچ‌روی خوشایند نبوده و قتل عام و فجایع بسیاری را به همراه داشتند اما ناگزیر یک نتیجه مهم فرهنگی را نیز در پی‌آوردند و آن به اوج رسیدن گسترش زبان فارسی در بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران بود.
 
از این رو شهرت سعدی که آثارش نگین درخشانی در زبان پارسی به شمار می‌آمد همراه با این زبان مرزها را درنوردید و به ویژه بزرگان ادب قونیه و دهلی را به شدت تحت تأثیر قرار داد.
 
امروزه نیز بر هیچ اهل ادبی پوشیده نیست که آثار سعدی تاکنون چندین بار به زبان‌های اروپایی ترجمه شده و بارها از سوی مستشرقان مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته‌اند. حتی بسیاری از شاعران غربی همچون گوته و آراگن شیفته‌وار تلاش کرده‌اند تا آثاری به شیوه سعدی خلق و آنها را به نام سعدی مزین کنند. مانند «تمثیلی به شیوه سعدی» اثر آراگن و «گلهای سعدی» اثر مادام دبور دو المور.
 
یکی دیگر از نویسندگان اروپایی به نام ارنست رنان راز شهرت سعدی را در میان غربیان اینگونه توصیف می کند:
«در حقیقت سعدی یکی از خود  ماست. عقل سلیم خدشه ناپذیر او ، لطافت و اندیشه‌ای که به گفته‌های وی روح می‌بخشد، لحن شوخ ملایمی که سعدی بدان  وسیله  عیوب و  انحراف های عالم بشری را  انتقاد می کند، همه این محسنات که در شرق کمیاب است سعدی را در چشم ما عزیز می دارد. هنگام خواندن آثار سعدی خواننده تصور می کند که کتاب یک معلّم اخلاق روحی یا یک بذله گوی قرن شانزدهم میلادی را می خواند.»
 
بنابر آنچه گفته شد و به غیر از تأثیراتی که سعدی بر نویسندگان غربی داشته، در مجموع باید این گفته استاد فروغی را تصدیق کرد که: «هرکس به فارسی نثر نیکو نگاشته و غزل شیوا سروده، پس از سده هفتم هجری دانسته یا ندانسته شاگرد شیخ سعدی است.»
سلطان محمود غزنوی با تمام جاه و شوکت و خشم و غضبی که در تاریخ حکومتش داشت، نتوانست یک نفر را مطیع خود کند؛ زنی به نام سیده ملک خاتون که اولین زن حاکم ایران در دوره اسلامی لقب گرفته است و حالا اگر نشانی از او بخواهید، به جز کتاب های تاریخی می توانید سراغش را در جنوب تهران در یکی از محله های قدیمی خیابان خاوران بگیرید. جایی که حالا به نام «امام‌زاده سیده ملک خاتون» و به عنوان یکی از نوادگان حضرت موسی بن جعفر(ع) شناخته می شود.

سیده ملک خاتون حاکم ری بود که سلطان محمود غزنوی در نامه ای به او نوشت: «باید که خطبه بر من کنی و زر به نام من زنی و خراج بپذیری و اگر نه من بیایم و ری بستانم تو را نیست گردانم...» سلطان محمود که در آن روزها فتوحات بسیاری در خراسان و هند و غزنه داشت، توسعه‏ طلبی‏هایش را تا ری هم ادامه داده و از سیده خاتون خواسته بود تا مطیع او شود اما ملک خاتون که با چنگ و دندان حکومتش را حفظ کرده بود، در جواب سلطان نوشت:

«تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستاده‏ام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتح‏نامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتح‏نامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست».

جواب قاطعانه ای که سیده ملک خاتون به سلطان محمود داد، او را وادار کرد تا از فکر درگیری با یک زن که در نبرد با او شکست و پیروزی نتیجه ای جز رسوایی و سرزنش نداشت، صرف نظر کند.

ملک‌زاده ای که فرمانروا شد

زندگی سیاسی سیده ملک خاتون از زمانی شروع شد که به عقد فخرالدوله دیلمی، حاکم وقت حکومت آل بویه درآمد؛ اولین حکومت ایرانی و شیعه که توانست در جهت استقلال و بازگشت به هویت ایرانی قدم بردارد. سیده ملک خاتون که نام اصلی اش «شیرین، دختر رستم بن شروین بن رستم بن... قارن» بود، در تاریخ به عنوان زنی ملک‏زاده و عفیفه و زاهد معرفی شده که به خاندان «باوندی» طبرستان تعلق داشت و از بازمانده های ساسانیان به حساب می آمد.

همسر شیرین، فخرالدوله، در طول دوران اولیه حکومتش به اندیشه سیاسی و مدیریت وزیر مشهورش «صاحب بن عبّاد» متکی بود اما بعد از مرگ او، سیده ملک خاتون سمت مشاورت او را بر عهده گرفت. هرچند امور دربار و دیوان به دو تن از کارگزاران سپرده شد، ولی ملک خاتون بر آنان نظارت مستقیم داشت و در واقع، فخرالدوله این بار در امور سیاسی و مدیریتی به سیده خاتون تکیه کرد.

 

ام‌الملوک ایران

فخرالدوله در سال 387ق در قلعه طبرک ری درگذشت و چون در زمان فوت فرزندش مجدالدوله کم سن و سال بود، حکومت عملا  به دست شیرین افتاد تا هم خزانه ارزشمندش از دست مدعیان در امان بماند و هم ری آرامش را از دست ندهد.

سیده ملک خاتون بلافاصله بعد از مرگ همسرش درهای قلعه را بست و از ورود و خروج جلوگیری کرد، بعد از آن، از امام جماعت قلعه خواست تا آداب تدفین را انجام دهد و زمانی که تمام کنترل را در دست داشت، نمایندگانی را به شهر فرستاد تا خبر فوت فخرالدوله را اعلام کنند. او مجدالدوله را جانشین شوهرش کرد و پسر دیگرش شمس‏الدوله، را به حکومت همدان فرستاد و حکومت اصفهان را به پسر دیگرش عین‏الدوله، که هفت ساله بود، سپرد. به همین علت، سیده خاتون از آن پس «امّ‏الملوک» لقب گرفت.

در کتاب تاریخ گزیده درباره این خاتون چنین آمده است: «منکوحه‌اش سیده، بر ملک مستولی شد. هیچکس را از ارکان دولت زهره نبودی که بی اذن او در کم و بیش کاری مدخل کردن تا به مرتبه‌ای که کفن فخرالدوله قرض کردند و دست به خزانه نیارستند بردن.»

 

مادری که فرزندش را دستگیر کرد

ملک خاتون با توجه به سن کم فرزندش، مجدالدوله و با برخورداری از حمایت برادرش، اسپهبد طبرستان، امور حکومت ری را در دست گرفت. فرامین حکومتی با صلاحدید او صادر می‏شد و یکی از مورخان به نام ابن اثیر درباره او می‏نویسد: «مادر مجدالدوله همچنان فرمان می‏راند و نامه شهریاران بدو می‏خواندند و او بدیشان پاسخ می‏فرستاد.»

نقش فعّال او در مسائل سیاسی و نظامی دوره مجدالدوله تا آنجا پیش رفت که وقتی پسرش، مجدالدوله، به کوشش وزیرش به فکر گرفتن حکومت از مادرش افتاد، سیده خاتون این شورش را با عزل و دستگیری پسرش مجدالدوله به سود خود پایان داد و پسر دیگرش، شمس‏الدوله را مدتی به جای مجدالدوله به حکومت نشاند که البته بعد از مدتی دوباره مجدالدوله را بر سر کار آورد.

دیدار ملک خاتون با ابوعلی سینا هم یکی دیگر از نقاط عطف زندگی او بود. ابوعلی سینا که نزد سامانیان به مطالعه و تحقیق مشغول بود، با قدرت‏یابی محمود غزنوی و مخالفت او با شیعیان، مجبور شد از خراسان خارج شود. او در فرار از سپاهیان غزنوی به ری رفت و خدمت سیده خاتون و پسرش مجدالدوله رسید. آنها به ابن سینا امنیت و اعتباری دادند تا بتواند مطالعات خود را دنبال کند. کتابخانه مجدالدوله چنان غنی بود که ابن سینا، مدت‏ها در دربار ری و کنار این مادر و پسر اقامت کرد و از کتاب‏هایش، که بیشتر در علم نجوم و حکمت بود، استفاده کرد.

سیده ملکه خاتون در قلمرو خود عدالت را اجرا می‌کرد و چند روز در هفته به امور مردم شخصاً رسیدگی می‌کرد و تمام اداره امور لشکری و کشوری را خود با مشاوره انجام می‌داد. حمدالله مستوفی در کتابش، حکومتداری او را چنین توصیف می‌کند: "روز بار در پردۀ رقیق نشستی و با وزیر و عارض سخن گفتی، سپاهی و رعیت را در حد هر یک محافظت نمودی و چون رسل از اطراف آمدندی، بی تلقین، جواب بسزا گفتی". و در ادامه می نویسد: "تا او در حیات بود، ملک مجدالدوله به رونق بود".

 

وقتی جای شیرین خالی شد

اما با مرگ سیده خاتون در اثر بیماری در سال 419 هجری قمری ضعف حکومت پسرش مجدالدوله بیش از قبل آشکار شد و چون سپاهیان هم با او مدارا نکردند، مجدالدوله با بی خردی نامه‏ای به سلطان محمود نوشت و از او به رسم دوستی دعوت کرد تا به ری بیآید. سلطان محمود هم در همان سال به ری لشکر کشید و آنجا را فتح کرد و مجدالدوله دستگیر شد و به قتل رسید به این صورت حکومت آل‏بویه در ری پس از مرگ سیده ملک خاتون دوام نیاورد و به پایان رسید.

ایروانی از پیشتازان و بنیانگذاران صنعت مدرن کفش در ایران بود. او از سال 1336 تا 1357 شمسی بیش از 52 شرکت در صنعت کفش و چرم و بیش از 300 فروشگاه زنجیره‌ای کفش ملی در سطح ایران تاسیس کرد.

 
ژوزف شومپیتر اقتصاددان و پدر معنوی کارآفرینی جهان در تحقیقات خود نشان داده است که سطوح بالای زندگی دنیای غرب مدیون شرکت‌های عظیمی چون
IBM، ATT، GE، GM، RCA..... است. تا شرکت‌های کوچک و بودجه‌هایی تحقیقاتی این قبیل شرکت‌های که دنیای غرب را دگرگون می‌کند. او اثبات کرده است که بهره‌ای که اینان به جامعه می‌رسانند بسیار بیشتر از سودی است که خود از آن حاصل می‌کنند.
رحیم متقی ایروانی از پیشتازان و بنیانگذاران صنعت مدرن کفش در ایران بود. او از سال 1336 تا 1357 شمسی بیش از 52 شرکت در صنعت کفش و چرم و بیش از 300 فروشگاه زنجیره‌ای کفش ملی در سطح ایران تاسیس کرد. رحیم ایروانی در خانواده‌ای تاجر پیشه در شیراز بدنیا آمد. چند نسل پیشینان او همگی از تجار بزرگ شیراز و یک نفر از ملک التجارهای شیراز بودند. پدر بزرگ او اولین تاجری بود که تعدادی پمپ دستی به شیراز آورد. و همین امر باعث شد مردم چاه‌های بیشتری حفر نمایند. ایروانی با تمام سختی زندگی شم و بینش اقتصادی را از 6 سالگی با کار در تجارتخانه پدر و پدربزرگش با کارهای مختلف و جز به‌دست آورد. ایروانی در سال 1313 هـ.‌ش پس از اتمام دوره دبستان برای یادگیری زبان انگلیسی به کالج ستیوارت اصفهان رفت که تحت اداره هیات مرسلین کلیسایی انگلستان قرار داشت. سه سال در مدرسه شبانه روزی آنجا بود. این دوره نقش تعیین‌کننده‌ای در شیوه کار ایروانی گذاشت.
او سخت کوشی، انضباط و نحوه رفتار با انسان‌ها و نیروی کار را از شیوه‌های آموزش این مدارس که مبتنی‌بر شیوه مدارس عمومی انگلستان بود آموخت. مطالعه شیوه هدایت این مدارس نشان می‌دهد که آنها سعی می‌کردند که ضمن برقراری انضباط کامل در مدارس قواعد و احترام به قانون را از طریق انجام بازی‌های مختلف در مدارس آموزش دهند. ایروانی در سال 1321 در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد. در دوران دانشجویی ضمن تحصیل به کارهای مختلفی مشغول شد.

او در دانشگاه با انتشار نشریه “آیین دانشجویان” با کمک دوست خود عباس اردوبادی در حقیقت یک فعال دانشجویی محسوب می‌شد که نظرات دانشجویان را منعکس می‌کرد. این نظریات عمدتا ملی گرایانه بود. پس از پایان تحصیل در سال 1324 به آبادان رفت و شش ماه، به استخدام دادگستری درآمد. پس از آن پروانه وکالت گرفت و پنج ماه به کار وکالت پرداخت. در همین زمان چند ماه در بانک شاهی ایران کار کرد. این تجربه کوتاه مدت خدمت در بانک به همراه شم اقتصادی او که ناشی از کار در خانواده‌ای تاجر پیشه بود باعث گردید که در همه فعالیت‌های اقتصادیش بر نقش حسابداری تاکید نماید. او پس از تحصیل و چندین کار مختلف از جمله تاسیس کارخانه برق فسا، ساخت پاساژ استاندارد در شیراز و تجارت کفش و کالاهای دیگر، سرانجام واردات کفش را با صنعت کفش جایگزین کرد و بزرگ‌ترین صنعت کفش و چرم در ایران و خاورمیانه را در طی دو دهه شکل داد. او که نماینده فروش شرکت معروف کفش سازی "باتا" در ایران بود و کفش‌های لاستیکی از اروپای شرقی وارد می‌کرد، نخست پاساژی در خیابان خیام ساخت و پس از چند سال واردات کفش‌های گالش از چکسلواکی با خرید دو دستگاه ماشین تزریق مواد لاستیکی، نخستین تولید کفش را آغاز کرد. در سال‌های 1334● 1333 زمینی در اطراف مهرآباد خرید و فعالیتش را در آغاز به آنجا و سپس به پارک صنعتی اسماعیل آباد کیلومتر 15 جاده کرج منتقل نمود.

ایروانی با تجربه کالج ستیوارت در اصفهان، و بانک شاهی ترکیبی از نظم‌پذیری و دقت محاسبه‌گری در حسابداری را به هم آمیخت که با تکیه بر قواعد و قانون در کار در تمام فعالیت‌هایش منعکس شد و نمونه خوبی از یک کارآفرین ایرانی را پدید آورد. رحیم ایروانی از سال 1325 تا 1357 در کار تجارت و صنعت بود.
او اولین شرکت خود را با نام شرکت سهامی باتا در تیر ماه 1330 به منظور صادرات و واردات کفش در سبزه میدان تهران و آخرین شرکت را به نام چرم خسروی نو در سال 1356 به منظور دباغی و چرمسازی به ثبت رساند.

وی علاوه‌بر فعالیت اقتصادی در همین زمان به یک کار بزرگ اجتماعی دست زد که تا آن زمان در تاریخ ایران سابقه نداشت و نمونه انجام مسوولیت اجتماعی کارآفرین در جامعه محسوب می‌شد. شرکت کانون مشاوره اقتصادی در تیرماه 1343 به منظور تربیت 22 کودک از دو ماهه تا دو ساله تاسیس شد تا در آینده این کودکان از مدیران بنگاه صنعتی او برگزیده شوند. دبیران آنها از بین افراد توانا و با تقوی انتخاب می‌شدند. سپس تصمیم گرفته شده بود که هزینه تحصیلی آنها، مقدم بر سایر هزینه‌ها باشد.

هوش بالا، سرسختی، ابتکار و نوآوری، راستگویی، سلامت نفس، توانایی رهبری ایروانی در نزد مدیران، همکاران و بسیاری از مدیران میانی باعث گردید به او از دریچه شخصیت کاریزمایی نگاه کنند. نحوه رفتار رحیم ایروانی در جهت برقراری روابط مستمر، با افراد پیش می‌رفت که در بسیاری موارد افراد جذب شخصیت و کار او می‌شدند. او سعی می‌کرد استعداد افراد را بیشتر مدنظر قرار دهد و آنها را در برنامه‌های اقتصادی خود جذب کند. همینطور وسایل پیشرفت افراد را تا حد امکان فراهم می‌کرد تا رضایت آنها حاصل گردد. او مرحله رضایت‌طلبی افراد را، با شیوه‌های مختلف به وفاداری آنها در گروه بالا می‌برد. این مرحله برای نهاد خانوادگی بزرگی که او می‌ساخت ضرورت داشت.

او همیشه کفش ملی را سفره بزرگی می‌دانست که کارگران و مدیرانش باید در حفظ آن کوشا باشند. این مساله‌ای بود که او حتی بعد از ملی شدن این گروه صنعتی با ارسال توصیه به مدیران منتخب دولت بر آن تاکید می‌کرد. شیوه مدیریتی او ترکیبی از الگوی پدر سالاری با عقل گرایی و حسابگری همراه بود. در عین حال تلاش نمود به نحو کارایی از ابزارهای مدرن مدیریتی در جامعه ایران که هنوز روابط کارگری در مراحل ابتدایی قرار داشت استفاده نماید.

برای ایروانی علم حسابداری به شدت اهمیت داشت. و به همه در بدو استخدام، کارآموزی حسابداری را با نوشتن دفتر روزنامه توصیه می‌کرد. بنابر این از دقت و محاسبه گری در کارها بسیار استقبال می‌کرد.
ایروانی در شرکت کفش یونایتد، شرکت فالکو، گوستاو هوفمن و شرکت گابورو تنس ایران با سرمایه‌گذاران آلمانی شریک بود. در اتافوکو با ژاپنی‌ها، ماشین‌سازی ملی با فرانسوی‌ها، و گود بلت ایران با انگلیسی‌ها شریک بود. اما شیوه کار او به این شکل بود که بتدریج سهام و نقش مدیریت ایرانی‌ها نسبت به خارجی‌ها، را افزایش می‌داد.

ایروانی علاوه بر تاسیس فروشگاه کفش ملی در سطح ایران و یکسان‌سازی قیمت در کل فروشگاه‌ها توانسته بود به شوروی و اروپای شرقی کفش پوتین صادر نماید. ایروانی در طی بیش از 30 سال فعالیت، توانسته بود در سال 1356 قریب به 10‌هزار نفر را در شرکت‌هایش مشغول نماید.
ایروانی سیاست‌های مختلفی را در جهت رشد گروه صنعتی ملی در پیش گرفت تا خانواده بزرگ کفش ملی را ایجاد کند. ویژگی رحیم ایروانی تاکید بر نظم، آموزش، اهمیت امور مالی، توجه به مدیریت، نوآوری در کار، داشتن اصول اخلاقی، انتخاب مدیران برجسته، وفاداری به مجموعه گروه بود. او پشت درب‌های بسته نمی‌ایستاد و سعی می‌نمود بر اساس ظرفیت‌ها و محدودیت‌های موجود با استفاده از موقعیت‌ها به توسعه بنگاه‌های خویش بپردازد.

یکی از بارزترین تاثیر اقدامات او فروشگاه‌های کفش ملی است که به ساخت فضاهای خرید و زیباسازی شهرها کمک فراوانی کردند. فضاهایی که با رشد شهرنشینی یکی از مکان‌های گردشگری مردم شهرنشین شده بود که نشانه امنیت شهرها نیز بود.


رحیم ایروانی حتی بعد از مصادره اموال به شدت سعی داشت تا خانواده کفش ملی را مراقبت کند. با روی کار آمدن هر مدیر جدیدی به او تلفن می‌زد و تبریک می‌گفت و او را تشویق به حفظ گروه می‌کرد، زیرا معتقد بود که چند هزار نفر از طریق آن زندگی می‌کنند. او کارآفرینی بود که در سال‌های پایانی نیز دست از ارایه طرح‌های کارآفرینی بر نداشت. او در مصر کارخانه کفش‌سازی استاندارد را تاسیس کرد .

 

 اگر به سال ها قبل برگردیم، به یاد می آوریم که هیچ خبری از این همه رستوران های رنگارنگ نبود و در تهران بزرگ چند ساندویچ فروشی خیلی معمولی با تنوع غذایی محدود به چشم می خورد.

حتی در خیابان های اصلی شهر که این روزها به دلیل تعدد رستوران ها در شب های تعطیل به پارکینگی مبدل می شوند هم اثری از رستوران های زرد، نارنجی و بنفش با تابلوهای رنگارنگ نبود.

قصه از اینجا شروع می شود که 10سال پیش زمانیکه هنوز خبری از رستوران های متدد نبود، یک جوان به تنهایی و بدون کمک خانواده همراه با یک شریک شعبه اول ساندویچ هایدا را افتتاح کرد. حالا بعد از گذشت چند سال تعداد شعبه ها و تنوع غذاهای آن افزایش پیدا کرده است. علی فرزامی 37 ساله و اهل اردبیل مدیرکل شعبه های هایدا است. طرح ها وبرنامه های زیادی برای آینده دارد که بیشتر در راستای اشتغال آفرینی و توسعه کارش است. او به مدرن تر و بهداشتی تر شدن می اندیشد و به امید روزی است که بتواند غذایی با کیفیت و طمعی بهتر از امروز به مشتریان خود ارایه کند. علی فرزامی در راستای شغل خود مدرک کارشناسی را در رشته صنایع غذایی از دانشگاه راچ ویل آمریکا گرفته است.

متن زیر مصاحبه ای است که با علی فرزامی، کارآفرین در زمینه تغذیه صورت گرفته است که در جای خود برای شنوندگان و علاقمندان جالب و آموزنده است.

 

- آخرین بار کی غذای هایدا را خوردید؟

* دو روز پیش ناهار.

- چی خوردید؟

* ژامبون مرغ تنوری هایدا.

- به کالباس علاقه زیادی دارید؟

* تا حدودی.

- کالباس از کجا آمده؟

* در ایران کالباس را به نام ارمنی ها می شناسند. اما اینطور نیست. بیشتر از این نمی دانم.

- شنیده شده هایدا کلاس هایی برای طرز برخورد با مشتری و آداب معاشرت برگزار می کند.

* بله.

- این آموزش به عهده چه کسی است؟

* مهندس کنترل کیفیت داریم که این کارها برعهده اوست.

- چند سال پیش کلنگ هایدا را زدید؟

* 10 سال پیش.

- با چند شعبه؟

* با یک شعبه در خیابان شریعتی مقابل یخچال.

- آن موقع خیابان شریعتی به اندازه الان رستوران نداشت؟

* بله. 10 سال پیش خیلی تعداد رستوران کم بود، اما الان هم همان اندازه مشتری داریم.

- قبل از افتتاح هایدا مشغول به چه کاری بودید؟

* شغل پدری ما تره بار است.

- سرمایه اولیه را از کجا آوردید؟

* هیچ سرمایه ای از پدرم نگرفتم. بارفروشی و تره بار را به همراه برادرانم شروع کردیم. شغل اصلی پدرم کشاورزی است. از 40 سال پیش 6 ماه اول سال را در اردبیل کشاورزی می کرد و 6 ماه دوم سال را در تهران در کار تره بار بود. هنوز هم ما آن کار را ادامه می دهیم.

- جالب است بدانم چه شد که به فکر ارایه این نوع ساندویچ افتادید؟

* وقتی سرباز بودم به خیابان لویزان که می رفتم آنجا دو ساندویچ فروشی کاری شبیه هایدا ارایه می دادند. چون ژامبون خیلی دوست دارم همیشه از غذای آنجا می خورم. آنجا فکر هایدا به ذهنم رسید.

- ظاهرا ژامبون خیلی دوست دارید؟

* من عاشق ژامبون هستم. هر روز؛ صبح، ظهر، شب.

- اضافه وزن پیدا نکردید؟

* بله، دکتر گفت یا باید ژامبون نخوری یا ورزش کنی.

- کدام را انتخاب کردید؟

* ترجیح می دهم ورزش کنم.

- این علاقه شما به نفع هایدا است؟

* بله، بهترین آزمایش برای کیفیت غذا، خوردن آن است، اگر احساس رضایت داشته باشم احتمالا مشتریان هم از غذا راضی هستند.

- ولی شاید شما به نوع غذای خودتان عادت کردید؟

* نه، فکر نمی کنم برای عادت باشد. سیگار که نیست.

- شما تضمین صددرصد می کنید که غذای شما بهداشتی است؟

* بله، صددرصد.

- یعنی هیچ مورد تخلفی ندیدید یا کسی ناراضی نبوده است؟

* تا به حال خیر، اما خب احتمال دارد. سس را به صورت روزانه تهیه کنیم، بنابر این هیچ وقت مسموم نمی شود. کاهو هم همیشه با مواد ضدعفونی شسته می شود. به هر حال ممکن است ایرادهایی هم وجود داشته باشد. سعی می کنیم از نظر بهداشتی بهترین باشیم.

- چه اقداماتی از نظر بهداشتی انجام می دهید؟

* مهندس بهداشت داریم که هفته ای سه بار شعبه های مختلف را کنترل می کند.

- از بازدهی کارتان راضی هستید؟

* صددرصد. بیشتر از آن خدا را شکر می کنم که این تعداد مشتری خوب دارم. همه آنها آدم های خوبی هستند.

- از 10 سال پیش کارهایدا شروع شد، این روند چگونه ادامه پیدا کرد؟

* کار رفته رفته گسترش پیدا کرد. اما سال اول ضرر دادیم.

- خیلی زیاد ضرر دادید؟

* 10 سال پیش 18 میلیون تومان، پول کمی نبود.

- با چقدر سرمایه شروع کردید؟

* اولین شعبه با وسایل حدود 50 میلیون شد که با یکی از دوستانم شریک شدم.

- چرا ضرر دادید؟

* می خواستیم بازار را بگیریم، یعنی مشتری جمع کنیم، البته ضرر ما به این صورت بود که جنس با کیفیت را با قیمت ارزان تر می فروختیم.

- اولین ساندویچ قیمتش چقدر بود؟

* 160 تومان، درصورتی که یک ساندویچ معمولی 200 تومان بود. هر ساندویچ حدودا 180 تومان برای ما تمام می شد که آنرا ارزان تر می فروختیم.

- بعد چه شد؟

* با درآمد تره بار جبران کردیم. البته تعدادی هم شریک گرفتیم. اما چون فروش زیادی داشتیم کم کم به سوددهی رسید و سال دوم یک شعبه دیگر در ولیعصر باز کردیم و قیمت هر ساندویچ 180 تومان شد.

- گران فروش نبودید؟

* با گرانی موافق نیستم. با تعدادی مشتری، فروش زیاد و سودآوری به دست می آید.

- در حال حاضر در تهران هایدا چند شعبه دارد؟

* 11 شعبه ساندویچ سرد داریم و 3 شعبه گرم.

- ژامبون ها را از کجا تهیه می کنید؟ کیفیت آن را کنترل می کنید؟

*بله، طبق دستوری که به کارخانه های تولید کننده می دهیم، زیر نظر ما تهیه می کنند اما در آینده تصمیم داریم که یک کارخانه تولید ژامبون راه اندازی کنیم.

- چرا تعداد شعبه های گرم کمتر است؟

* به دلیل اینکه فضای بیشتری می خواهد و ملک هم خیلی گران است و تا سال گذشته برای خرید شعبه ها از هیچ گونه تسهیلاتی استفاده نکردیم.

- تاکنون وام گرفته اید؟

* خیلی کم

- چه روشی اعمال کردید تا از رقیبانتان پیشی بگیرید؟ همزمان با شما چند شعبه دیگر هم بود اما هیچ کدام از آنها به اندازه شما پیشرفت نکرده اند؟

* این را از صمیم قلب می گویم هیچ وقت به دنبال سود زیاد نبودم به صورتی که مشتری ضرر ببیند تا ما سود کنیم.اجناس، از بهترین کارخانه ها تهیه می شود. مشتری ها بهتر از من می دانند که کیفیت غذا چطور است. بعضی از آنها هر روز از غذای هایدا می خورند. بعضی از آنها کوچکترین تغییر را می فهمند.برفرض مثال به ما زنگ می زنند ومی گویند امروز مزه سس شما تغییر کرده است.

مشتری هایی داریم که واقعا ما را دوست دارند. آنها نعمت هستند و من هم آنها را دوست دارم. بعضی از آنها همیشه نسبت به غذاها و کار توجه دارند و کوچکترین مساله را متذکر می شوند. گاهی فکر می کنم آنها به اندازه من هایدا را دوست دارند.

- این موضوع برای شما خیلی لذت بخش است؟ معتقد هستید که چون مردم از کار و قیمت غذاهای شما راضی هستند، پیشرفت کرده اید؟

* کاملا، واقعا درآمد با برکتی داریم.

- در حال حاضر کیفیت ساندویچ شما با 10 سال پیش که شروع کارتان بود تغییر نکرده است؟

* تفاوت چندانی نداشته است. وزن ژامبون ها مقدار کمی افزایش پیدا کرده است.

- چرا سس را به صورت بسته بندی نمی دهند؟ که هر کسی تمایل دارد از سس استفاده کند یا اینکه هر دو مدل یعنی با سس، بدون سس را آماده داشته باشید. این انتقادی است که بعضی از مشتریان دارند؟

* فکر بدی نیست. سسی که ما برای ساندویچ ها استفاده می کنیم فرمول مخصوصی دارد. البته ساندویچ بدون سس هم در شعبه ها موجود است.

- سس ساندویچ هایدا چه ویژگی دارد؟

* با ژامبون خوشمزه تر است. طرز تهیه آن را یک دکتر ایرانی که قبلا در مکدونالد کار می کرده به ما داده است.

- از سس رژیمی استفاده نمی کنید؟

* خیر، سس معمولی است. خیلی از کارخانه های تولید کننده سس به ما پیشنهاد سس رژیمی می دهند. درصورت حمایت دولت قصد دارم کارخانه سس و نان و ژامبون هم دایر کنم.

- نان ساندویچ هایدا مخصوص است؟

* از نان فرانسوی استفاده می شود. حجم آن کمی بیشتر است و مخصوص ما درست می کنند.

- در شهرستان ها چند شعبه دارید؟

* در کل ایران 37 شعبه داریم.

- در دوبی هم شعبه دارید؟

* نه، فقط از روی اسم ما تقلید کرده اند.

- در خارج از کشور هم شعبه افتتاح می کنید؟

* احتمالا تا چند وقت دیگر در اروپا یک شعبه افتتاح می کنیم.

- چرا آنجا را انتخاب کردید؟

* دختر یکی از دوستانم آنجا زندگی می کند و می گوید که اروپا ایرانی زیاد دارد و قیمت ساندویچ هم خیلی گران است. با فروش ارزان می توانیم بازار خوبی داشته باشیم. البته موادغذای را از ایران می بریم.

- در روز چقدر درآمد دارید، از کل شعبه ها؟

* راضی هستیم. اما دقیقا نمی توانم بگویم، متغیر است. اما مگر من چقدر می توانم پول خرج کنم؟ الان حدود 400 کارمند دارم که زندگی آنها از این کار تامین می شود.

- تا حالا کارمندی را اخراج کرده اید؟

* تا حالا کارمندی را در این 10سال اخراج نکرده ام بعضی وقت ها به دلیل جوانی اشتباهاتی می کنند اما سعی می کنم با صحبت مشکل را برطرف کنم.

- اگر کسی از آنها بپرسد که از کارفرمای خود راضی هستند، فکر می کنید چه جوابی می دهند، اصولا کارمندان همیشه از کارفرمایان ناراضی هستند؟

* تا حالا نشنیده ام که ناراضی باشند.

- از حقوقی که می گیرند رضایت دارند؟

* فکر می کنم راضی باشند.

- چه امکاناتی برای کارگران درنظر می گیرید؟

* جای خواب، امکانات بهداشتی، لباس و برنامه غذایی متنوع.

- الان کارگر ده سال پیش شما چقدر امکانات دارد؟

* خانه، ماشین و موبایل دارند، البته با مقداری پس انداز.

- کارمندان متاهل امکانات بیشتری دارند؟

* بله، اگر کسی بخواهد ازدواج کند یا مشکلی داشته باشد سعی می کنم آن را حل کنم. البته این حرف ها گفتن ندارد.

- اتفاقا این خیلی خوب است که آدم ها بدانند که شما و یا امثال شما چه برخوردی با اطرافیانشان دارند. اصولا ذهنیت همه منفی است و فکر می کنند اگر کسی در کارش پیشرفت کرده حتما سر دیگران را کلاه گذاشته است.

* شاید اینطور باشد. اما می ترسم تعریف از خود باشد.

- چقدر وقت می گذارید برای رسیدگی به این مسایل و یا چه برنامه ریزی دارید؟

* هر شعبه یک مدیر دارد که مسایل را به من انتقال می دهد.

- کارگرهای شما بیشتر از شهر خودتان هستند؟

* نه، حس ناسیونالیستی ندارم. همه ایران را دوست دارم. اما کارگران آذری کار سنگین را راحت تر انجام می دهند.

- خود شما در روز چند ساعت کار می کنید؟

* کمتر از 15 ساعت نیست. بعضی وقت ها 20 ساعت هم کار می کنم.

- حقوقی که در نهایت برای کارگران در نظر می گیرید به نسبت جاهای دیگر بیشتر است؟

* بله.

- بیمه هم دارید؟

* هر کارگری که تعهد بدهد 3 سال کارکند بیمه می شود. سعی می کنم که کارگرها را راضی نگه دارم.

- از هایدابرگر بگویید.

* از یک سال پیش هایدابرگر افتتاح کردم. در حال حاضر 3 شعبه در تهران داریم. ژامبون ها را همراه پنیر درون فر قرار می دهیم. نان و سس آن با ساندویچ سرد هایدا متفاوت است. در هایدابرگر 5 نوع همبرگر داریم که به صورت زغالی و بدون روغن درست می شوند که شامل (برگر زغالی، قارچ برگر، دوبل برگر، چیز برگر و مخصوص هایدا می شود و دو نوع هم سوسیس و 3 نوع هم ژامبون تنوری داریم که در تنور پخته می شود.

- ایران هایدا چرا ادامه پیدا نکرد؟

* قرار بود غذاهای ایرانی را در این شعبه تهیه کنیم و به مشتریان بدهیم. اما خیلی گرفتاری داشت و رسیدگی وقت خیلی زیادی می خواست. یک ماه پس از شروع کار ناراحتی قلبی گرفتم.

- هایدا، شعبه آبمیوه و بستنی هم دارد. شعبه ها در کجا است؟

* فعلا 3 شعبه در تهران داریم. آبمیوه و بستنی دقت و توجه بیشتری از جهت بهداشتی احتیاج دارد. چون در کار تره بار سردخانه داریم اجناس را با قیمت و کیفیت بهتری تهیه می کنیم.

- چند نوع آبمیوه دارید؟

* تنوع زیادی دارد. بستنی هم یک نوع سنتی مخصوص درست کردیم که به صورت آزمایشی طعم آن را مردم امتحان می کنند. اگر مورد پسند قرار گرفت تولید آن شروع می شود. اما آبمیوه های ما کاملا به صورت طبیعی تهیه می شود.

- چرا تا به حال کسی در ایران غذاهای سنتی را به صورت فست فودها ارایه نداده است. البته نه مثل کوکوسبزی والویه های بعضی از ساندویچ فروشی ها که آدم را از غذا خوردن پشیمان می کند؟

* کار سخت و وقت گیری است. ترجیح می دهم که در همین راستا فعالیت کنم. اما عمده ترین دلیل عملی نشدن غذاهای ایرانی به صورت آماده یا فست فود این است که جای زیادی را احتیاج دارد و ملک خیلی گران است.

- در شعبه های جدیدی که قصد افتتاح دارید چقدر نوآوری ایجاد می کنید؟

* در شعبه های جدید همه مراحل تهیه غذا در جلوی چشم مشتری است. البته طرز بسته بندی هم مقداری فرق می کند. سعی می کنیم که با مد روز دنیا پیش برویم.

- احتمالا اگر به خارج از ایران سفر کنید اولین جایی که می روید رستوران است؟

* بله، همینطور است. به رستوران های معروف در دنیا می روم و روش کارشان را می بینم.

- هایدا را تا چند شعبه گسترش می دهید؟

* حدودا تا 50 شعبه در سطح ایران. البته بیشتر به دنبال ایجاد کارخانه سس و نان هستم. قصد دارم انواع نان و کیک را برای همه مصارف تولید کنم.

- بزرگترین راز موفقیت را چه می دانید؟

* پشتکار و صداقت

- درکارهایتان شریک دارید؟ خیلی از آدم ها از کار شراکتی ناراضی هستند.

* گذشت خیلی مهم است.

- برای کنترل کار از چه سیستم مدیریتی استفاده می کنید؟ چقدر به کار آنها اعتماد دارید؟

* 5 برادر دارم که سعی می کنم از آنها کمک بگیرم. اولین خصوصیاتی که کارکنان باید داشته باشند این است که سیگار نکشند. خیلی از مدیران شعبه دارای تحصیلات بالا در سطح دکترا و یا کارشناسی ارشد هستند.

- شما در رشته دیگری هم به تازگی فعالیت خود را شروع کرده اید، در آن زمینه توضیح بدهید.

* به کمک یکی از دوستانم در حال برگزاری کلاس های کنکور هستیم.

- با چه قصدی این کار را شروع کردید؟

* شاید خیلی ها به دنبال پول باشند. اما من به کار فرهنگی خیلی علاقه دارم و به دنبال این هستم که یک کار نو انجام دهم. از بهترین استادان استفاده کنم، کمترین سود را هم ببرم اما برای من خیلی ارزش دارد که بیشترین تعداد قبولی از این کلاس کنکور باشد. ارزش روانی این کار برای من خیلی مهم است.

- اگر به شما پیشنهاد بدهند که تهیه کننده یک فیلم بشوید قبول می کنید؟ با توجه به علاقه شما در زمینه کارهای فرهنگی.

به فیلم اصلا علاقه ندارم، ولی عاشق روزنامه خواندن هستم. قبل از خواب همیشه وقتی را برای خواندن روزنامه اختصاص می دهم.

- کلاس کنکور شما در حال حاضر چند شعبه دارد؟

* فعلا 2 شعبه. اما تا چند سال آینده در تمام مناطق ایران کلاس کنکور دایر خواهم کرد. کیفیت برگزاری آن خیلی اهمیت دارد. اگر افرادی واقعا توانایی پرداخت هزینه کلاس را نداشته باشند مراعاتشان را می کنیم.

- در 10 سال آینده خودتان را در کجا می بینید؟

* خیلی فکرها دارم، ولی سعی می کنم در هر کاری که انجام می دهم اول باشم. اگر بتوانم، دوست دارم کارآفرینی کنم دلم می خواهد روزی 500 هزار کارمند داشته باشم نه اینکه از آنها سوی استفاده کنم، با هم کار کنیم و برای آنها شهرک مسکونی درست کنم. به هرحال از اینکه بتوانم به زندگی دیگران کمک کنم خیلی خوشحال می شوم.

- پول چقدر برای شما اهمیت دارد؟

* در مرحله سوم زندگی است. دوست داشتن و محبت بین آدم ها، صداقت و گذشت، قبل از پول اهمیت دارد. - پول برای گردش سرمایه و ایجاد اشتغال خوب است. مگر یک آدم به تنهایی چقدر احتیاج به پول دارد؟


برگرفته از: روزنامه آسیا

 

استاد حاج محمدکریم فضلی، بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ و کارآفرین برتر کشور، متولد هفتم اردیبهشت ماه 1311 هجری شمسی در شهر تویسرکان (استان همدان) هستند و نخستین فعالیت اقتصادی خود را در حین تحصیل، نزد پدرشان که از بازرگانان خوشنام و اهل فضل منطقه محسوب می‌شدند، آغاز نموده‌اند.


 سپس در سن حدود 20 سالگی ازدواج کرده و با پذیرفتن مسئولیت تشکیل خانواده، برای جستجوی شرایط مطلوب‌تر و شناخت بیشتر از وضعیت شهرهای مختلف همجوار، به دیگر شهرستان‌های استان همدان سفر می‌کنند و در شرایط کاری مختلف تجربه‌های موثری به دست می‌آورند. در این راستا ایشان راهی تهران می‌شوند تا در محیط بزرگ پایتخت، تجربه‌های بیشتری به دست بیاورند. در ابتدای سکونت در تهران، مشکلات از هر سو ایشان را احاطه می‌کند، اما استاد با عزم جزم، مشکلات و موانع اصلی را ظرف 3 سال برطرف می‌سازند.
استاد که می‌بینند کشورهای پیشرفته با تکیه بر تولید و صنعت پویا و فعال به توسعه و پیشرفت رسیده‌اند و ما علی‌رغم همه توانایی‌ها و ظرفیت‌های کم‌نظیرمان، به مصرف‌کننده محصولات بعضا دست چندم آنها تبدیل شده‌ایم، به فکر می‌افتند که تمامی سعی و تلاششان را صرف کنند تا در کشور خودشان یک کار تولیدی و صنعتی بزرگ را پایه‌ریزی نمایند و از این راه سهم خود را به میهن و هم‌میهنانشان ادا کنند.

 پدر ایشان در دوره‌ای به کار صابون‌سازی اشتغال داشته و استاد نیز از همین بابت در نوجوانی تا حدودی با تولید مواد شوینده آشنا می‌شوند، بنابراین برای آغاز فعالیت تولیدی، به همین زمینه‌ یعنی صنعت شوینده گرایش پیدا می‌کنند. ایشان پس از جست‌وجوهای بسیار با افراد و شرکت‌هایی مرتبط می‌شوند که در این حوزه فعالیت دارند.


 سپس خود کارگاه کوچکی دایر می‌کنند و در مرحله اول به ساخت مایع ظرفشویی می‌پردازند که این امر به شکل گسترده‌تر و منسجم‌تر در اوائل دهه 40 صورت می‌پذیرد. مدتی بعد محصول سفیدکننده را هم اضافه می‌کنند و همین‌طور به ترتیب: پودر لباس‌شویی به نام «گلرنگ سوپر»، جرم‌گیر، شیشه‌شوی و همچنین نرم‌کننده البسه را نیز در سنوات بعد تولید می‌نمایند و مرتبا کار را توسعه می‌دهند. سپس با بازاریابی مناسب، محصولات خود را به طور گسترده و کلی به بسیاری از بیمارستا‌ن‌ها، هتل‌ها و سازمان‌ها عرضه می‌دارند. این روند ادامه دارد تا اوائل دهه 50 که شرکت پاکشو را تأسیس می‌نمایند و همچنان با تلاش بسیار به توسعه فعالیت‌های تولیدی ادامه می‌دهند و هر ساله به تعداد کارگران و کارمندانشان افزوده شده و آرمان کارآفرینی ایشان قدم به قدم تحقق بیشتری می‌یابد. بعد از انقلاب در دوران دفاع مقدس و در سخت‌ترین شرایط، استاد فضلی علاوه بر تولید، کار صادرات را نیز پی گرفتند.

در آن زمان به دلیل شرایط ویژه دفاع مقدس، تعدیل نیرو برای اکثر شرکت‌ها امری اجتناب ناپذیر بود. ایشان جهت تأمین منابع ارزی شرکت ، تداوم تولید و اشتغال پایدار کارکنان و خصوصا جلوگیری از تعدیل نیرو، دست به کار صادرات زدند و توانستند ارز مورد نیاز را جهت تولید تأمین کنند و به این ترتیب هم از تعدیل نیروها جلوگیری کردند و هم به فعالیت‌های کارآفرینانه و اشتغال زایی مولد خود ادامه دادند.

در نهایت این کوشایی به گسترش و توسعه شرکت پاکشو و سپس به تأسیس «گروه صنعتی گلرنگ» منجر می‌شود که استاد فضلی ریاست هیأت مدیره این گروه صنعتی را به عهده دارند. در این دوره انواع شامپو، مایع دستشویی، خمیردندان، دستمال کاغذی و به عبارتی تقریبا بیشتر محصولات بهداشتی و شوینده با برندهای مختلفی چون گلرنگ، اوه، سافتلن و ... در سطح گسترده و با کیفیت مطلوب به بازار کشور عرضه می‌شود تا امروز که "گروه صنعتی گلرنگ" یکی از مهمترین گروه(هلدینگ)های تولیدی کشور است. این گروه که شرکت‌های مختلفی چون: پاکشو، گلپخش اول، گلرنگ پخش، پدیده شیمی نیلی و ... را شامل می‌شود به عنوان یکی از پویاترین گروه‌های اقتصادی برآمده از بخش خصوصی و بالیده از همت مردمی، اکنون به مثابه الگویی پیشرو و مثال‌زدنی، خون امید را در رگ‌های تولید و صنعت ملی جاری ساخته و کارآفرینی را به بهترین شکل خود متبلور می‌سازد.

استاد حاج محمد کریم فضلی و مجموعه‌ای که ایشان بنا نهادند، به دلیل یک عمر فعالیت کارآفرینانه جوایز و تقدیرنامه‌های بسیاری کسب کرده‌اند. از جمله در سال 1384 لوح برترین کارآفرین و کارفرمای نمونه کشور و در سال 1386 تندیس طلایی چهارمین جشنواره بین ‌المللی اقتصاد سبز را دریافت می‌کنند.

 انتخاب به عنوان کارآفرین نمونه از طرف وزارت صنایع، دریافت نشان طلای تحقیق و توسعه از سوی وزیر صنایع و معادن، دریافت لوح تقدیر صادر کننده نمونه کشور، و در عرصه مسئولیت‌های اجتماعی انعقاد تفاهم‌نامه حمایت گلرنگ از یونیسف به نفع کودکان ایرانی نیز از دیگر افتخارات ایشان است.

 

سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با خانواده ی شهید سید مرتضی آوینی در تاریخ (2/2/1372)

 


بسم الله الرحمن الرحیم


خداوند ان شاالله این شهید را با پیغمبر محشور کند. من حقیقتا نمی دانم چطور می شود انسان احساساتش را در یک چنین مواقعی بیان و تعبیر کند؟ چون در دل انسان یک جور احساس نیست. در حادثه ی شهادتی مثل شهادت این شهید عزیز چندین احساس با هم هست. یکی احساس غم و تاسف است از نداشتن کسی مثل سید مرتضی آوینی. اما چندین احساس دیگرهم با این همراه است که تفکیک آنها از همدیگر و باز شناسی هریک و بیان کردن آنها کار بسیار مشکلی است.


به هر حال امیدواریم که خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان. همه ی کسانشان به شما که بیشترین غم . سنگین ترین غصه را دارید تسلی ببخشد. چون جز با تسلی الهی دلی که چنین گوهری را از خودش جدا می بیند واقعا آرامش پیدا نمی کند. فقط خدای متعال باید تسلی بدهد و می دهد.


من با خانواده های شهدا زیاد نشست و برخاست کرده ام و می کنم. و از شرایط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز مصیبتی است که اگر مرگ او شهادت نبود تا ابد قابل تسلی نبود. اما خدای متعال در شهادت سری قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت تسلی و روشنایی به بازماندگان می دهد.


من خانواده ی شهیدی را دیدم که فقط همان یک پسر را داشتند و خدای متعال آن پسر را از آنان گرفته بود.(البته از این قبیل زیاد دیده ام. این یک نمونه اش.)


وقتی انسان عکس آن جوان را هنگامی که با پدرش خداحافظی می کردکه به جبهه برود می دید با خودش فکر می کرد که « اگر این جوان کشته شود پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گریست.»


یعنی منظره این را نشان می داد. بستگی آن پدر و مادر به آن جوان از این منظره کاملاً مشخص بود (من آن عکس را دارم. آن را بعداً برای من آوردند. من هم آن عکس را قاب شده نگه داشته ام. این عکس حال مخصوصی دارد.)


اما خدای متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلایی بخشیده بود که خود پدرش به من گفت: «من فکر می کردم اگر این بچه کشته شود من خواهم مرد.» (یعنی همان احساسی را که من از مشاهده ی آن عکس داشتم ایشان با اظهاراتش تایید می کرد.)
می گفت: «ولی خدای متعال دل ما را آرام کرد.»


در این مورد هم همین است. یعنی وقتی شما می دانید که فرزندتان در پیشگاه خدای متعال در درجات عالی دارد پرواز می کند یعنی آن چیزی که همه ی عرفا و اهل سلوک و آن سرگشته های وادی های عشق و شور معنوی وعرفانی یک عمر به دنبالش گشته اند و دویده اند او با این فداکاری و این شهادت به دست آورده و رضوان و قرب الهی را درک کرده است خوشحال می شوید که فرزندتان به اینجا رسیده است.


امیدواریم که خداوند متعال درجات او را عالی کند. من با فرزند شما نشست و برخاست زیادی نداشتم. شاید سه جلسه که در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نکرده بود. من با ایشان خیلی کم هم صحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سالها پیش می شنیدم و به آن ها علاقه داشتم. هر چند نمی دانستم که ایشان آنها را اجرا می کند. لکن در ایشان همواره نوری مشاهده می کردم. ایشان دو- سه مرتبه آمد اینجا و روبه روی من نشست. من یک نور و یک صفا و یک حالت روحانی در ایشان حس می کردم و همین جور هم بود. همین ها هم موجب می شود که انسان بتواند به این درجه ی رفیع شهادت برسد.


خداوند ان شاء الله دلهای داغدیده و غمگین شما را خودش تسلی بدهد. اگر ما به حوزه ی آن شهادت و شهید و خانواده ی شهید نزدیک می شویم برای خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتیاج می کنم. برای ما افتخار است که هر چه می توانیم به این حوزه ی شهادت و این شهید خودمان را نزدیک بکنیم.


چند روز پیش توفیق زیارت مقبره ی این شهید را پیدا کردیم. پنج شنبه ی گذشته رفتیم آنجا و قبر مطهر ایشان و آن همرزم و همراهشان –شهید یزدان پرست- را زیارت کردیم. ان شاءالله که خداوند درجاتشان را عالی کند و روز به روز برکات آن وجود با برکت را بیشتر کند. کارهایی که ایشان داشتند ان شاءالله نباید زمین بماند. ان شاالله برای روایت فتح یک فکر درست و حسابی شده است که ادامه پیدا کند.
نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند. این کارها، کارهای با ارزشی بود. ایشان معلوم می شود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که این قدر کار و این همه را به خوبی انجام می دادند. مخصوصا این روایت فتح چیز خیلی مهمی است. شب هایی که پخش می شد من گوش می کردم. ظاهرا سه- چهار برنامه هم بیشتر اجرا نشد.


حالا یک مسئله این است که آن کاری را که ایشان کرده اند و حاضر و آماده است چگونه از آن بهره برداری بشود. یک مسئله هم این است که کار ادامه پیدا کند. آن روز که ما از این آقایان خواهش می کردیم و من اصرار می کردم که این روایت فتح ادامه پیدا کند درست نمی دانستم چگونه ادامه پیدا کند. بعد که برنامه ها اجرا شد دیدیم همین است. یعنی زنده کردن ارزش های دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطره ها را یکی یکی از زبان ها بیرون کشیدن. و آنها را به تصویر کشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی کردن. این کاری بود که ایشان داشت می کرد. و هر چه هم پیش می رفت بهتر می شد. یعنی پخته تر می شد. چون کار نشده ای بود. غیر از این بود که بروند در میدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن کار خیلی آسان تر بود. این کار هنری تر و دشوارتر و محتاج تلاش فکری و هنری بیشتری بود. اول ایشان شروع کرد و بعد کم کم بهتر و پخته تر شد. من حدس می زنم اگر ایشان زنده می ماند و ادامه می داد این کار خیلی اوج پیدا می کرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود. تازه در همین میدان هم منحصر نیست. یعنی بازآفرینی آن فضا از راه خاطره ها یکی از کارهاست. در باب جنگ و ادامه ی روایت فتح کارهای دیگری هم شاید بشود انجام داد. حیف است که این کار تعطیل شود. من خیلی خوشحال شدم از این که زیارتتان کردم.