کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

پیشرفت ایرانی اسلامی به عنوان گفتمان و خواست عمومی، راهبرد اساسی و مبنای همه قوانین و رویه های حاکمیتی باید باشد. جامعه نیازمند آموزش و ترویج کارآفرینی با رویکرد تفکر دینی و توسعه کسب و کارهای کارآفرینانه بر مبنای سرمایه انسانی، اقتصادی و اجتماعی ایرانی است

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برند برتر ایرانی» ثبت شده است

داستان مینو و تولیددارو

 بخش هایی از تحقیق فریدون شیرن کام و ایمان فرجام نیا درباره خاندان خسروشاهی را در زیر مشاهده می کنید. در طی چند قرن گذشته، یکی از قطب های بزرگ اقتصادی و مرکز معاملات بزرگ بازرگانی ایران، همچنین یکی از راه های مهم ارتباطی ایران با اروپا از طریق تبریز صورت می گرفت، بر همین اساس بسیاری از فعالان بزرگ اقتصادی ایران در حوزه تجارت و صنعت از این شهر برخاستند. آنان فعالیت خود را از سطح شهر تبریز به سطح استان و مناطق پیرامون خود و در طی کمتر از سی سال، ابعاد فعالیت آنان به سطح ملی و به خارج از کشور توسعه یافت.

جهانگردان مردم تبریز را، به افرادی مقتصد، محتاط، زرنگ، دوراندیش و پرخاش جو توصیف نموده اند. به نظر می رسد وجه میانه روی و صرفه حویی در میان این بازرگانان، حداقل در مراحل آغاز انباشت، بیشتر شیوع داشته است. همانطور که خسرو شاهی غالبا از قناعت و تسلیم به داده های الهی با فرزندانش در کودکی سخن می گفت. در ایران، زندگی اکثر مردم ساده و محدود بود. برای مثال یک دست لباس نو، یک جفت کفش و جوراب نو و دو سه عدد پیراهن، پوشش سراسر سال افراد خانواده ها را کفایت می کرد که معمولا پدر خانواده در شب عید برای خود و همه فرزندانش می خرید.

تحول نگرش به ثروت و کار در میان برخی از خانواده بازاریان اتفاق افتاد، همین تغییر نگاه نقش مهمی در گذار برخی از خانواده ها به فعالیت صنعتی داشته است. فرهنگ سنتی ثروت را امانت خدا در دست افراد، برای کمک به دیگران می داند، خداوند اعطا می کند و او از دست آدمی می ستاند بر قناعت، صرفه جویی، تسلیم به سرنوشت و کوچک نگه داشتن واحدهای تولیدی و بازرگانی را توصیه می نماید. این رویکرد با فرهنگ آدام اسمیتی که شخص را مالک اموال خود می شناسد، به نظر متعارض می رسد و رقابت در بازار را تشویق می نماید و پیروی از سود شخصی را به نفع جامعه می داند تا از کوشش او جامعه بهره ببرد. فرزندان این خانواده های بازاری سنتی، با تحول به نگرش آدام اسمیتی فعالیت اقتصادی خانواده را توسعه دادند، در حالیکه پدرانشان هنوز تحت سیطره نگاه سنتی به ثروت و کار قرار داشتند.

به تدریج که فعالیت بازرگانی و صنعتی آنها به چند واحد توسعه یافت کمتر در درون این خانواده ها از قناعت گفتگو می شد. صحبت ها عموما تلاش در راه ازدیاد درآمد و سرمایه و راه یابی به رفاه بیشتر هدف بود. گسترش آزادی و احترام به اصل مالکیت شخصی، فعالیت صنعتی برخی از فعالان اقتصادی بعد از شهریور 1320 بیشتر شد. در این دوره جامعه از داشتن اتومبیل و خانه مجلل استقبال می کرد رواج این فرهنگ در تکوین کارآفرینی از دهه سی تا پنجاه موثر بود. تثبیت امنیت و تاسیس نهاد های مدرن از ربع دوم قرن بیست زمینه های اولیه شکل گیری کارآفرینی را در ایران فراهم نمود .

قوانین مدنی، جزایی، بازرگانی و اصول محاسبات حقوقی مورد تصویب و استفاده قرار گرفته بود تجار تا حدی با آن خو گرفته بودند. تکلیف مردم در انجام سرمایه گذاری ها تا حدی روشن بود ولی به علت کمبود ارز، کوچک بودن بازار مصرف و تعداد کم کارآفرین، چند کارخانه در رشته نساجی، سیمان و قند، توسط دولت و بخش خصوصی احداث شد که در سطح محدود فعالیت داشتند . در عین حال ترس از شوروی در میان بازاریان نقش موثری در کاهش سرمایه گذاری صنعتی داشته است.

خاندان خسروشاهی بزرگترین فعالان صنعتی تولید و توزیع دارو در دهه چهل و پنج در تاریخ ایران بودند. خاندانی که، نقش برجسته ای در توسعه فعالیت های تجاری و صنعتی ایفا کردند . خاستگاه تاریخی آنها تبریز می باشد که پس از مدتی، فعالیت های خود را به قزوین، تهران، همدان و از نظر شبکه توزیع در سطح کشور گسترش دادند.

حاج حسن خسروشاهی در اواخر قاجار تا اوایل دوران پهلوی اول، مدتها رئیس اتاق بازرگانی تبریز بود. در آن زمان که هنوز قوانین مدنی و بازرگانی رایج نبود و معاملات بر اساس قوانین شرعی صورت می گرفت، وی به علت داشتن درجه اجتهاد، مرجعی برای حل و فصل اختلافات معاملاتی تجار بود و قسمت بیشتر وقت او صرف این گونه کارهای اجتماعی می شد. سه برادر باهم و زیر نظر حسن خسروشاهی مشترکا تجارت می کردند. کار مشترک و هماهنگی سه برادر در آن زمان، بین فعالان اقتصادی تبریز ضرب المثل بود .

تجارت خانه وی و دو برادرش در سرای میانه بازار تبریز قرار داشت . این سرا همچون کاروانسرا ساخته شده بود وسط آن یک حیاط و فضای سبز بزرگی داشت که انواع کالا مثل کاغذ، پارچه، شیشه، قند و شکر در آن انبار شده بود و در اطراف دفاتر تجارتی در دو طبقه ساخته شده بود. حجره حاج حسن خسروشاهی و برادرانش در طبقه دوم قرار داشت. درحالیکه تحصیلاتش در حد اجتهاد می باشد، همراه دو برادرش غفار وحسین از سال 1280 شمسی و یک کارمند کار تجارت را شروع کردند. آنها به واردات کالاهایی از قبیل فاستونی، کاغذ، چای، شکر و... می پرداختند. علاوه بر فعالیت تجاری اقدام به تاسیس کارخانه نساجی با سرمای ه گذاری مشترک سه شریک تجاری ( آنها نیز برادر بودند) در قزوین کردند.

یکی از برادران به نام حسین خسروشاهی به همین منظور در سال 1315 - 1314 به ایتالیا رفت. او یک مهندس نساجی را از ایتالیا برای اداره امور فنی کارخانه آورد. آنها پارچه بافی آذربایجان را در سال 1316 ، با سرمایه گذاری 352 هزار تومان ( با 100 دستگاه ریسندگی و بافندگی پنبه) تاسیس کردند. کارخانه پارچه های ضخیم می بافت که مورد استفاده روستائیان بود. غیر از مهندس ایتالیائی، سه برادر، شرکا و مدیران، در نساجی تجربه نداشتند.

حمایت گمرکی و سود بازرگانی نسبت به محصولات نساجی وارداتی، امکان تداوم تولید با سودآوری را برای آنها در چند سال اولیه، بدون تخصص و تجربه لازم در صنعت نساجی تضمین نموده بود. مشکلات مدیریتی و ب ی توجهی به تحولات ایجاد شده پس از جنگ جهانی دوم در صنعت نساجی و ناکامی در نحوه اداره کارخانه خصوصا با بزرگ شدن فرزندان، همچنین فعالیت مستقل اقتصادی از سوی هر یک از آنها، سرانجام شراکت بین برادران را در سال 1325 به پایان رساند و هریک از آنها کار مستقل تجاری و صنعتی خود را پیش گرفتند.

علل ناکامی کارخانه، فقدان مدیر شایسته بود که به امور صنعت نساجی وارد و در عین حال مستقل از شرکا باشد و شخصا با جایگزین کردن ماشین های نو بجای فرسوده، تغییر ساختار سازمانی کارخانه و جلوگیری از دخالت های ناشیانه شرکا بتواند شرکت را به سود آوری برساند. گام های اولیه فعالیت صنعتی گر چه موفق نبود اما بستر لازم برای جلوگیری از خطا های بعدی را در صنعت برای خانواده خسروشاهی فراهم نمود.

حاج حسن خسرو شاهی 6 پسر داشت که بنگاه های تجاری و صنعتی گروه تولید دارو را اداره می کردند. در آغاز دهه پنچاه، نوه هایش نیز به گروه خانواده پیوستند. سه برادر به نام های نصرالله دکترای داروساز، کاظم دکترای اقتصاد، محمد مهندس مکانیک دوره های آموزش عالی داخل و خارج از کشور را طی نمودند . سه برادر دیگر به نام های احمد، جواد و مجید پس از طی دوره دوم متوسطه نظام آموزشی قدیم، به پدرشان در بازار پیوستند . اصغر خسرو شاهی فرزند احمد مهندس شیمی، در اوایل سال های 1350 به گروه پیوست.

خانواده خسرو شاهی از اوایل سال های 1335 به کمک فرزندانش بار دیگر فعالیت صنعتی را آغاز نمود. این بار در صنعت دارو و شوینده ها فعالیتش را متمرکز نمود. ( 3) او در آغاز فعالیت صنعتی در پیامی خطاب به پرسنل شرکت، اول دیماه 1336 اعلام نمود. »کارگران و کارمندان عزیز فرزندان من کارگاهی که در آن کار می کنید مثل خانه شما است بکوشید خانه خود را خوب نگه دارید و نظم وترتیب را در آن رعایت کنید. آنچه را که برای خود نمی پسندید برای دیگران روا ندارید. نتیجه کوشش شما و ما در این موسسه، درمان بیماران و تسکین آلام دردمندان می باشد . راز موفقیت 1- ایمان به خداوند 2- رازداری، احساس مسئولیت، صمیمیت و دلسوزی در کار است که با اعتماد بنفس و هوشیاری، می توان استعداد خدادادی را آشکار و همگان را بخود علاقمند نمود. 3- راستی، امانت، نظم وترتیب، پاکیزگی در کار، مهربانی با زیر دستان، فرمانبرداری و احترام به کارفرمایان از علل موفقیت است.

این پیام دستورالعمل و راهنمای گروه تولید دارو برای 22 سال بعد بود. آنها درطی یک پروسه تاریخی شانزده شرکت تجاری و صنعتی تاسیس نمودند و در چندین سرمایه گذاری مشترک بانک، بیمه و بسته بندی با سایر سرمایه گذاران مشارکت نمودند . از این میان 16 شرکت گروه تحت پوشش شرکت سهامی عام سرمای ه گذاری البرز قرار گرفت. شرکت سهامی تولید دارو، تیدی، تولی پرس( تولید مواد شوینده ) ، کیوان ( به تولید انواع بیسکویت و...) ، پخش البرز، پایور، پایه گذار، تکنو صنایع، شرکت سهامی سویران، شرکت سهامی سایانمید کی بی سی، شرکت سهامی سولفاتیک، شرکت سهامی آروکا، شرکت سهامی تولیفارما، شرکت سهامی پیازر، شرکت سهامی کار آزاد، و کامپیوتر البرز و... به فعالیت های خود ابعاد گسترده ای دادند.

گزارش هیئت مدیره همزمان با بحران سیاسی خرداد 1357 به مجمع عمومی ارائه شد . فروش شرکت در سال 1356حدود 000 / 000 / 264 / 10 ریال، تقریبا 39 درصد نسبت به سال قبل افزایش داشت. قیمت عمده محصولات داروئی از دهسال پیش تغییر زیادی نیافته بود. سود شرکت پس از کسر مالیات 576 میلیون ریال، که نسبت به سال قبل 97 درصد افزایش داشت. در حالیکه وزش انقلاب گسترش یافته بود، بیش از 107 میلیون ریال از سود سهام، به سال بعد منتقل شد.

شرکت های گروه بیش از 600 محصول متنوع دارویی، بهداشتی، مواد غذایی، دترجینت و پاک شویی، مواد بسته بندی، الیاف مصنوعی و سموم دفع آفات نباتی و... تولید و در تمام کشور با قیمت یکسان به فروش می رساندند. همچنین پایه های صادراتی گروه را با تاسیس شرکت پایور به منظور صادرات در بازار منطقه طراحی نموده بودند. در بخش پژوهش شرکت، تعداد زیادی دکتر داروساز و تعدادی کارشناس تحقیقاتی برای تهیه فرمول داروهای جدید در آزمایشگاه در سال 1357 مشغول تحقیق بودند تعدادی از این محققین دارای تحصیلات عالی بودند. شرکت برنامه ریزی کرده بود که این آزمایشگاه ها را با استخدام متخصصین هر چه بیشتر توسعه دهد تا از یارانه تحقیقاتی دولت بیشتر استفاده نمایند. برای گروه تحقیق پیش بینی شده بود از گیاهان طبی ایران به منظور تولید داروها و وسایل بهداشتی استفاده شود به گونه ای که قابلیت صادراتی داشته باشد .

برای پیاده کردن این طرح، قرار بود، مقارن انقلاب کارخانه ای در فرانسه راه اندازی شود تا امکان بهره مندی از همکاری های تحقیقاتی و پژوهشی فرانسه فراهم شود. تفاوت هزینه دستمزد در زمینه نیروی انسانی و پژوهش بین ایران و فرانسه اجرای آن را امکان پذیر می نمود. مدیران امیدوار بودند در صورت موفقیت درکشف محصولات جدید دارویی و بهداشتی، موقعیت های گسترده ای برای شرکت فراهم می شود. درآمد سرشاری از سهم واگذاری حق امتیاز تهیه به کارخانه های تولید کننده در فرانسه به دست می آورد.

گروه البرز از ابتدای فعالیتش ( سال های 1335 ) دفاتر مجهز بازرگانی در نیویورک و هامبورگ داشت که در حوزه های تجاری و صنعتی به شرکت البرز کمک م یکردند امید عملیاتی شدن این برنامه، با وجود امکانات خارج از کشورگروه و ارتباطات 20 ساله با شرکت های معتبر خارجی فراهم بود. به همین دلیل کاظم خسروشاهی مدتی برای تحقیق در نحوه انجام پروژه، در فرانسه ماند اما وقوع حوادث پر شتاب سیاسی انجام این گونه طرح ها را منتفی نمود.

گروه البرز از سیستم مناسب، اطلاعات فنی و پرسنل متخصص استفاده میکرد. بر اساس همین توانائی، شرکت های بزرگ جهانی چون امریکن سایانمید ( لدرلی) ، مرک اند شارپ اند دوم، پوندز، جنرال فودز، سیبا گایگی، و... با گروه همکاری می کردند. شرکت البرز تولید تحت برندهای معتبر، در سا ل های مقارن با انقلاب، برنامه ریزی صادراتی را پایه ریزی کرده بودند. گروه تولید دارو در سال پیروزی انقلاب 5 هزار کارگر، کارمند و مدیر داشتند.

از میان فرزندان، کاظم نقش موثری در توسعه فعالیت اقتصادی گروه البرز داشته است. کاظم خسروشاهی پنجمین فرزند خانواده در نیمه شهریور 1300 شمسی، تا سوم دبیرستان را در مدرسه رشدیه تبریز به پایان رساند و دیپلمش را از مدرسه تجارت تهران گرفت.

از کودکی به کار عملی علاقه داشت در درست کردن وسایل بازی مثل بادباک تبحر داشت و در برنامه های ورزشی شهر مثل شنا، والیبال موفق بود. تجربه کردن کارهای مختلف ساختمانی مثل نجاری، بنایی و برق کاری و خواندن کتاب های مختلف را در ایام فراغت مدرسه پیگیری می کرد. از ویژگی های شخصیتی وی، بازبینی، استقبال از آزمایش و شکست و تکرار آزمایش را در تمام دوران زندگی حفظ نمود. دروس دفترداری، حسابداری، قانون تجارت و زبان را تا حدی در مدرسه فرا گرفت. این دروس بعدها کار و مدیریت وی را در شرکت خانوادگی آسان نمود.

پس از دیپلم، حدود یکسال با پدر و برادرانش در بازار کار کرد. پس از آن در کنکور دانشکده حقوق دانشگاه تهران به عنوان یکی از شاگردان ممتاز رشته اقتصاد پذیرفته شد. درس ها را در کنار کار مطالعه می کرد پس از دوسال، دانشکده را ناتمام گذاشت. برای ادامه تحصیل و کار قبل از پایان جنگ جهانی دوم در آغاز 1324 به آمریکا رفت. ابتدا به عراق، کراچی، بمبئی و پس از چهار ماه انتظار در هند، از طریق کشتی سربازان به آمریکا رفت تمام اصول نظامی را مثل تمرین نجات غریق، در هنگام سفر با کشتی مدت یکماه باید رعایت می نمود.

وقتی به آمریکا رفت چند دوره آموزشی کوتاه مدت مدیریتی را طی نمود. روزها به دنبال فرصت و توسعه فعالیت های اقتصادی و مکاتبات تجاری خانواده بود ودروسش را شبانه می خواند. کاظم پس از دو سال توقف در آمریکا و اخذ چند نمایندگی دارویی مثل ماکسون رابینز برای برادر داروسازش دکتر نصرالله و محصولات otc برای برادرش جواد به ایران بازگشت. این نوع محصولات دارویی احتیاج به نسخه پزشک نداشت و داروخانه مستقیما به بیماران می فروخت .

مسافرت به خارج و آشنایی با فضای اقتصادی آمریکا، اثرات زیادی در شکوفایی شخصیت کارآفرینی وی داشت. پس از برگشت به ایران حین کار، تحصیلش را ادامه داد پس از آن نصرالله برای ادامه فعالیت اقتصادی خانواده در خارج از کشور، به آمریکا رفت. کاظم در سال 1329 با عزت مقدم ازدواج نمود فعالیتش در درون شرکت خانواد گی در ابتدا، اداره فروش و پخش دارو بین عمده فروش ها بود . مغازه عمده فروشی در ناصر خسرو خریدند و با استخدام یک فروشنده فعال و دادن یک کامیون به وی، به توزیع داروی وارداتی ماکسون رابینز مثل شربت سینه، محلول های چشمی و انواع ویتامین ها اقدام نمودند. این دوران هنوز حجم فعالیت دارویی آنها، نسبت به سایرفعالیت تجاری شان اندک بود زیرا سود اصلی نصیب عمده فروش ها می شد به همین دلیل تصمیم گرفتند کار عمده فروشی را نیز خود به عهده به گیرند. در همین زمان دفتر نمایندگی در آمریکا را تاسیس نمودند و نمایندگی بیشتری از شرکت های دارویی آمریکا بدست آوردند.

برای اولین بار خانواده خسروشاهی به فروش مستقیم دارو اقدام نمود. فروش دارویی در روزهای اولیه از 20 هزار ریال بیشتر نبود. این حجم معامله، سهم ناچیزی از فعالیت شرکت را تشکیل می داد . با گسترش فعالیت دارویی، بتدریج کل عملیات شرکت خانوادگی را تحت الشعاع قرار داد. با ترجمه بروشورها، تهیه خلاصه ای از کارکرد های دارو، آموزش ویزیتورهای دارویی، بازدید از کارخانه های سازنده دارو در خارج از کشور، شرکت در دوره های مدیریت و بازاریابی کارخانه های دارویی، به امر سازماندهی، برنامه ریزی و بازدهی در کارها و هدایت نیروی انسانی تاکید نمودند . توجه به همین نکات نقش موثری در توسعه فعالیت دارویی آنها و بدست آوردن سهم بیشتر بازار نسبت به رقبا نصیب شان شد.

در بخش دارویی بر انتخاب ویزیتور و سیستم فروش تاکید بیشتری می شد. ویزیتور های دارویی عموما افراد دارای مدرک دکترای داروساز، یا لیسانسیه، امانت دار، پاک و صادق، و از بین خانواده ها ی درستکار انتخاب می شدند، آنها هر روز تعدادی از نمونه های دارویی را که ارزش زیادی داشت به دکترها و بیمارستانها هدیه می کردند که مورد استفاده قرار دهند و در صورت اطمینان، به خرید آن اقدام نمایند، در ابتدا سیستم کنترلی غیر از اخلاق و درستکاری آنها وجود نداشت. روابط احترام آمیز با افراد تحصیل کرده، سبب علاقه بیشتر به کار از سوی ویزیتورها و توسعه فعالیت شرکت شد. روش کار گروهی، سیستم تفویض اختیارات، و کنترل، الگوی مدیریت شرکت در مراحل بعدی مورد توجه قرار گرفت.

گفتگوی آزاد بین مدیران و همکاران در نحوه فعالیت شرکت، انتقاد از کار یکدیگر و تحمل همدیگر در نقد، برخورد ایده ها و افکار، به نو آوری و اصلاح امور در شرکت منجر گردید. با استفاده از الگوی کارجمعی، زمینه انتخاب نیرو های کارآمد برای پست های مدیریتی فراهم می شد. سیستم فروش دارو در ایران پیش از فعالیت گروه تولید دارو، مبتنی بر مراجعه داروخانه از تهران و شهرستان به عمده فروش دارو بود. کاظم خسرو شاهی از طریق مشاهده سیستم فروش شرکت های آمریکایی تصمیم گرفت این مدل بازاریابی دارو را در ایران تغییر دهد. در هر استان دفتر پخش، انبار و حمل به وسیله کامیون و گاراژ برای کامیون ها به وجود آوردند و در استان ویزیتوردارویی، مدیر و سرپرست انتخاب نمودند.

در سال 1356 بیش از 40 هزار داروخانه، مغازه و فروشگاه، در سراسر ایران محصولات گروه را اعم از دارو و وسایل بهداشتی و آرایشی و غذایی پخش و توزیع می کردند. همه این فعالیت ها توسط واحدهای کامپیوتری شرکت در مرکز کنترل می شدند. این سازمان پخش و فروش بی اندازه به پیشرفت گروه البرز کمک کرد. هنگامی که نمایندگی واردات هر کالایی را می گرفتند یا کالایی را در گروه تولید می کردند سازمان فروش به آسانی قادر به پخش و فروش آن بود و از این جهت عموما از رقیبانشان مجهزتر بودند و پیشرفت بیشتری در فروش کالای خود داشتند.

در فاصله سال های 1325 تا 1336 کاظم و نصرالله خسروشاهی بیشتر فعالیت شان در حوزه دارو متمرکز بود. جواد و مجید خسرو شاهی انواع پارچه از آلمان، چینی آلات از ژاپن و ظروف شیشه ای از آمریکا وارد می کردند. برادر دیگر مهندس محمد خسروشاهی نیز در هامبورگ آلمان دفتر بازرگانی داشت و با شرکت خانوادگی در ایران همکاری می کرد. به علت گسترش فعالیت دارویی و سودآوری آن بر سایر بخش های تجاری، برادران خسروشاهی در اواسط دهه سی تصمیم گرفتند فعالیت خود را در بخش دارویی و بهداشتی متمرکز نمایند. به همین دلیل سرمایه خود را ازسایر بخش های وارداتی به حوزه دارویی آوردند. در سال 1336 شمسی قانون استفاده از تجدید ارزیابی از پشتوانه اسکناس برای دادن وام های صنعتی تصویب شد. خانواده خسروشاهی احساس کردند اگر از موقعیت فعلی استفاده ننمایند چه بسا سایر رقیبان بر آن ها پیشی گرفته و واردات دارو محدود گردد و آنها از صنعت دارو و نمایندگی های آن، با همه امکاناتی که در نظام توزیع به وجود آوردند، حذف گردند. همچنین تنوع محصولات در دارو و وسایل بهداشتی، یک نوع پوشش برای جلوگیری از ضررهای احتمالی ایجاد می کرد.

گروه صنعتی مینو با همت علی خسروشاهی بنیان نهاده شد و در 16 آبان سال1338 هـ . ش فعالیت تولیدی خود را با تاسیس شرکت صنعتی پارس مینو آغاز نمود. مینو از ابتدای فعالیت و در طول بیش از نیم قرن حیات صنعتی خود، نقش محوری و پیشتاز را در صنایع غذایی، دارویی و آرایشی بهداشتی کشور ایفا کرده است. سپس با تاسیس شرکت خوراک، جهت توزیع مواد غذایی و دارویی و شرکت صنعتی مینو جهت تولید مواد غذایی در استان زنجان و اخذ لیسانس تولید از شرکتهای معتبری چون ساندوز سوئیس، بوتس و سرل انگلستان در گروه اقلام دارویی و اورال فرانسه در بخش آرایشی و بهداشتی توسعه یافت. گروه صنعتی مینو در حال حاضر به صورت هلدینگ و زیر نظر شرکت اقتصادی و خودکفایی آزادگان اداره می شود که متشکل از 12 شرکت حقوقی مستقل است و این شرکتها در محورهای ذیل فعالیت دارند:

* تولید انواع مواد غذایی شامل انواع شکلات و ویفر، اسنک، چوب شور، آدامس، تافی، آبنبات، کیک، نوشابه، آب معدنی و آب میوه
* تولید محصولات دارویی شامل انواع شربت، قرص و پماد، تولید محصولات آرایشی و بهداشتی شامل انواع شامپو، کرم، عطر، ادوکلن و غیره
* توزیع مواد غذایی، دارویی، آرایشی و بهداشتی تولید شده توسط شرکتهای گروه صنعتی مینو و حدود 60 شرکت تولیدی دیگر در سطح ایران توسط 20 مرکز پخش
* صادرات مواد غذایی، دارویی، آرایشی و بهداشتی تولید شده توسط شرکتهای گروه صنعتی مینو
* ارائه خدمات فنی و مهندسی



اسامی شرکت های زیر مجموعه گروه صنعتی مینو به شرح زیر است:

شرکت صنعتی مینو (خرمدره)،شرکت صنعتی پارس مینو،شرکت دارویی، آرایشی و بهداشتی مینو، شرکت شوکوپارس، شرکت پخش قاسم ایران، شرکت قند خرما (شیراز)، شرکت صنایع غذایی مینو شرق(زاهدان)، شرکت صادراتی پرسوئیس،شرکت رهاورد سازندگی (رسا)، شرکت پارس گستر مینو، شرکت خدمات مالی و مدیریت معین آزادگان.

کاظم خسروشاهی در دوران تحصیل دوستی با جمشید آموزگار را هم تجربه کرده‌بود. آموزگار در دوران نخست وزیری،‌کاظم را به عنوان وزیربازرگانی انتخاب می‌کند ولی انتصاب به چنین پستی برای او دردسرهای بسیاری داشت. اموال کاظم و کارخانه مینو به همین دلیل در روزهای بعد از انقلاب مصادره شدند. کاظم در حال حاضر در پاریس زندگی می‌کند. نقل می‌کنند او در روزهای باقیمانده تا انقلاب خوشحال بوده که حکومتی اسلامی اداره کشور را دردست می‌گیرد. او اعتقاد داشت این حکومت عدالت را در کشور اجراء می‌کند ولی مدتی بعد از این آرزوها خسروشاهی از سوی انقلاب برای گسترش همان عدالت تحت تعقیب قرار می‌گیرد.

نقل از اقتصاد آنلاین


ایروانی از پیشتازان و بنیانگذاران صنعت مدرن کفش در ایران بود. او از سال 1336 تا 1357 شمسی بیش از 52 شرکت در صنعت کفش و چرم و بیش از 300 فروشگاه زنجیره‌ای کفش ملی در سطح ایران تاسیس کرد.

 
ژوزف شومپیتر اقتصاددان و پدر معنوی کارآفرینی جهان در تحقیقات خود نشان داده است که سطوح بالای زندگی دنیای غرب مدیون شرکت‌های عظیمی چون
IBM، ATT، GE، GM، RCA..... است. تا شرکت‌های کوچک و بودجه‌هایی تحقیقاتی این قبیل شرکت‌های که دنیای غرب را دگرگون می‌کند. او اثبات کرده است که بهره‌ای که اینان به جامعه می‌رسانند بسیار بیشتر از سودی است که خود از آن حاصل می‌کنند.
رحیم متقی ایروانی از پیشتازان و بنیانگذاران صنعت مدرن کفش در ایران بود. او از سال 1336 تا 1357 شمسی بیش از 52 شرکت در صنعت کفش و چرم و بیش از 300 فروشگاه زنجیره‌ای کفش ملی در سطح ایران تاسیس کرد. رحیم ایروانی در خانواده‌ای تاجر پیشه در شیراز بدنیا آمد. چند نسل پیشینان او همگی از تجار بزرگ شیراز و یک نفر از ملک التجارهای شیراز بودند. پدر بزرگ او اولین تاجری بود که تعدادی پمپ دستی به شیراز آورد. و همین امر باعث شد مردم چاه‌های بیشتری حفر نمایند. ایروانی با تمام سختی زندگی شم و بینش اقتصادی را از 6 سالگی با کار در تجارتخانه پدر و پدربزرگش با کارهای مختلف و جز به‌دست آورد. ایروانی در سال 1313 هـ.‌ش پس از اتمام دوره دبستان برای یادگیری زبان انگلیسی به کالج ستیوارت اصفهان رفت که تحت اداره هیات مرسلین کلیسایی انگلستان قرار داشت. سه سال در مدرسه شبانه روزی آنجا بود. این دوره نقش تعیین‌کننده‌ای در شیوه کار ایروانی گذاشت.
او سخت کوشی، انضباط و نحوه رفتار با انسان‌ها و نیروی کار را از شیوه‌های آموزش این مدارس که مبتنی‌بر شیوه مدارس عمومی انگلستان بود آموخت. مطالعه شیوه هدایت این مدارس نشان می‌دهد که آنها سعی می‌کردند که ضمن برقراری انضباط کامل در مدارس قواعد و احترام به قانون را از طریق انجام بازی‌های مختلف در مدارس آموزش دهند. ایروانی در سال 1321 در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد. در دوران دانشجویی ضمن تحصیل به کارهای مختلفی مشغول شد.

او در دانشگاه با انتشار نشریه “آیین دانشجویان” با کمک دوست خود عباس اردوبادی در حقیقت یک فعال دانشجویی محسوب می‌شد که نظرات دانشجویان را منعکس می‌کرد. این نظریات عمدتا ملی گرایانه بود. پس از پایان تحصیل در سال 1324 به آبادان رفت و شش ماه، به استخدام دادگستری درآمد. پس از آن پروانه وکالت گرفت و پنج ماه به کار وکالت پرداخت. در همین زمان چند ماه در بانک شاهی ایران کار کرد. این تجربه کوتاه مدت خدمت در بانک به همراه شم اقتصادی او که ناشی از کار در خانواده‌ای تاجر پیشه بود باعث گردید که در همه فعالیت‌های اقتصادیش بر نقش حسابداری تاکید نماید. او پس از تحصیل و چندین کار مختلف از جمله تاسیس کارخانه برق فسا، ساخت پاساژ استاندارد در شیراز و تجارت کفش و کالاهای دیگر، سرانجام واردات کفش را با صنعت کفش جایگزین کرد و بزرگ‌ترین صنعت کفش و چرم در ایران و خاورمیانه را در طی دو دهه شکل داد. او که نماینده فروش شرکت معروف کفش سازی "باتا" در ایران بود و کفش‌های لاستیکی از اروپای شرقی وارد می‌کرد، نخست پاساژی در خیابان خیام ساخت و پس از چند سال واردات کفش‌های گالش از چکسلواکی با خرید دو دستگاه ماشین تزریق مواد لاستیکی، نخستین تولید کفش را آغاز کرد. در سال‌های 1334● 1333 زمینی در اطراف مهرآباد خرید و فعالیتش را در آغاز به آنجا و سپس به پارک صنعتی اسماعیل آباد کیلومتر 15 جاده کرج منتقل نمود.

ایروانی با تجربه کالج ستیوارت در اصفهان، و بانک شاهی ترکیبی از نظم‌پذیری و دقت محاسبه‌گری در حسابداری را به هم آمیخت که با تکیه بر قواعد و قانون در کار در تمام فعالیت‌هایش منعکس شد و نمونه خوبی از یک کارآفرین ایرانی را پدید آورد. رحیم ایروانی از سال 1325 تا 1357 در کار تجارت و صنعت بود.
او اولین شرکت خود را با نام شرکت سهامی باتا در تیر ماه 1330 به منظور صادرات و واردات کفش در سبزه میدان تهران و آخرین شرکت را به نام چرم خسروی نو در سال 1356 به منظور دباغی و چرمسازی به ثبت رساند.

وی علاوه‌بر فعالیت اقتصادی در همین زمان به یک کار بزرگ اجتماعی دست زد که تا آن زمان در تاریخ ایران سابقه نداشت و نمونه انجام مسوولیت اجتماعی کارآفرین در جامعه محسوب می‌شد. شرکت کانون مشاوره اقتصادی در تیرماه 1343 به منظور تربیت 22 کودک از دو ماهه تا دو ساله تاسیس شد تا در آینده این کودکان از مدیران بنگاه صنعتی او برگزیده شوند. دبیران آنها از بین افراد توانا و با تقوی انتخاب می‌شدند. سپس تصمیم گرفته شده بود که هزینه تحصیلی آنها، مقدم بر سایر هزینه‌ها باشد.

هوش بالا، سرسختی، ابتکار و نوآوری، راستگویی، سلامت نفس، توانایی رهبری ایروانی در نزد مدیران، همکاران و بسیاری از مدیران میانی باعث گردید به او از دریچه شخصیت کاریزمایی نگاه کنند. نحوه رفتار رحیم ایروانی در جهت برقراری روابط مستمر، با افراد پیش می‌رفت که در بسیاری موارد افراد جذب شخصیت و کار او می‌شدند. او سعی می‌کرد استعداد افراد را بیشتر مدنظر قرار دهد و آنها را در برنامه‌های اقتصادی خود جذب کند. همینطور وسایل پیشرفت افراد را تا حد امکان فراهم می‌کرد تا رضایت آنها حاصل گردد. او مرحله رضایت‌طلبی افراد را، با شیوه‌های مختلف به وفاداری آنها در گروه بالا می‌برد. این مرحله برای نهاد خانوادگی بزرگی که او می‌ساخت ضرورت داشت.

او همیشه کفش ملی را سفره بزرگی می‌دانست که کارگران و مدیرانش باید در حفظ آن کوشا باشند. این مساله‌ای بود که او حتی بعد از ملی شدن این گروه صنعتی با ارسال توصیه به مدیران منتخب دولت بر آن تاکید می‌کرد. شیوه مدیریتی او ترکیبی از الگوی پدر سالاری با عقل گرایی و حسابگری همراه بود. در عین حال تلاش نمود به نحو کارایی از ابزارهای مدرن مدیریتی در جامعه ایران که هنوز روابط کارگری در مراحل ابتدایی قرار داشت استفاده نماید.

برای ایروانی علم حسابداری به شدت اهمیت داشت. و به همه در بدو استخدام، کارآموزی حسابداری را با نوشتن دفتر روزنامه توصیه می‌کرد. بنابر این از دقت و محاسبه گری در کارها بسیار استقبال می‌کرد.
ایروانی در شرکت کفش یونایتد، شرکت فالکو، گوستاو هوفمن و شرکت گابورو تنس ایران با سرمایه‌گذاران آلمانی شریک بود. در اتافوکو با ژاپنی‌ها، ماشین‌سازی ملی با فرانسوی‌ها، و گود بلت ایران با انگلیسی‌ها شریک بود. اما شیوه کار او به این شکل بود که بتدریج سهام و نقش مدیریت ایرانی‌ها نسبت به خارجی‌ها، را افزایش می‌داد.

ایروانی علاوه بر تاسیس فروشگاه کفش ملی در سطح ایران و یکسان‌سازی قیمت در کل فروشگاه‌ها توانسته بود به شوروی و اروپای شرقی کفش پوتین صادر نماید. ایروانی در طی بیش از 30 سال فعالیت، توانسته بود در سال 1356 قریب به 10‌هزار نفر را در شرکت‌هایش مشغول نماید.
ایروانی سیاست‌های مختلفی را در جهت رشد گروه صنعتی ملی در پیش گرفت تا خانواده بزرگ کفش ملی را ایجاد کند. ویژگی رحیم ایروانی تاکید بر نظم، آموزش، اهمیت امور مالی، توجه به مدیریت، نوآوری در کار، داشتن اصول اخلاقی، انتخاب مدیران برجسته، وفاداری به مجموعه گروه بود. او پشت درب‌های بسته نمی‌ایستاد و سعی می‌نمود بر اساس ظرفیت‌ها و محدودیت‌های موجود با استفاده از موقعیت‌ها به توسعه بنگاه‌های خویش بپردازد.

یکی از بارزترین تاثیر اقدامات او فروشگاه‌های کفش ملی است که به ساخت فضاهای خرید و زیباسازی شهرها کمک فراوانی کردند. فضاهایی که با رشد شهرنشینی یکی از مکان‌های گردشگری مردم شهرنشین شده بود که نشانه امنیت شهرها نیز بود.


رحیم ایروانی حتی بعد از مصادره اموال به شدت سعی داشت تا خانواده کفش ملی را مراقبت کند. با روی کار آمدن هر مدیر جدیدی به او تلفن می‌زد و تبریک می‌گفت و او را تشویق به حفظ گروه می‌کرد، زیرا معتقد بود که چند هزار نفر از طریق آن زندگی می‌کنند. او کارآفرینی بود که در سال‌های پایانی نیز دست از ارایه طرح‌های کارآفرینی بر نداشت. او در مصر کارخانه کفش‌سازی استاندارد را تاسیس کرد .

 

 اگر به سال ها قبل برگردیم، به یاد می آوریم که هیچ خبری از این همه رستوران های رنگارنگ نبود و در تهران بزرگ چند ساندویچ فروشی خیلی معمولی با تنوع غذایی محدود به چشم می خورد.

حتی در خیابان های اصلی شهر که این روزها به دلیل تعدد رستوران ها در شب های تعطیل به پارکینگی مبدل می شوند هم اثری از رستوران های زرد، نارنجی و بنفش با تابلوهای رنگارنگ نبود.

قصه از اینجا شروع می شود که 10سال پیش زمانیکه هنوز خبری از رستوران های متدد نبود، یک جوان به تنهایی و بدون کمک خانواده همراه با یک شریک شعبه اول ساندویچ هایدا را افتتاح کرد. حالا بعد از گذشت چند سال تعداد شعبه ها و تنوع غذاهای آن افزایش پیدا کرده است. علی فرزامی 37 ساله و اهل اردبیل مدیرکل شعبه های هایدا است. طرح ها وبرنامه های زیادی برای آینده دارد که بیشتر در راستای اشتغال آفرینی و توسعه کارش است. او به مدرن تر و بهداشتی تر شدن می اندیشد و به امید روزی است که بتواند غذایی با کیفیت و طمعی بهتر از امروز به مشتریان خود ارایه کند. علی فرزامی در راستای شغل خود مدرک کارشناسی را در رشته صنایع غذایی از دانشگاه راچ ویل آمریکا گرفته است.

متن زیر مصاحبه ای است که با علی فرزامی، کارآفرین در زمینه تغذیه صورت گرفته است که در جای خود برای شنوندگان و علاقمندان جالب و آموزنده است.

 

- آخرین بار کی غذای هایدا را خوردید؟

* دو روز پیش ناهار.

- چی خوردید؟

* ژامبون مرغ تنوری هایدا.

- به کالباس علاقه زیادی دارید؟

* تا حدودی.

- کالباس از کجا آمده؟

* در ایران کالباس را به نام ارمنی ها می شناسند. اما اینطور نیست. بیشتر از این نمی دانم.

- شنیده شده هایدا کلاس هایی برای طرز برخورد با مشتری و آداب معاشرت برگزار می کند.

* بله.

- این آموزش به عهده چه کسی است؟

* مهندس کنترل کیفیت داریم که این کارها برعهده اوست.

- چند سال پیش کلنگ هایدا را زدید؟

* 10 سال پیش.

- با چند شعبه؟

* با یک شعبه در خیابان شریعتی مقابل یخچال.

- آن موقع خیابان شریعتی به اندازه الان رستوران نداشت؟

* بله. 10 سال پیش خیلی تعداد رستوران کم بود، اما الان هم همان اندازه مشتری داریم.

- قبل از افتتاح هایدا مشغول به چه کاری بودید؟

* شغل پدری ما تره بار است.

- سرمایه اولیه را از کجا آوردید؟

* هیچ سرمایه ای از پدرم نگرفتم. بارفروشی و تره بار را به همراه برادرانم شروع کردیم. شغل اصلی پدرم کشاورزی است. از 40 سال پیش 6 ماه اول سال را در اردبیل کشاورزی می کرد و 6 ماه دوم سال را در تهران در کار تره بار بود. هنوز هم ما آن کار را ادامه می دهیم.

- جالب است بدانم چه شد که به فکر ارایه این نوع ساندویچ افتادید؟

* وقتی سرباز بودم به خیابان لویزان که می رفتم آنجا دو ساندویچ فروشی کاری شبیه هایدا ارایه می دادند. چون ژامبون خیلی دوست دارم همیشه از غذای آنجا می خورم. آنجا فکر هایدا به ذهنم رسید.

- ظاهرا ژامبون خیلی دوست دارید؟

* من عاشق ژامبون هستم. هر روز؛ صبح، ظهر، شب.

- اضافه وزن پیدا نکردید؟

* بله، دکتر گفت یا باید ژامبون نخوری یا ورزش کنی.

- کدام را انتخاب کردید؟

* ترجیح می دهم ورزش کنم.

- این علاقه شما به نفع هایدا است؟

* بله، بهترین آزمایش برای کیفیت غذا، خوردن آن است، اگر احساس رضایت داشته باشم احتمالا مشتریان هم از غذا راضی هستند.

- ولی شاید شما به نوع غذای خودتان عادت کردید؟

* نه، فکر نمی کنم برای عادت باشد. سیگار که نیست.

- شما تضمین صددرصد می کنید که غذای شما بهداشتی است؟

* بله، صددرصد.

- یعنی هیچ مورد تخلفی ندیدید یا کسی ناراضی نبوده است؟

* تا به حال خیر، اما خب احتمال دارد. سس را به صورت روزانه تهیه کنیم، بنابر این هیچ وقت مسموم نمی شود. کاهو هم همیشه با مواد ضدعفونی شسته می شود. به هر حال ممکن است ایرادهایی هم وجود داشته باشد. سعی می کنیم از نظر بهداشتی بهترین باشیم.

- چه اقداماتی از نظر بهداشتی انجام می دهید؟

* مهندس بهداشت داریم که هفته ای سه بار شعبه های مختلف را کنترل می کند.

- از بازدهی کارتان راضی هستید؟

* صددرصد. بیشتر از آن خدا را شکر می کنم که این تعداد مشتری خوب دارم. همه آنها آدم های خوبی هستند.

- از 10 سال پیش کارهایدا شروع شد، این روند چگونه ادامه پیدا کرد؟

* کار رفته رفته گسترش پیدا کرد. اما سال اول ضرر دادیم.

- خیلی زیاد ضرر دادید؟

* 10 سال پیش 18 میلیون تومان، پول کمی نبود.

- با چقدر سرمایه شروع کردید؟

* اولین شعبه با وسایل حدود 50 میلیون شد که با یکی از دوستانم شریک شدم.

- چرا ضرر دادید؟

* می خواستیم بازار را بگیریم، یعنی مشتری جمع کنیم، البته ضرر ما به این صورت بود که جنس با کیفیت را با قیمت ارزان تر می فروختیم.

- اولین ساندویچ قیمتش چقدر بود؟

* 160 تومان، درصورتی که یک ساندویچ معمولی 200 تومان بود. هر ساندویچ حدودا 180 تومان برای ما تمام می شد که آنرا ارزان تر می فروختیم.

- بعد چه شد؟

* با درآمد تره بار جبران کردیم. البته تعدادی هم شریک گرفتیم. اما چون فروش زیادی داشتیم کم کم به سوددهی رسید و سال دوم یک شعبه دیگر در ولیعصر باز کردیم و قیمت هر ساندویچ 180 تومان شد.

- گران فروش نبودید؟

* با گرانی موافق نیستم. با تعدادی مشتری، فروش زیاد و سودآوری به دست می آید.

- در حال حاضر در تهران هایدا چند شعبه دارد؟

* 11 شعبه ساندویچ سرد داریم و 3 شعبه گرم.

- ژامبون ها را از کجا تهیه می کنید؟ کیفیت آن را کنترل می کنید؟

*بله، طبق دستوری که به کارخانه های تولید کننده می دهیم، زیر نظر ما تهیه می کنند اما در آینده تصمیم داریم که یک کارخانه تولید ژامبون راه اندازی کنیم.

- چرا تعداد شعبه های گرم کمتر است؟

* به دلیل اینکه فضای بیشتری می خواهد و ملک هم خیلی گران است و تا سال گذشته برای خرید شعبه ها از هیچ گونه تسهیلاتی استفاده نکردیم.

- تاکنون وام گرفته اید؟

* خیلی کم

- چه روشی اعمال کردید تا از رقیبانتان پیشی بگیرید؟ همزمان با شما چند شعبه دیگر هم بود اما هیچ کدام از آنها به اندازه شما پیشرفت نکرده اند؟

* این را از صمیم قلب می گویم هیچ وقت به دنبال سود زیاد نبودم به صورتی که مشتری ضرر ببیند تا ما سود کنیم.اجناس، از بهترین کارخانه ها تهیه می شود. مشتری ها بهتر از من می دانند که کیفیت غذا چطور است. بعضی از آنها هر روز از غذای هایدا می خورند. بعضی از آنها کوچکترین تغییر را می فهمند.برفرض مثال به ما زنگ می زنند ومی گویند امروز مزه سس شما تغییر کرده است.

مشتری هایی داریم که واقعا ما را دوست دارند. آنها نعمت هستند و من هم آنها را دوست دارم. بعضی از آنها همیشه نسبت به غذاها و کار توجه دارند و کوچکترین مساله را متذکر می شوند. گاهی فکر می کنم آنها به اندازه من هایدا را دوست دارند.

- این موضوع برای شما خیلی لذت بخش است؟ معتقد هستید که چون مردم از کار و قیمت غذاهای شما راضی هستند، پیشرفت کرده اید؟

* کاملا، واقعا درآمد با برکتی داریم.

- در حال حاضر کیفیت ساندویچ شما با 10 سال پیش که شروع کارتان بود تغییر نکرده است؟

* تفاوت چندانی نداشته است. وزن ژامبون ها مقدار کمی افزایش پیدا کرده است.

- چرا سس را به صورت بسته بندی نمی دهند؟ که هر کسی تمایل دارد از سس استفاده کند یا اینکه هر دو مدل یعنی با سس، بدون سس را آماده داشته باشید. این انتقادی است که بعضی از مشتریان دارند؟

* فکر بدی نیست. سسی که ما برای ساندویچ ها استفاده می کنیم فرمول مخصوصی دارد. البته ساندویچ بدون سس هم در شعبه ها موجود است.

- سس ساندویچ هایدا چه ویژگی دارد؟

* با ژامبون خوشمزه تر است. طرز تهیه آن را یک دکتر ایرانی که قبلا در مکدونالد کار می کرده به ما داده است.

- از سس رژیمی استفاده نمی کنید؟

* خیر، سس معمولی است. خیلی از کارخانه های تولید کننده سس به ما پیشنهاد سس رژیمی می دهند. درصورت حمایت دولت قصد دارم کارخانه سس و نان و ژامبون هم دایر کنم.

- نان ساندویچ هایدا مخصوص است؟

* از نان فرانسوی استفاده می شود. حجم آن کمی بیشتر است و مخصوص ما درست می کنند.

- در شهرستان ها چند شعبه دارید؟

* در کل ایران 37 شعبه داریم.

- در دوبی هم شعبه دارید؟

* نه، فقط از روی اسم ما تقلید کرده اند.

- در خارج از کشور هم شعبه افتتاح می کنید؟

* احتمالا تا چند وقت دیگر در اروپا یک شعبه افتتاح می کنیم.

- چرا آنجا را انتخاب کردید؟

* دختر یکی از دوستانم آنجا زندگی می کند و می گوید که اروپا ایرانی زیاد دارد و قیمت ساندویچ هم خیلی گران است. با فروش ارزان می توانیم بازار خوبی داشته باشیم. البته موادغذای را از ایران می بریم.

- در روز چقدر درآمد دارید، از کل شعبه ها؟

* راضی هستیم. اما دقیقا نمی توانم بگویم، متغیر است. اما مگر من چقدر می توانم پول خرج کنم؟ الان حدود 400 کارمند دارم که زندگی آنها از این کار تامین می شود.

- تا حالا کارمندی را اخراج کرده اید؟

* تا حالا کارمندی را در این 10سال اخراج نکرده ام بعضی وقت ها به دلیل جوانی اشتباهاتی می کنند اما سعی می کنم با صحبت مشکل را برطرف کنم.

- اگر کسی از آنها بپرسد که از کارفرمای خود راضی هستند، فکر می کنید چه جوابی می دهند، اصولا کارمندان همیشه از کارفرمایان ناراضی هستند؟

* تا حالا نشنیده ام که ناراضی باشند.

- از حقوقی که می گیرند رضایت دارند؟

* فکر می کنم راضی باشند.

- چه امکاناتی برای کارگران درنظر می گیرید؟

* جای خواب، امکانات بهداشتی، لباس و برنامه غذایی متنوع.

- الان کارگر ده سال پیش شما چقدر امکانات دارد؟

* خانه، ماشین و موبایل دارند، البته با مقداری پس انداز.

- کارمندان متاهل امکانات بیشتری دارند؟

* بله، اگر کسی بخواهد ازدواج کند یا مشکلی داشته باشد سعی می کنم آن را حل کنم. البته این حرف ها گفتن ندارد.

- اتفاقا این خیلی خوب است که آدم ها بدانند که شما و یا امثال شما چه برخوردی با اطرافیانشان دارند. اصولا ذهنیت همه منفی است و فکر می کنند اگر کسی در کارش پیشرفت کرده حتما سر دیگران را کلاه گذاشته است.

* شاید اینطور باشد. اما می ترسم تعریف از خود باشد.

- چقدر وقت می گذارید برای رسیدگی به این مسایل و یا چه برنامه ریزی دارید؟

* هر شعبه یک مدیر دارد که مسایل را به من انتقال می دهد.

- کارگرهای شما بیشتر از شهر خودتان هستند؟

* نه، حس ناسیونالیستی ندارم. همه ایران را دوست دارم. اما کارگران آذری کار سنگین را راحت تر انجام می دهند.

- خود شما در روز چند ساعت کار می کنید؟

* کمتر از 15 ساعت نیست. بعضی وقت ها 20 ساعت هم کار می کنم.

- حقوقی که در نهایت برای کارگران در نظر می گیرید به نسبت جاهای دیگر بیشتر است؟

* بله.

- بیمه هم دارید؟

* هر کارگری که تعهد بدهد 3 سال کارکند بیمه می شود. سعی می کنم که کارگرها را راضی نگه دارم.

- از هایدابرگر بگویید.

* از یک سال پیش هایدابرگر افتتاح کردم. در حال حاضر 3 شعبه در تهران داریم. ژامبون ها را همراه پنیر درون فر قرار می دهیم. نان و سس آن با ساندویچ سرد هایدا متفاوت است. در هایدابرگر 5 نوع همبرگر داریم که به صورت زغالی و بدون روغن درست می شوند که شامل (برگر زغالی، قارچ برگر، دوبل برگر، چیز برگر و مخصوص هایدا می شود و دو نوع هم سوسیس و 3 نوع هم ژامبون تنوری داریم که در تنور پخته می شود.

- ایران هایدا چرا ادامه پیدا نکرد؟

* قرار بود غذاهای ایرانی را در این شعبه تهیه کنیم و به مشتریان بدهیم. اما خیلی گرفتاری داشت و رسیدگی وقت خیلی زیادی می خواست. یک ماه پس از شروع کار ناراحتی قلبی گرفتم.

- هایدا، شعبه آبمیوه و بستنی هم دارد. شعبه ها در کجا است؟

* فعلا 3 شعبه در تهران داریم. آبمیوه و بستنی دقت و توجه بیشتری از جهت بهداشتی احتیاج دارد. چون در کار تره بار سردخانه داریم اجناس را با قیمت و کیفیت بهتری تهیه می کنیم.

- چند نوع آبمیوه دارید؟

* تنوع زیادی دارد. بستنی هم یک نوع سنتی مخصوص درست کردیم که به صورت آزمایشی طعم آن را مردم امتحان می کنند. اگر مورد پسند قرار گرفت تولید آن شروع می شود. اما آبمیوه های ما کاملا به صورت طبیعی تهیه می شود.

- چرا تا به حال کسی در ایران غذاهای سنتی را به صورت فست فودها ارایه نداده است. البته نه مثل کوکوسبزی والویه های بعضی از ساندویچ فروشی ها که آدم را از غذا خوردن پشیمان می کند؟

* کار سخت و وقت گیری است. ترجیح می دهم که در همین راستا فعالیت کنم. اما عمده ترین دلیل عملی نشدن غذاهای ایرانی به صورت آماده یا فست فود این است که جای زیادی را احتیاج دارد و ملک خیلی گران است.

- در شعبه های جدیدی که قصد افتتاح دارید چقدر نوآوری ایجاد می کنید؟

* در شعبه های جدید همه مراحل تهیه غذا در جلوی چشم مشتری است. البته طرز بسته بندی هم مقداری فرق می کند. سعی می کنیم که با مد روز دنیا پیش برویم.

- احتمالا اگر به خارج از ایران سفر کنید اولین جایی که می روید رستوران است؟

* بله، همینطور است. به رستوران های معروف در دنیا می روم و روش کارشان را می بینم.

- هایدا را تا چند شعبه گسترش می دهید؟

* حدودا تا 50 شعبه در سطح ایران. البته بیشتر به دنبال ایجاد کارخانه سس و نان هستم. قصد دارم انواع نان و کیک را برای همه مصارف تولید کنم.

- بزرگترین راز موفقیت را چه می دانید؟

* پشتکار و صداقت

- درکارهایتان شریک دارید؟ خیلی از آدم ها از کار شراکتی ناراضی هستند.

* گذشت خیلی مهم است.

- برای کنترل کار از چه سیستم مدیریتی استفاده می کنید؟ چقدر به کار آنها اعتماد دارید؟

* 5 برادر دارم که سعی می کنم از آنها کمک بگیرم. اولین خصوصیاتی که کارکنان باید داشته باشند این است که سیگار نکشند. خیلی از مدیران شعبه دارای تحصیلات بالا در سطح دکترا و یا کارشناسی ارشد هستند.

- شما در رشته دیگری هم به تازگی فعالیت خود را شروع کرده اید، در آن زمینه توضیح بدهید.

* به کمک یکی از دوستانم در حال برگزاری کلاس های کنکور هستیم.

- با چه قصدی این کار را شروع کردید؟

* شاید خیلی ها به دنبال پول باشند. اما من به کار فرهنگی خیلی علاقه دارم و به دنبال این هستم که یک کار نو انجام دهم. از بهترین استادان استفاده کنم، کمترین سود را هم ببرم اما برای من خیلی ارزش دارد که بیشترین تعداد قبولی از این کلاس کنکور باشد. ارزش روانی این کار برای من خیلی مهم است.

- اگر به شما پیشنهاد بدهند که تهیه کننده یک فیلم بشوید قبول می کنید؟ با توجه به علاقه شما در زمینه کارهای فرهنگی.

به فیلم اصلا علاقه ندارم، ولی عاشق روزنامه خواندن هستم. قبل از خواب همیشه وقتی را برای خواندن روزنامه اختصاص می دهم.

- کلاس کنکور شما در حال حاضر چند شعبه دارد؟

* فعلا 2 شعبه. اما تا چند سال آینده در تمام مناطق ایران کلاس کنکور دایر خواهم کرد. کیفیت برگزاری آن خیلی اهمیت دارد. اگر افرادی واقعا توانایی پرداخت هزینه کلاس را نداشته باشند مراعاتشان را می کنیم.

- در 10 سال آینده خودتان را در کجا می بینید؟

* خیلی فکرها دارم، ولی سعی می کنم در هر کاری که انجام می دهم اول باشم. اگر بتوانم، دوست دارم کارآفرینی کنم دلم می خواهد روزی 500 هزار کارمند داشته باشم نه اینکه از آنها سوی استفاده کنم، با هم کار کنیم و برای آنها شهرک مسکونی درست کنم. به هرحال از اینکه بتوانم به زندگی دیگران کمک کنم خیلی خوشحال می شوم.

- پول چقدر برای شما اهمیت دارد؟

* در مرحله سوم زندگی است. دوست داشتن و محبت بین آدم ها، صداقت و گذشت، قبل از پول اهمیت دارد. - پول برای گردش سرمایه و ایجاد اشتغال خوب است. مگر یک آدم به تنهایی چقدر احتیاج به پول دارد؟


برگرفته از: روزنامه آسیا

 

استاد حاج محمدکریم فضلی، بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ و کارآفرین برتر کشور، متولد هفتم اردیبهشت ماه 1311 هجری شمسی در شهر تویسرکان (استان همدان) هستند و نخستین فعالیت اقتصادی خود را در حین تحصیل، نزد پدرشان که از بازرگانان خوشنام و اهل فضل منطقه محسوب می‌شدند، آغاز نموده‌اند.


 سپس در سن حدود 20 سالگی ازدواج کرده و با پذیرفتن مسئولیت تشکیل خانواده، برای جستجوی شرایط مطلوب‌تر و شناخت بیشتر از وضعیت شهرهای مختلف همجوار، به دیگر شهرستان‌های استان همدان سفر می‌کنند و در شرایط کاری مختلف تجربه‌های موثری به دست می‌آورند. در این راستا ایشان راهی تهران می‌شوند تا در محیط بزرگ پایتخت، تجربه‌های بیشتری به دست بیاورند. در ابتدای سکونت در تهران، مشکلات از هر سو ایشان را احاطه می‌کند، اما استاد با عزم جزم، مشکلات و موانع اصلی را ظرف 3 سال برطرف می‌سازند.
استاد که می‌بینند کشورهای پیشرفته با تکیه بر تولید و صنعت پویا و فعال به توسعه و پیشرفت رسیده‌اند و ما علی‌رغم همه توانایی‌ها و ظرفیت‌های کم‌نظیرمان، به مصرف‌کننده محصولات بعضا دست چندم آنها تبدیل شده‌ایم، به فکر می‌افتند که تمامی سعی و تلاششان را صرف کنند تا در کشور خودشان یک کار تولیدی و صنعتی بزرگ را پایه‌ریزی نمایند و از این راه سهم خود را به میهن و هم‌میهنانشان ادا کنند.

 پدر ایشان در دوره‌ای به کار صابون‌سازی اشتغال داشته و استاد نیز از همین بابت در نوجوانی تا حدودی با تولید مواد شوینده آشنا می‌شوند، بنابراین برای آغاز فعالیت تولیدی، به همین زمینه‌ یعنی صنعت شوینده گرایش پیدا می‌کنند. ایشان پس از جست‌وجوهای بسیار با افراد و شرکت‌هایی مرتبط می‌شوند که در این حوزه فعالیت دارند.


 سپس خود کارگاه کوچکی دایر می‌کنند و در مرحله اول به ساخت مایع ظرفشویی می‌پردازند که این امر به شکل گسترده‌تر و منسجم‌تر در اوائل دهه 40 صورت می‌پذیرد. مدتی بعد محصول سفیدکننده را هم اضافه می‌کنند و همین‌طور به ترتیب: پودر لباس‌شویی به نام «گلرنگ سوپر»، جرم‌گیر، شیشه‌شوی و همچنین نرم‌کننده البسه را نیز در سنوات بعد تولید می‌نمایند و مرتبا کار را توسعه می‌دهند. سپس با بازاریابی مناسب، محصولات خود را به طور گسترده و کلی به بسیاری از بیمارستا‌ن‌ها، هتل‌ها و سازمان‌ها عرضه می‌دارند. این روند ادامه دارد تا اوائل دهه 50 که شرکت پاکشو را تأسیس می‌نمایند و همچنان با تلاش بسیار به توسعه فعالیت‌های تولیدی ادامه می‌دهند و هر ساله به تعداد کارگران و کارمندانشان افزوده شده و آرمان کارآفرینی ایشان قدم به قدم تحقق بیشتری می‌یابد. بعد از انقلاب در دوران دفاع مقدس و در سخت‌ترین شرایط، استاد فضلی علاوه بر تولید، کار صادرات را نیز پی گرفتند.

در آن زمان به دلیل شرایط ویژه دفاع مقدس، تعدیل نیرو برای اکثر شرکت‌ها امری اجتناب ناپذیر بود. ایشان جهت تأمین منابع ارزی شرکت ، تداوم تولید و اشتغال پایدار کارکنان و خصوصا جلوگیری از تعدیل نیرو، دست به کار صادرات زدند و توانستند ارز مورد نیاز را جهت تولید تأمین کنند و به این ترتیب هم از تعدیل نیروها جلوگیری کردند و هم به فعالیت‌های کارآفرینانه و اشتغال زایی مولد خود ادامه دادند.

در نهایت این کوشایی به گسترش و توسعه شرکت پاکشو و سپس به تأسیس «گروه صنعتی گلرنگ» منجر می‌شود که استاد فضلی ریاست هیأت مدیره این گروه صنعتی را به عهده دارند. در این دوره انواع شامپو، مایع دستشویی، خمیردندان، دستمال کاغذی و به عبارتی تقریبا بیشتر محصولات بهداشتی و شوینده با برندهای مختلفی چون گلرنگ، اوه، سافتلن و ... در سطح گسترده و با کیفیت مطلوب به بازار کشور عرضه می‌شود تا امروز که "گروه صنعتی گلرنگ" یکی از مهمترین گروه(هلدینگ)های تولیدی کشور است. این گروه که شرکت‌های مختلفی چون: پاکشو، گلپخش اول، گلرنگ پخش، پدیده شیمی نیلی و ... را شامل می‌شود به عنوان یکی از پویاترین گروه‌های اقتصادی برآمده از بخش خصوصی و بالیده از همت مردمی، اکنون به مثابه الگویی پیشرو و مثال‌زدنی، خون امید را در رگ‌های تولید و صنعت ملی جاری ساخته و کارآفرینی را به بهترین شکل خود متبلور می‌سازد.

استاد حاج محمد کریم فضلی و مجموعه‌ای که ایشان بنا نهادند، به دلیل یک عمر فعالیت کارآفرینانه جوایز و تقدیرنامه‌های بسیاری کسب کرده‌اند. از جمله در سال 1384 لوح برترین کارآفرین و کارفرمای نمونه کشور و در سال 1386 تندیس طلایی چهارمین جشنواره بین ‌المللی اقتصاد سبز را دریافت می‌کنند.

 انتخاب به عنوان کارآفرین نمونه از طرف وزارت صنایع، دریافت نشان طلای تحقیق و توسعه از سوی وزیر صنایع و معادن، دریافت لوح تقدیر صادر کننده نمونه کشور، و در عرصه مسئولیت‌های اجتماعی انعقاد تفاهم‌نامه حمایت گلرنگ از یونیسف به نفع کودکان ایرانی نیز از دیگر افتخارات ایشان است.

بوتان

مهندس محمود خلیلی بنیان گذار صنعت گاز مایع در ایران و بنیان گذار شرکت بوتان در سال 1284 شمسی در تهران متولد شد. وی پس از فراغت از تحصیل از مدرسه دارالمعلمین با درجه ممتاز به مدت دو سال در همان مدرسه به تدریس فیزیک و ریاضیات پرداخت.



مهندس خلیلی پس ازکار معلمی با ایجاد کارگاه تعمیر ماشین آلات در خیابان چراغ گاز تهران وارد عرصه صنعت شد. وی در سال 1317 به ریاست اداره برق تهران منصوب شد و در همین دوران اولین کارخانه برق دولتی را ایجاد و راه اندازی کرد. مهندس خلیلی در سال 1329 در سفری به استان خوزستان متوجه شد که یکی از فرآورده های پرارزش نفت، یعنی گاز مایع، بدون استفاده سوزانده می شود.

ملی شدن صنعت نفت در سال 1330 فرصت مناسبی پدید آورد که وی به آرزوی چند ساله خود جامه عمل بپوشاند. مهندس خلیلی در سال 1330 به اتفاق فرزندش مهندس محسن خلیلی که به تازگی از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده بود به آمریکا و اروپا سفر کرد و با تحولات صنعت گاز مایع آشنا شد و مقدمات تأسیس شرکت بوتان را فراهم آورد. مهندس محمود خلیلی در روز دوازدهم تیرماه 1353 در سن 68 سالگی به سرای جاودانی شتافت.

محمود خلیلی یکی از کارآفرینان بود که پس از تجربه کار در دولت به بخش خصوصی آمد و شرکت حفاری را برای رساندن آب به مزارع و روستاها تاسیس و در آن سرمایه گذاری کرد.

خلیلی در سال 1324 اطلاع پیدا می کند که شرکت نفت ایران و انگلیس در نظر دارد برای مصارف سیمان خودش در یکی از نقاط تحت الحمایه خلیج فارس با سرمایه ساکنان آن کارخانه سیمان تاسیس کند. وی نامه ای به قوام السلطنه، نخست وزیر وقت می نویسد و یادآور می شود: «... تاسیس کارخانه سیمان در خوزستان از هر جهت به نفع صاحبان سرمایه و کارگران ایرانی است و لازمه انصاف و عدالت نیز این است که اگر قرار است شرکت نفت لوازمی از انگلستان یا هندوستان تهیه کند و تهیه آن در داخل مقدور باشد، به موسسه های ایرانی مراجعه کند...». این اتفاق نیفتاد و خلیلی همچنان دنبال یک کار نو بود. انتشار خبر بسیار مهم ملی شدن صنعت نفت در سال 1330 ایرانیان را در غرق جشن و شادی کرد و خلیلی نیز به این فکر افتاد که گاز را به خانه ها بیاورد.

 او در همین سال به اتفاق فرزندش «محسن خلیلی» که به تازگی از دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته مهندسی الکترومکانیک فارغ التحصیل شده بود، به انگلستان رفتند تا درباره صنعت گاز مطالعه کرده و تجربه بیندوزند. مهندس مهدی بازرگان در کتاب «شصت سال خدمت و مقاومت» در این باره می نویسد: «یادم می آید خلیلی چقدر با مسوولان شرکت ملی نفت در زمان کنسرسیوم کلنجار رفت تا گردنشان بگذارد گازهایی را که هدر داده و می سوزانند، تصفیه کرده و بوتان و پروپان آن را در تانکرهای تحت فشار به ایشان بفروشند و گاز نفت در ایران توزیع شود.

 سپس برای اینکه مصرف گاز آشپزخانه ها به صورت صنعت ملی درآید، به موازات ساختن انبار و تهیه وسایل و کامیون های توزیع گاز، اقدام به ایجاد کارخانه کپسول سازی و تولید اجاق فر و غیره کرد ... اجاق و فرهایی که آشپزخانه های تهران و شهرستان ها را تسخیر کرد و عامل ایجاد 6-5 شرکت تولید و توزیع گاز شد...» محمود و محسن خلیلی پس از بازگشت از سفر در 18/5/1332 شرکت بوتان با مسوولیت محدود را در اداره ثبت شرکت ها به ثبت رساندند.

 محمود خلیلی، اسفندیار یگانگی و محسن خلیلی موسسان این شرکت بودند. در 4/7/1332 خلیلی نامه ای به شرکت ملی نفت ایران نوشت و تقاضای دریافت اطلاعات از طرز تحویل گاز به شرکت بوتان و بهای هر تن گاز شد. اولین محموله گاز مایع به صورت آزمایشی در 6/7/1332 دریافت و در 11/7/1332 بنا به درخواست محمود خلیلی، تحویل محسن خلیلی شد.

در همان سال ها محلی برای شرکت در خیابان سعدی اجاره و نمایشگاهی در کنار آن دایر شد و کار رونق پیدا کرد. مدیران شرکت در 23/10/1333 نامه ای به آبتین، رییس اداره کل گمرک نوشته و خواستار کاهش تعرفه گمرکی لوازم گازسوز شدند. در سال دوم تاسیس شرکت بوتان، مردم به ویژه خانم ها با دیدن فرها و اجاق های گازسوز در خانه های دوستان و خویشان و آگاه شدن از مزیت های گاز برای خرید به بوتان مراجعه می کردند. خلیلی در 26/5/1338 طی نامه ای به شرکت ملی نفت ایران 4خواسته از این شرکت را یادآور شده که انجام تبلیغات برای مصرف سوخت و آشنایی شهروندان یکی از آنها بود.در سال 1332 فقط یک تن گاز در ایران مصرف می شد که این رقم در سال 1382 به 462هزار تن رسیده است.
خلیلی
چند سال بعد بود که محسن خلیلی پیشنهاد وسایل ساخت و وسایل گازسوز را به پدرش داد. محسن خلیلی باور داشت که ساخت وسایل گازسوز باید هرچه زودتر در کشور آغاز شود. نخستین محصول این شرکت آبگرمکن ایستاده 40گالنی با کنترل ترموستاتیک بود. در یک کارگاه کوچک که برای این کار در نظر گرفته شده بود و به مررو ساخت اجاق های رومیزی و پلوپزهای یک تا 4شعله شروع شد و چندی بعد با همکاری مهندس محسن غفاری و استفاده از تکنیک های تازه لعاب کاری، تولیدات افزایش یافت.

 در سال 1343 شرکت صنعتی بوتان سهامی خاص تاسیس شد. شرکت بوتان به سرعت رشد و توسعه پیدا می کرد، پس باید راه های مناسب تری می یافتند تا به صنعتی که شتاب پیدا می کرد، کمک شود. شرکت بوتان در سال 1332 تا 1335 چون جاده ارتباطی آبادان به تهران بسیار بد بود، ناچار از طریق سرهم کردن وسایل باقی مانده از جنگ جهانی و تانک وارداتی از کشور آلمان موفق به ساخت نخستین تریلر به ظرفیت 12تن شد. عباس چمران که در دانشکده فنی با محسن خلیلی دوست بود، در نصب تانک بر روی واگن و ایجاد ایستگاه تخلیه و بارگیری در خرمشهر و تپه سفید توفیق حاصل کردند.

در سال 1343، شرکت صنعتی بوتان به صورت شرکت مستقل از شرکت بوتان تاسیس شد. این شرکت پس از استقلال در سال 1347 ظرفیت تولید سیلندر را به 100 عدد در روز رساند. در سال 1354 تولید مخزن دوکیلویی معروف به پیک نیک با ظرفیت روزانه 200عدد از خط تولید سیلندر جدا شد و تولید هر دو محصول رشد پیدا کرد.


احد عظیم زاده : موفق ترین تاجر فرش در دنیا هستم

«احد عظیم زاده هستم، موفق ترین «بیزینس من» فرش دستباف در دنیا». در این نقل قول تردید نتوان کرد. او چنان با قاطعیت از کار و تجارت خودش دفاع می کند که ناخودآگاه مخاطب را به این واقعیت می رساند که فرش عظیم زاده در عرصه تجارت یک استثناء است.

اگر نخستین سال های زندگی مشقت بار این تاجر فرش را در نظر بگیریم و آن را با موقعیت کنونی اش قیاس کنیم، شگفت زده خواهیم شد. کسی که در هفت سالگی و از همان روز اول مدرسه، مجبور می شود پشت دار قالی بنشیند، اکنون با اتکا به خلاقیت و کار طاقت فرسای خودش، یکی از بزرگ ترین تاجران فرش در دنیا است و به قول خودش هربار که برای خرید به بازار تبریز می رود، این بازار را تکان می دهد.آن هم در هنگامه ای که بحران در تار و پود تولید و تجارت فرش دستباف ایران تنیده شده و آمار رسمی دال بر کاهش 33درصدی صادرات این محصول ملی در ماه اول سال جاری است.
  

    متن گفت وگو با احد عظیم زاده را بخوانید.

آقای عظیم زاده! چند سالی است که بحران فرش دستباف ایران را به گردن مدیریت غیرعلمی در داخل و فرصت طلبی رقبا در خارج می اندازند. واقعا از نظر جنابعالی چرا تولید و صادرات فرش دستباف ایرانی با آن قدمت و اصالت و ابهت به این حال و روز افتاده که قدرت رقابت با تولیدات باسمه ای پاکستان را هم از دست داده است؟
  
پیش از انقلاب 68درصد بازار های جهانی فرش در اختیار ایران بود. در حال حاضر سهم کشورمان از این بازار 22درصد است.
  
به نظر من تولید فرش دستباف نه تنها افت نکرده، بلکه به لحاظ کمیت و کیفیت رشد هم داشته است. اما چرا برخی کشور ها با سابقه صدسال تولید فرش دستباف، گوی رقابت را از ایران که سابقه ای 3هزار ساله دارد، ربوده اند؟ این روند چند دلیل دارد که یکی از آن دلایل، فرصت طلبی رقبای خارجی است. از این نکته غافل نباشیم که فرش تولیدی رقبای ما هنوز در بازار های جهانی امتحان پس نداده است. همه می دانند که فرش دستباف ایرانی اعتبار جهانی دارد. در موزه های مشهور دنیا، هر قطعه فرش ایرانی از 5 تا 30میلیون دلار قیمت دارد. بنابراین از برلیان، مرغوب تر و گران تر است. اما آیا بازاریابی های ما که عمدتا از سوی کارشناسان دولتی صورت می گیرد، حرفه ای و جامع است؟ من می گویم نه. چون کارشناسان دولتی، تجربه این کار را ندارند. چیز هایی در دانشگاه خوانده اند که بعضا با واقعیت ها تناسب ندارد. نه اطلاعات کامل در زمینه فرش ایران دارند و نه بازار ها را به خوبی می شناسند. در نتیجه برخی اوقات فقط پیشنهاد های غلط می دهند و به این صنعت ملی آسیب هم می رسانند. بافندگان فرش با خون جگر تولید می کنند اما چون پای عرضه می لنگد نه آنها منتفع می شوند نه صادرکنندگان.
  
حدود 2میلیون و 400هزار نفر بافنده فرش داریم که یکی یکی دارند میدان را خالی می کنند و احتمالا برای کاریابی یا باید به سوی میادین پارس جنوبی بروند یا در حالت دیگر، به اعتیاد پناه ببرند. آیا این بازی با اقتصاد کشور نیست.
  
اما دولت مدعی است که از این صنعت حمایت می کند. مراکز مختلفی هم به همین منظور تاسیس شده حتی اخیرا طرح تبلیغات ماهواره ای فرش از طریق کانال های پربیننده خارجی مطرح گردیده و ظاهرا اعتبار کلانی هم به آن اختصاص داده شده است.

   
دولت چگونه حمایت می کند؟ تلویزیون ملی کشور که باید رسانه اصلی تبلیغات صنعت ملی فرش باشد، چه کار کرده است؟
معاون سابق سازمان توسعه تجارت، دو سال پیش رسما اعلام کرد که این سازمان 50درصد تبلیغات برون مرزی فرش ایران را از طریق شبکه «جام جم» تقبل می کند. شرکت فرش عظیم زاده در سال 1384، بیش از یک میلیارد و دویست میلیون تومان (بله تومان، نه ریال!) به تبلیغ داخلی فرش دستباف اختصاص داد. این کاری بود که خودم برحسب ضرورت برای شناخت این صنعت انجام دادم و انتظار یارانه هم از دولت نداشتم. اما از سوی دیگر، طبق صورتحساب صدا و سیما، در همان سال 780میلیون تومان تبلیغات برون مرزی داشته ام که علی الظاهر نصف آن را باید سازمان توسعه تجارت تقبل می کرد. اما از شما چه پنهان که بعد از هشت ماه دوندگی و گرفتاری های بوروکراسی اداری، قرار شد این سازمان فقط پرداخت 10درصد مبلغ کل صورتحساب «جام جم» را تقبل کند. یعنی 180میلیون تومان! خلاصه از این رقم هم 30میلیون تومان قرار است به صورت علی الحساب پرداخت شود و مابقی به بودجه سال آینده واگذار شده است که البته هنوز هیچ چیز معلوم نیست. آیا این است حمایت های دولتی؟ من تا کی می توانم از جیبم هزینه های هنگفت تبلیغات فرش ایرانی را بپردازم؟ حتی اگر دولت 50درصد هزینه تبلیغات را هم بپردازد باز بودجه تبلیغات داخلی و خارجی شرکت فرش عظیم زاده، بیش از یک میلیارد و 600میلیون تومان در سال 84 بوده است که فکر نمی کنم خود دولت هم این مقدار برای تبلیغ فرش ایرانی هزینه کرده باشد.
  
آیا این فرصت به شما داده شده که مستقیما درباره مسائل کار خود با مدیران ارشد وزارتخانه ارتباط برقرار کنید. شاید آنها واقعا از این ماجرا خبر ندارند.
خیر. تا به حال حتی یک جلسه رسمی در این خصوص برگزار نشده. الان چهار ماه است که تقاضای ملاقات با وزیر بازرگانی کرده ام اما هنوز موفق به دیدار ایشان نشده ام. من یک بازرگان موفق هستم و باید در وزارتخانه بازرگانی به رویم باز باشد، اما این طور نیست.
  
برگردیم به این نکته مهم که می گویند رقبا طرح های فرش ایرانی را سرقت کرده اند و با کپی از روی آنها، محصولات خود را به نام ایران صادر می کنند. آیا واقعا چنین است؟
بله، باید از مدت ها پیش، برای فرش ایرانی شناسنامه صادر می شد. ما در شرکت فرش عظیم زاده این کار را کرده ایم و فرش را با شناسنامه اش که حکم پاسپورت را دارد، صادر می کنیم. دکتر میرکاظمی، وزیر محترم بازرگانی از این ایده ما استقبال کرد و آن را ستود. با این وصف، دیگر نمی شود در بازار جهانی تقلب کرد.

در زمینه برگزاری نمایشگاه ها چه نظری دارید. آیا ساختار دولتی نمایشگاه در ایران، مقتضیات جهانی را دارد؟
شرکت سهامی فرش ایران که برگزار کننده اصلی نمایشگاه های تخصصی فرش در کشورمان است با این مقوله بیگانه است. نمایشگاهی که پارسال در تهران برگزار شد واقعا جای تاسف داشت و مایه آبروریزی بود، اگر این شرکت نمی تواند مجری نمایشگاهی خوبی باشد بهتر است از خیر آن بگذرد. متری 20هزار تومان سود می برند که چی؟ این حمایت از صادرکننده نیست. ظلم آشکار به او است. خدمات فاقد کیفیت به صادرکنندگان و مهمانان خارجی هم حکایتی دیگر دارد که مثل روز روشن است. سالن ها گرم است، کولر کار نمی کند، آسفالت و چمن محوطه های نمایشگاه درب و داغان است و… چرا در نمایشگاه های خارج از کشور همه چیز مرتب و منظم است و بهترین خدمات را به مهمانان و بازدیدکنندگان می دهند؟ به هرحال آنها می دانند که با برپا کردن چند غرفه، نمایشگاه برگزار نمی شود.
  
یک سوال دیگر، باتوجه به تجربه دیدار شما از نمایشگاه های خارجی و تعامل نزدیک با بازارهای جهانی بیشترین استقبال خریداران از کدام نوع فرش دستباف ایرانی صورت می گیرد؟
فرش تبریز. نه اینکه فکر کنید چون خودم تبریزی هستم، این ادعا رادارم. واقعیت همین است. فرش تبریز از نظر طراحی و رنگ آمیزی بسیار متنوع و خلاقانه است. فرش نائینی سال ها است که فقط پنج ، شش رنگ دارد. فرش اصفهان هم قبل از انقلاب، وضعیت بهتری داشت اما حالا افت کرده چون تنوع ندارد. جاهای دیگر هم، همین طور، متاسفانه تنوع تولید از بین رفته است.
  
گران ترین فرشی که تا به حال به مشتریان خارجی فروخته اید چقدر ارزش داشته؟
درست یادم نیست. من فرش یک میلیون تومانی فروخته ام. 200میلیون تومانی هم فروخته ام...
  
چندتا فروشگاه در ایران و خارج دارید؟
در تهران 2 فروشگاه بزرگ فرش دارم.
در توکیو هم انبار فرش دارم، در همین فروشگاه (جام جم) مرغوب ترین فرش ها و تابلوهای دستباف ایران را می توانید ببینید.
  
در بازارهای داخلی اوضاع چگونه است، فرش های نفیس چگونه قیمت گذاری می شوند، آیا معیار حرفه ای وجود دارد؟
در فروشگاه من همه فرش ها کدگذاری شده اند و قیمت های کارشناسی شده و مشخص دارند. طبق خرید، با سود منصفانه قیمت گذاری کرده ایم. تخفیف هم می دهیم، هم به مشتریان خارجی، هم به خریداران داخلی، یک مساله این است که قیمت فرش دستباف در بازار داخلی فقط تابع اراده فروشنده است. خارجی ها بارها به من گفته اند مثلا در فلان بازار، چون دیدند خارجی هستیم، قیمت ها را بالا بردند. درحالی که نباید این طور باشد. دلال ها، کمیسیون می گیرند و قیمت ها را بالا می برند.
  
شما خودتان این همه فرش های نفیس را از کجا خریداری می کنید؟
از جاهای مختلف. عمدتا از بازار تبریز. هر وقت به بازار تبریز می روم مثل این است که زلزله آمده باشد. سه، چهارمیلیارد تومان فرش می خرم و آن بازار را تکان می دهم.
  
چند تاجر فرش در ایران این قدر قدرت خرید دارند؟
خودم هم کارخانه دارم که 700کارگر و بافنده در آنجا کار می کنند. سال گذشته می خواستم با این صنعت خداحافظی کنم اما بعد به این نتیجه رسیدم که فقط «پول» کافی نیست. انسان آن است که مثل درخت سایه داشته باشد.
  
از خودتان بگویید و اینکه چه شد که تاجر فرش شدید آن هم به قول خودتان، موفق ترین تاجر فرش در دنیا.
زادگاه من روستای اسفنجان است در 20کیلومتری تبریز. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و همین مصیبت باعث شد که از پشت میز کلاس اول، یکراست بروم پشت دار قالی. هفت سال فرش بافتم. با فقر و رنج زیاد زندگی کردم و خرج و مخارج خانواده ام را تامین کردم. شب ها درس می خواندم و روزها کار می کردم. از چهارده سالگی به بعد، شدم فروشنده سیار فرش. از فروش هر فرش دستباف یک تومان دستم می آمد تا بعدها که انقلاب شد و رفتم سربازی. از خدمت نظام که برگشتم، چند سفر خارجه رفتم و توانستم مشتریانی قابل اطمینان دست وپا کنم و این آغاز فعالیت تجاری من بود. تا بعد که یک کارخانه در اسفنجان و یکی هم در تبریز راه اندازی کردم.
  
سرمایه را از کجا آوردید؟
خودم 20هزار تومان سرمایه داشتم. 20هزار تومان هم از یکی از بستگانم قرض کردم، 60هزار تومان هم وام بانکی گرفتم. خلاصه، ریسک کردم. من آدمی ریسک باز هستم، ریسک تجارت می کنم. به پیشنهاد یک مشتری خارجی برای اولین بار در ایران شروع کردم به تولید فرش گرد دستباف تا اینکه پایم به کشورهای اروپایی باز شد و شدم تاجر فرش. اگر آمار دقیق صادرات را اعلام کنند و پیمان فروش ها و دلال ها، خودشان را به عنوان صادرکننده، جا نزنند، آن وقت معلوم می شود که صادرکننده نمونه کشوری در زمینه فرش دستباف چه کسی است.
  
در سال 84 حدود 400میلیون دلار فرش به خارج صادر شده، سهم شرکت فرش عظیم زاده از این میزان صادرات چه قدر بوده است؟
5میلیون و 840هزاردلار.آمار صادرات صادرکننده نمونه کشوری در سال 1384، بیش از 8میلیون دلار بوده که یک رقم غیرواقعی است چون همین صادرکننده در سال 82، 2میلیون دلار فرش صادر کرده بود. آیا جای تعجب ندارد که با وجود بحران صادرات فرش در سال 84، یک صادرکننده 8میلیون دلار صادرات داشته است. این رشد 400درصدی چگونه بررسی شده؟ آیا جز این بوده که از طریق پیمان فروشی، به این رقم نائل شده اند؟
  
ضمن اینکه من ارزیابی های گمرک را دقیق نمی دانم بنابراین این آماری که اعلام می شود جای سوال دارد و صادرات واقعی را نشان نمی دهد.

مصاحبه با غلامعلی سلیمانی، موسس شرکت کاله مردی که برند ساختن را به دنیا آموخت.


آقای غلامعلی سلیمانی 61 ساله و اهل آمل است. او نتیجه یک عمرکار و تلاش بی‌وقفه و خلاقانه است. با او در شرایطی مصاحبه کردیم که به تازگی و پس از ماه‌ها درمان جراحت‌های حادثه تصادف خودرو، برسرکار آمده بود، اما همانند گذشته فعال و پرجنب و‌جوش.

61 ساله و اهل آمل است. او نتیجه یک عمرکار و تلاش بی‌وقفه و خلاقانه است. با او در شرایطی مصاحبه کردیم که به تازگی و پس از ماه‌ها درمان جراحت‌های حادثه تصادف خودرو، برسرکار آمده بود، اما همانند گذشته فعال و پرجنب و‌جوش. به کارش عشق می‌ورزد و اعتقاد دارد "این کشور نیازمند تولید و صنعت است. ما چند دانشگاه صنعتی داریم بدون اینکه صنعت داشته باشیم  و یا به آن اهمیت بدهیم ."

درگفته‌های او هزاران نکته است. ازشکست و تلخ کامی می‌گوید، از تدریس خصوصی و پرداخت دستمزد کارگران با درآمد تدریس. از عدم همراهی‌ها، نامرادی‌ها ومهم تر از همه بی‌اعتنایی خودش به ناهمواری‌های راه می‌گوید.

 سلیمانی نمونه یک کارآفرین ایرانی است. فکر و ایده نو را در تولید به کار انداخته و به دنبال منابع مالی و تجهیز رفته، خطر را پذیرفته، جانانه تلاش کرده تا توانسته است موفقیت را در آغوش بگیرد. حال که اندکی گشایش ملی پیدا کرده، فرصتی را برای دیدن و کاویدن از دست نمی‌دهد. به این‌جا و آن‌جا می‌رود تا از روند‌های مشابه در کشورهایی که در این حوزه‌ها جلوترند خبر بگیرد . نمایشگاه‌های صنعت مربوطه را از دست نمی‌دهد. کتاب‌های مدیریتی می‌خواند. با مشاوران مدیریت نیز بیگانه نیست. از آموزه‌های مدیریت به خوبی استفاده می‌کند. مجموعه فراورده‌هایی که زیر نظر او تولید و پخش می‌شوند بسیار متنوع است طوری‌که گاه نگران می‌شویم آیا این همه تنوع گرفتاری‌زا نیست. با غلامعلی سلیمانی در پاییز 84 در دفتر کارش در خیابان آذربایجان گفت و گو کردیم .

لطفا خودتان را معرفی کنید.
غلامعلی سلیمانی متولد 25/3 / 1325 در شهرستان آمل . دوره دبستان و دبیرستان را درآمل گذراندم و بعد به تهران آمدم. دو سال پشت کنکور ماندم. پس از آن وارد دانشگاه ملی شدم و در رشته ریاضی تحصیل کردم. از سال دوم دانشگاه مشغول به کار شدم از همان سال هم شهریه دانشگاه را خودم پرداخت کردم. پدرم بابت این موضوع یک سال با من قهر کرد. از سال سوم و چهارم هم اولین کسی بودم که به دانشگاه ملی شهریه ندادم. خدا رحمت کند پروفسور پویان را که می‌گفت: چرا شهریه نمی‌دهی؟ گفتم: پول ندارم چه کار کنم، حاضر نیستم کار کنم و پول شهریه بدهم. با این همه پول نفت چه اثری دارد که من شهریه بپردازم یا نپردازم ؟گفت: سال قبل چه کار کردی؟ گفتم: سال قبل از بانک گرفتم. گفت: چرا الان نمی‌گیری؟ گفتم: صلاح نمی‌بینم، حالا من باید بمانم یا بروم؟ گفت: بمان. بعد گفتم: استاد شما ماهیانه سیصد تومان به دانشجویان پرداخت می‌کنید. امکان دارد به من هم این پول را بدهید؟ گفت: نمی‌دانم تو آمدی شهریه بپردازی یا شهریه بگیری؟ با این وجود پذیرفت ماهیانه آن سیصد تومان را به من نیز بپردازد .

در دوران سربازی هم کار می‌کردم . یک روز می‌رفتم دانش‌سرا درس می‌دادم. بقیه روز‌ها هم تدریس خصوصی می‌کردم. همان روز‌ها شرکتی راه انداختیم و تلاش کردیم پروفورم بفروشیم . سفارت‌های مختلف می‌رفتیم و نشانی به دست می‌آوردیم. آن زمان پروفورم را بیش‌تر برای اقلامی می‌خواستند که در ساختمان به کار می‌رفت .

از سال 50 تا 57 که به صورت جدی کار را شروع کردم، دو شرکت تاسیس کردم. یکی همان شرکت پروفورم و شرکت دیگری هم به نام مارکتینگ سرویس. اند. ریسرچ که با یک آمریکایی و یک هندی تاسیس کرده بودم. این شرکت درآمدی داشت و هزینه‌های شرکت دیگر را نیز جبران می‌کرد. و برای بقیه مخارج از بانک وام می‌گرفتیم. خلاصه انقلاب که شد آن دو از ایران رفتند . شرکت‌ها عملا سود آوری نداشتند . با تدریس خصوصی، هم امورخودم را می‌گذراندم و هم حقوق کارمندان را می‌دادم .

سال 1356، در مکان فعلی شرکت کاله کارم را شروع کردم. این مکان مال خواهرم بود، می‌خواستند این جا را ماهی هفده تومان اجاره بدهند. به خواهرم گفتم این مکان را از شما ماهی بیست تومان اجاره می‌کنم. گفتند :مگر تو پول داری؟ چه طور می‌توانی این کرایه را بپردازی ؟ گفتم: نه، کار می‌کنم پول در می‌آورم و کرایه شما را می‌پردازم .

بالاخره همین مکانی را که امروز می‌بینید از خواهرم اجاره کردم و از صفر شروع کردم . پخش سوسیس و کالباس را با شرکت کالباس‌سازی گیلان آغاز کردم. قضیه از این قرار بود که آن زمان پودر سیر کیلویی 28 تومان بود و ما از چین پروفورم گرفته بودیم کیلویی هفت تومان. حتی هفت هزار تومان هم نداشتم که یک تن پودر سیر بیاورم و کار را راه بیندازم . شرکت گیلان قبول کرد پنج تن درخواست بدهد و ما پنج تن برایش آوردیم و به آن‌ها تحویل دادیم . بعد یک روز مدیر شرکت گیلان آمد و گفت الا و بلا باید با من کار کنی . گفتم: من خودم شرکت دارم. گفت: تو آدم پی‌گیر و سالمی هستی . حدود دوسال و نیم حداقل هفته‌ای دومرتبه به من زنگ زدی که یک تن یا پنج تن پودر سیر بفروشی. به خاطر این کار و پی‌گیری‌هایت حتما باید با من کار کنی . گفتم : من شرکت دارم. خودم کار می‌کنم دلیلی ندارد آن را ول کنم. البته وضعمان هم خوب نبود . گفت: نه، حتما باید با من کار کنید. در نهایت با آنها به توافق رسیدیم که با هم همین‌جا پنجاه پنجاه کار کنیم . قرار شد پخش گیلان را راه بیندازیم . در ضمن خرید موادشان را از خارج و داخل تامین کنم. قرار شد ماهی ده هزار تومان به من بدهند . دو سه ماهی که گذشت گفتند نمی‌خواهیم در پخش با شما شریک باشیم .

مدت دو ماهی که آن جا بودم تولید کارخانه سه برابر شد. قبلا هر روز چهار تن تولید می‌کردند، اما ما چهار تن را به دوازده تن رساندیم. قبل از آن یک وانت جنس می آوردیم قرار بود یک هفته ای بفروشیم. حالا هر روز یک کامیون جنس می‌آمد و ما  می فروختیم. کارگرها را تشویق می کردم روز و شب کار کنند و دست مزدشان را هم خودم می دادم. آن طرف در پخش سود می بردم و روزی پنج تومان یا ده تومان به کارگرها می دادم و آن ها هم می ماندند و کار می‌کردند. میکائیلیان شریکی داشت که می گفت در این کارخانه یا جای این آدم است یا جای من. شما انتخاب کنید. این آقایی که این جوری کار می کند دو روز دیگر صاحب این کارخانه است. من نمی توانم این موضوع را تحمل کنم. در نهایت، من با آن ها حساب و کتاب کردم و از هم جدا شدیم. اما بعد از فوت میکائیلیان همسر ایشان دوباره سراغ من آمد و گفت، شما باید در تولید به ما کمک کنید و بدون این که شریکش متوجه شود من در تولید با ایشان پانزده در صد سهیم شدم و کار را شروع کردیم. ظرفیت کارخانه را همان دوازده تن حفظ کردم. چون وضع مالی ام خوب شده بود ،آن ده هزار تومان را هم از آن ها نمی گرفتم .

آن زمان آن ها یک سری دستگاه هایی داشتند که نصب نکرده بودند و همسر میکائیلیان با شریکش سر این موضوع اختلاف داشت. شریک میکائیلیان نمی خواست دستگاه ها نصب شود. همسر میکائیلیان به من گفت ،چه کار کنیم. گفتم : کارخانه که حتما نباید در گیلان باشد. می توانیم در آمل کارخانه بزنیم. مجوز گرفتیم و من با یکی از دوستانم که تجربه کار در شرکت های پیچک، و یک و یک را داشت صحبت کردم و از او خواستم با ما کار کند . گفتم هر چه پیچک به تو می دهد من 25 در صد بیش تر می دهم بیا با من کار کن .

در نهایت رضایت آن آقا را گرفتم، اما بعد خانمشان گفتند من آمل زندگی نمی کنم و دوست دارم تهران بمانم. ایشان در وزارت صنایع کار می کرد گفتم شما یک مجوز کالباس سازی برای من در تهران بگیر آن وقت ما هم می آییم تهران. این خانم شیرازی بود و خداوند به تازگی فرزندی به آن ها داده بود و مادرشان برای مراقبت از فرزند ایشان به تهران آمده بود. من برای دیدن آن ها به منزلشان رفتم و دیدم این خانم تا چند روز دیگر باید سر کار برود و نوزاد احتیاج به مراقبت دارد و به هر حال اوضاع حسابی ناجور است . گفتم چرا با خودت لج می کنی. تو می توانی برگردی شیراز در وزارت صنایع کار کنی مادرت هم از پدرت و هم از بچه ات نگه داری کند و یک مجوز هم برای ما می گیری ما هم می آییم آنجا و یک کارخانه سوسیس و کالباس سازی درست می کنیم. من آنجا نماینده پخشی داشتم که با او تماس گرفتنم و گفتم شما جایی سراغ ندارید که برای ما اجاره کنید من می خواهم شیراز کارخانه بزنم . گفتند من خودم یک جایی دارم . من و شریکم رفتیم و محل را دیدیم . خلاصه قرار شد که به اندازه اجاره قانونی محل پخش کننده شیرازی سهام بدهیم. ماشین ها را از کارخانه گیلان برداشتیم و آن دوستم را هم که تجربه کار و تولید در دو کارخانه را داشت مدیر تولید کردیم. حالا کارخانه آماده بود، اما پولی نداشتیم که گوشت بخریم و ماشین ها را راه بیندازیم. از هر که می شناختیم پول قرض گرفتم و گوشت خریدم. فردی از نزدیکان میکائیلیان در کارخانه اش کار می کرد. به او گفتم تو در سوسیس و کالباس سازی استادی من می خواهم بیایی شیراز و این کاری را که بلدی به ما یاد بدهی او هم قبول کرد. تمامی این ماجراهایی که گفتم قبل از انقلاب اتفاق افتاد.

اوایل انقلاب بود . یک روز ساعت شش صبح داشتم می رفتم دفتر که یکی از این پخش کننده ها ی دوره گرد به نام شاطر حسین جلوی من را گرفت و سلام کرد. گفتم چه طوری؟ زد توی سرش و گفت بدبخت شدم. گفتم چرا ؟گفت من، نه تا بچه داشتم دیروز خانمم یک دو قلو به دنیا آورد، حالا شدند یازده تا. تو هم که سوسیس کالباس نداری من مانده ام این یازده تا بچه را چه طوری سیر کنم. گفتم خدا بزرگ است، ناراحت نباش. اما واقعیتش برای شاطر حسین ناراحت شده بودم . همان موقع یکی از مشتری هایم که برایش دو دستگاه همبرگرزنی وارد کرده بودم با من تماس گرفت و گفت من این دو دستگاه را نمی خواهم. هر جور که می توانی این ها را رد کن و پولش را برایم بفرست. ساعت هشت بود و از گیلان هم سوسیس و کالباس نیامده بود. می گفتند گوشت نیست. عصر رفتم یک چرخ گوشت خریدم و تصمیم گرفتم در همین دفتر همبرگرسازی راه بیندازم. آن دو دستگاه همبرگر ساز را هم که برای مشتری آورده بودم ،خودم برداشتم . با آدم هایی که در این زمینه کار کرده بودند صحبت کردم و از آنها خواستم همبرگر سازی را یادم بدهند . روز اول از ساعت شش صبح تا ساعت دوازده شب به کمک چهار کارگر،197 عدد همبرگر زدیم. سوسیس و کالباس کم بود. امثال شاطر حسین هم تعدادشان زیاد بود،آنها می آمدند جلوی شرکت و همبرگر ها را تازة تازه می بردند و حتی به سردخانه هم نمی بردیم. بنابراین، همبرگر را در همین شرکت راه انداختیم و سوسیس و کالباس در شیراز راه افتاد .

  • از پدر و مادر و خانواده خود بگویید .

من در یک خانواده صد درصد مذهبی بزرگ شدم. پدرم وکیل دادگستری بود. آن زمان بیش از چهار کلاس درس نبود. مادرم هم همان چهار کلاس درس را خوانده بود.  پدرم از مکتب خانه شروع کرده بود چون علم و درس جدید در آن زمان نبود. بعد از مکتب به تهران آمده و در تهران درسش را تمام کرده بود. ابتدا معلمم بود و بعد وکیل دادگستری شد .

  • شما فرزند چندم هستی ؟

از پدرم دهم و از مادرم اول .

  • چند خواهر و برادر دارید ؟

 برادرانم همه در سنین پایین فوت کردند. الان دو برادر و دو خواهر دارم. که همه از من کوچکترند. یک برادر، مدیر عامل فراورده های گوشتی آمل و دیگری مدیر عامل کاله است .

وقتی شما صحبت میکنید معلوم است محور همه فعالیت ها یک نفر بوده، غلامعلی سلیمانی . از کی حس کردید نمی توانید با دیگری کار کنید؟
من همیشه حس می کردم می توانم با دیگران کار کنم. اما این جا آدم ها خیلی اهل کار نیستند. همه آدم ها یی که ابتدا کار را با من شروع کردند، به زور مجبورشان می کردم شریکم شوند. مثلا موقعی که همبرگر سازی را شروع کردم از یکی از دوستانم خواستم بیاید و با من کار کند پیشنهاد کردم پنجاه در صد بیش از کار سابقش به او حقوق بدهم و در سود هم شریکش کنم. گفت اگر نتوانی پولم را بپردازی چه؟ البته درست میگفت ،چون آن موقع پولی نداشتم. می رفتم تدریس خصوصی می کردم تا سر ماه بتوانم پول ایشان را بپردازم .

  • پس رشته ریاضی خاصیتش همین است؟

نه . دو خاصیت دارد. اول این که سلول های مغزی آدم را باز می کند. آدم می داند که چه راهی را باید برود . البته به دیگران جسارت نمی کنم .

  • من هنوز منتظرم پاسخ سوال قبل را بشنوم.

از کلاس هشت و نه به این فکر بودم که کار آزاد داشته باشم. آن موقع به هم کلاسی هایم که الان بعضی از آن ها همکاران من هستند، می گفتم ما می توانیم با دو هزارتومان یک تاکسی بخریم و در شهر آمل با هم کار کنیم. آن موقع می توانستیم این کار را بکنیم. به ویژه این که یکی از دوستانم وضع خوبی داشت و می توانست این پول را فراهم کند. اما همکلاسیهایم  به من می خندیدند و می گفتند توخل شدی.

بعد در دانشگاه هم به این فکر می کردم که باید کار کنم. با این که در خانواده‌ای مرفه بزرگ شده بودم، اما مرتب به این فکر می کردم که باید کسب وکار راه بیندازم. پدرم مخالف بود. می گفت آدم باید عالم باشد. باید درس بخواند. چون خودش عاشق درس خواندن بود. اما من اعتقاد نداشتم که آدم باید فقط درس بخواند. می گفتم آدم باید زندگی کند. برای زندگی علاوه بر این که نیاز به فکر و عقل هست، نیاز به پول هم هست. برای به دست آوردن پول هم باید کار کرد. بنا بر این همیشه به این فکر می کردم که چه کاری باید انجام دهم. آن موقع که دانشجو بودم بیش از ماهی هزار تومان در آمد داشتم. سیصد تومان از دانشگاه میگرفتم . هفته ای دو روز هم در یک مدرسه کار می کردم. ماهی سیصد تومان هم آن جا در آمد داشتم. ماهی ششصد یا هفتصد تومان هم تدریس خصوصی می کردم. خلاصه وضعم از بقیه دانشجو ها بهتر بود. چون عقیده داشتم باید پول در بیاورم تا بهتر زندگی کنم. از همان موقع می گفتم با کسانی که کار می کنم حتما نباید پول داشته باشند باید یک طوری آن ها را شریک کنم. می گفتم شما شریک شوید این حقوقتان این هم حق شراکتتان. دیگر هر روز نمی آمدند به من بگویند حقوقمان کم است. در واقع، هر چه در آمد بهتر بود دریافتی آنها هم بهتر بود. آن ها را با علاقه آوردم. تولید را به آن هایی سپردم که تجربه داشتند. البته برای شریک کردن آدم ها هم منطقی داشتم، همه این افراد را بر اساس روابط و برخوردهایی که داشتم به خوبی می شناختم. بر اساس این شناخت هر کدام از آن ها را برای کاری انتخاب می کردم و در کار با او شریک می شدم. همه این افراد پیش از شراکت مشاوران من هم بودند.

در واقع، من هم دستگاه ها و هم بازار را می شناختم، هم نیازها را می دیدم، هم صنعت را می شناختم. از بین سی تا چهل صنعت مختلف صنایع گوشتی را انتخاب کردم. آن شرکت مارکتینگ سرویس . اند . ریسرچ خیلی به من کمک کرد. با این که بورس، بورس راه و ساختمان بود . من صنایع غذایی را انتخاب کردم . چون می دیدم آینده بهتری دارد. از صنایع غذایی هم گوشت را انتخاب کردم. چون سوددهی بیش تری داشت .


شما از یک مقطعی بالاخره تشکیل هیات مدیره دادید. چند نفر از اعضای هیات مدیره از خانواده شما هستند؟

روزهای اول که شرکتی را تاسیس می‌کردیم مثل شرکت سولیکو یا دمس یا شرکت تهران، براساس شرکایی که داشتیم اعضای هیات مدیره تشکیل می شد. شرکت آمل را که تاسیس کردیم، چون برادرم آمل بود من و دو تن از برادرانم و یکی از دوستانمان اعضای هیات مدیره شدیم. در بوشهر هم هیات مدیره چهار نفره بود که همه غریبه بودند. در کاله هم چون سهام دار اصلی خودم بودم  اعضای هیات مدیره غیر از خودم، دو تن از برادرانم و یکی از دوستانم بودند. اما تصمیم گیرنده در همه این شرکت ها خودم هستم.



نفر چهارم در هیات مدیره چه می کند؟ 

در واقع، کار خانه ها دو نفره اداره می شوند. کل کارهای مربوط به شرکت را انجام می دهند . کلیه برنامه ریزی، بازاریابی، فروش، خرید ماشین آلات با خودم بوده و هست . این افراد فقط تصمیمات من را اجرا می کنند .

  • چرا؟ چه فلسفه ای دارید که نمی خواهید هر یک از اعضای هیات مدیره حوزه خاصی را اداره کنند؟ 

یک موقعی هست که کار تازه شروع می شود. ما نه امکانات و نه بودجه ای داریم تا بتوانیم کار را بر اساس روال مهندسان مشاور تنظیم کنیم. هر واحدی که شروع کردم از صفر شروع کردم. یعنی حتی زمینش را قسطی می خریدم. ماشین را هم دست دوم می خریدم. تمام این ها را با  حداقل هزینه می خریدم. به این راه حل ها هم خودم می رسیدم. ممکن بود توزیع را به کسی محول کنم. اما با نظر من با دستور من و با برنامه من انجام می شد. این همه مسئولیت را به عهده می گرفتم برای این که بتوانم کار را جمع کنم. اما امروزکه این شرکت ها شکل گرفته است، شرکت ها را بر اساس سیستم های مدیریتی نوین اداره  می کنم. یعنی می گویم در اعضای هیات مدیره باید یک فرد آشنا به امور مالی، فردی آشنا به بازاریابی یا تولید وجود داشته باشد. خودم هم هستم. آن ها هر کدام یک رای دارند، خودم دو رای. چون آن ها را از بین نیرو های جوان استخدام می کنم. همه جا کنار آدم های قدیمی یک آدم جدید استخدام می کنم. 99 در صد آن ها فوق لیسانس هستند و از دانشگاه های معتبر فارغ التحصیل شده اند. چون می خواهم از ترکیب تجربه قدیمی ها و علم جدید بهره وری خوبی داشته باشم. این روش را هشت نه سالی هست که پیاده می کنم.

  • چه چشم اندازی برای این مجموعه دارید؟ برای نسل آینده آن را چه طور می بینید؟

من می خواهم این شرکتها را در حد شرکت های صاحب نام اروپایی امریکایی پیش ببرم . الان دارم با شرکت های بزرگی چون نستله، دنون، کمپینا، بل، هوخلند و امی صحبت می کنم. با هر کدام در زمینه ای خاص برای سرمایه گذاری صحبت می کنم. من محتاج پول نیستم، اما به تجربه دویست ساله آنها نیاز دارم. این شرکت ها پس از بررسی هایی که انجام دادند مجموعه ما را به عنوان بهترین در ایران تشخیص دادند. این برای من افتخار است که بعد از پانزده بیست سال به جایی رسیدم که شرکتی اروپایی ما را قبول دارد. توزیع و فروش را از جایی کپی نکردیم، بلکه ابداع کردیم. پیش از ما هیچ کس در ایران لبنیات را در سراسر ایران توزیع نمی کرد، اما ما این کار را انجام دادیم. از ابتدا روی کیفیت کار کردیم. استاندارد کیفی را از اول برای خودمان در نظر گرفتیم که حتی از استاندارد کیفی در ایران هم با لا تر بود. یعنی کیفیت محصولات ما طوری است که اروپایی‌ها آن را در حد استاندارد‌های اروپایی می بینند. با امکانات و تجهیزات و ماشین آلاتی که ما کار میکنبم در تصور اروپایی ها نیست که بتوانیم محصولات را بااین کیفیت در این جا تولید کنیم و برایشان شگفت آور است.

  • به هر حال مسئله جانشین واقعیتی است که نمی توان از آن فرار کرد. آیا فکر کرده اید این سازمان باید بعد از شما هم حداقل به خوبی الان بچرخد؟

صد در صد باید بهتر از الان باشد. از روز اول به این موضوع فکر کرده ام. این مجموعه‌هایی که می سازم هیچ کدام را برای خودم نمی سازم. این ها را به وجود می‌آورم و تحویل یکی از آقایان می دهم. اگر دیروز من با کمک دوستان، کارخانه ای را راه‌اندازی کردیم  امروز ما در ردیف دوم هستیم. ردیف اول مدیران جوانی هستند که این کارخانه را اداره می کنند. اگر ما کاله را با چهار لیتر شیر راه انداختیم و امروز با چهار صد تن شیر و ده تن پنیر به کارش ادامه می دهد، ما در ردیف دوم هستیم و مدیران جوان این کار را ادامه می دهند. روش ما مثل دوی چهار صد متر است. صد متر اول را ما رفتیم، برای صد متر دوم کار را به مدیران جوان سپردیم. و آن ها هم باید صد متر سوم را به دیگران بسپرند. اما شرکت باید به صورت عمودی بالا برود. من حیفم می آید، چون شرکتهای اروپایی رشدشان از من هم بیش تر است. من می خواهم شتابم را از آنها بیش تر کنم. مجموعه ام را بهتر کنم. من دنبال نو آوری و تاسیس شرکت های جدید هستم.

  • آیا ضوابط کاله ،شرایط وارد شدن به بورس را دارد؟

من نمی خواهم وارد بورس بشوم.

  • نمی‌خواهید شرکت را سهامی عام کنید؟

نه. من نیازی به پول ندارم. من نیاز به اطلاعات و نو آوری دارم. این ها برای من میلیاردها دلار ارزش دارد. من به کمک این اطلاعات می توانم بقیه واحد ها را بهتر بسازم و راهبری کنم. واحدهای جدید را با اصول اروپایی بسازم.

  • ضعف های عمده نظام سیاست گذار ما کجاست؟

من وارد این مقولات نمی شوم کاری به این ها ندارم. هر چه باشد من مسائلم را حل می کنم و تا به حال هم همین اتفاق افتاده است. بگذارید مثالی برای شما بزنم. دولت و وزیر صنایع وقت گفت به تو ارز نمی دهم. می خواستم کارخانه لبنی آمل را راه بیندازم. از وزیر وقت در خواست ارز برای وارد کردن ماشین آلات کردم اما نپذیرفتند. این موضوع مرا نا امید نکرد. با ارز آزاد ماشین های دست دوم خریدم و کارم را راه انداختم . یک روز همان آقای وزیر، کارخانه دارها را جمع کرد تا نسبت به ارزی که از دولت گرفته بودند پاسخ گو باشند. من یک کارتن همراه خودم به جلسه برده بودم. وقتی نوبت به من رسید کارتن را باز کردم و انواع پنیری را که تولید کرده بودیم به ایشان نشان دادم: پنیر گودا، پارمسان، پروسس. پرسید اینها چیست؟ گفتم مگر نمی خواهید پنیر تولید کنید. من بدون ارز دولتی این پنیرها را تولید کرده ام. این آدم یک مرتبه رنگ و رویش عوض شد . اخلاقش عوض شد و گفت آقایان من فردی مثل ایشان می خواهم. گفتم شما ارز را به این ها دادید، کار را  از من می خواهید؟ گفت چه می خواهید؟ گفتم ارز، مجوز. به من دویست هزار دلار بدهید که این سه ماشینی که احتیاج دارم بیاورم. به هر حال من با هرسازی که بزنند می رقصم تا بتوانم مشکلم را حل کنم . هدف دارم و هدفم پول در آوردن نیست که بگویم برای من می ارزد یا نمی ارزد. هدف من ایجاد کار است. ایجاد صنعت است. بقای کشور را در صنعت می بینم نه تجارت، متأسفانه مملکت به سمت تجارت پیش می رود.

تنوع محصول شما زیاد است. حتی محصولاتی که با سلیقه و ذایقه ایرانی‌ها هماهنگی ندارد. به همین دلیل بخشی از محصولات شما با استقبال عمومی مواجه نمی شود. با چه نگاهی به تولید محصول جدید می پردازید؟
من از ابتدا دنبال نوآوری بودم. هرچیزی که در اروپا می دیدم می خواستم این جا تولید کنم. بعضی از محصولاتم مورد استقبال هم واقع نمی شد. دولت ما را به علت نوآوری جریمه می کرد. ما جریمه را هم قبول می کردیم. جنس ما را حراج کردند به این علت که جنس نو تولید می کردیم. اما من باز هم جنس نو تولید می کردم. سهمیه من را قطع کردند. اما باز هم جنس نو تولید می کردم. این یک خواسته است. یادم می آید روزی در شرکت داشتیم ماست می خوردیم. ماست آن موقع 5/2 درصد چربی بود که صنایع شیر تولید می کرد. روی میز مقداری خامه بود. با ماست مخلوط کردم دیدم چیز جالب و خوشمزه ای است به مدیر تولید گفتم فردا باید ماست خامه ای تولید کنی؟ گفت ماست خامه ای چیه؟ گفتم : هیچی چربی شیر را بالا می بری یک کمی هم خامه می ریزی می شود ماست خامه ای. چون صنایع شیر ( پگاه ) ماست 5/2 درصد داشت به بچه ها گفتم ماست کارخانه ما باید حداقل سه درصد چربی داشته باشد. ما باید فرق داشته باشیم. در مورد ماست چکیده هم همین اتفاق افتاد. فکرکردم چرا نباید ماست سنتی خودمان را تولید کنیم. شاید بیش از یک سال طول کشید تا ما توانستیم تولید ماست چکیده را ماشینی کنیم .

واقعیت این است که برایم مهم نبود بازار این را قبول می کد یا نه. من تولید و نوآوری را دوست دارم. فکرمی کنم هرکس ذایقه ای دارد. هیچ دلیلی وجود ندارد همه از پنیر فتا خوششان بیاید. من عشقم تولید و نوآوری است. این تنوع تولید باعث ضرر من هم می شود. اما برایم مهم نیست. ضرر را هم قبول می کنم تا لذت ببرم.