کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

پیشرفت ایرانی اسلامی به عنوان گفتمان و خواست عمومی، راهبرد اساسی و مبنای همه قوانین و رویه های حاکمیتی باید باشد. جامعه نیازمند آموزش و ترویج کارآفرینی با رویکرد تفکر دینی و توسعه کسب و کارهای کارآفرینانه بر مبنای سرمایه انسانی، اقتصادی و اجتماعی ایرانی است

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است

"اربعین حسینی" مطابق با بیستم صفر میعادگاه دل‌های عاشقی است که سوگواره اشک و ماتم سیدالشهدا(ع) را در چهل منزل طی کردند

اربعین، روز تکمیل انقلاب سترگ عاشوراست و برای این روز اعمال بسیاری از سوی معصومین(ع) مطرح شده است، چنان که امام رضا(ع) در این مورد می‌فرمایند:"براستی محرم ماهی است که مردمان عهد جاهلیت جنگ و خونریزی را در آن حرام می‌شمردند لیکن خون‌های ما را در این ماه حلال شمردند، و حرمت ما را شکستند و فرزندان و زنان را به اسارت کشیدند و آتش در خیمه‌های ما افروختند و آنچه در آنها زاد و توشه داشتیم به یغما بردند و حرمت رسول الله(ص) را در امر ما نگاه نداشتند..."
 
اعمال روز اربعین امام حسین (ع)
در این روز زیارت امام حسین(ع) مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری(ع) روایت ‌شده که فرمود" علامات مؤمن پنج چیز است، پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز گذاردن و زیارت اربعین کردن و انگشتر بر دست راست کردن و جَبین را در سجده بر خاک گذاشتن و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است."
شیخ طوسی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت امام صادق(ع) آورده است‌
السلام علی ولی الله و حبیبه‌، السلام علی خلیل الله و نجیبه‌، السلام علی صفی الله و ابن صفیه‌.........
این مطلبی است که شیخ طوسی‌، عالم فرهیخته و معتبر و معقول شیعه در قرن ‌پنجم درباره اربعین آورده است‌.

 


در فاصله 40 روز از عاشورای حسینی (ع) تا اربعین حسینی (ع) حوادثی شکل گرفت که سرآمد حوادث و اتفاقات تاریخ بشریت خواهد بود. در روز عاشورا در برابر سالار شهیدان و 72 از یاران و اصحاب آسمانی‌اش، چندین هزار کفتار خون آشام و ددمنش به دستور جلادی چون ابن زیاد صف آرایی کردند.


عدد چهل (اربعین) دارای راز و رمز خاصی است. حضرت مریم 40 سال به ریاضت نشست از دامانش یک مسیح به عالم هدیه شد. زهرا اطهر(س) 40 روز به ریاضت نشست از دامانش یازده ستاره درخشان به عالم هدیه شد، موسی کلیم الله(ع) 40 روز در کوه طور به راز و نیاز پرداخت و پیامبر خاتم در 40 سالگی به پیامبری مبعوث شد و حال در اربعین (چهلمین) روز از بزرگ‌ترین حادثه‌ دلخراشی که در تاریخ بشر رخ داده، قرار داریم. روزی که حسین(ع) و یارانش در دشت نینوا حماسه‌ای آفریدند که افلاکیان را به نظاره واداشت.
در فاصله 40 روز از عاشورای حسینی (ع) تا اربعین حسینی (ع) حوادثی شکل گرفت که سرآمد حوادث و اتفاقات تاریخ بشریت خواهد بود. در روز عاشورا در برابر سالار شهیدان و 72 از یاران و اصحاب آسمانی‌اش، چندین هزار کفتار خون آشام و ددمنش به دستور جلادی چون ابن زیاد صف آرایی کردند.
و این عجب اتفاقی است و بازی روزگار که پاک‌ترین انسان‌های عالم را در برابر پلیدترین موجودات زمان قرار می‌دهد. بهترین خلق خدا در مقابل بدترین خلق خدا اما چه می‌توان گفت که عاشورا است و باید چنین باشد، و امام حسین (ع) خود می‌داند که حماسه این روز به همه نسل‌های عالم و به همه اندیشه‌ها منتقل می‌شود، به زبان عام بشریت فریاد بر می‌آورد که «اگر دین ندارید، لااقل آزاده مرد باشید».

در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه علیها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه علیه السلام باشد) گفت : بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود(سلام الله علیها).


امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم (سلام الله علیها) امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین علیه السلام به او فرمود : کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟
بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد . (وقایع عاشورا سید محمد تقى مقدم ص 455 و حضرت رقیه علیه السلام تالیف شیخ على فلسفى ص 550)
آخرین دیدار امام حسین علیه السلام با حضرت رقیه علیه السلام
وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیهم السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود که ذیلا مى خوانید:
هلال بن نافع ، که از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم . دیدم امام حسین علیه السلام ، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکى افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:
یا ابه ! انظر الى فانى عطشان .
بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام
شنیدن این سخن کوتاه ولى جگر سوز از زبان کودکى تشنه کام ، مثل آن بود که بر زخمهاى دل داغدار امام حسین علیه السلام نمک پاشیده باشند. سخن او آنچنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت که بى اختیار اشک از دیدگانش جارى شد. با چشمى اشکبار به آن دختر فرمود:
الله یسقیک فانه وکیلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است .
هلال مى گوید: پرسیدم این دخترک که بود و چه نسبتى با امام حسین علیه السلام داشت ؟
به من پاسخ دادند: او رقیه علیها السلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است . (سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیها السلام ص 22 به نقل از الوقایع و الحوادث محمد باقر ملبوبى ج 3 ص 192)


به یاد لب تشنه پدر آب نخورد!
عصر عاشورا که دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا 23 کودک از اهل بیت علیه السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این 23 کودک ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى که نوبت به حضرت رقیه علیه السلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حرکت کرد.
یکى از سپاهیان دشمن پرسید: کجا مى روى ؟ حضرت رقیه علیه السلام فرمود: (سلام الله علیها) بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم (سلام الله علیها)
او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند!
حضرت رقیه علیها السلام در حالی که گریه مى کرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم


ماه محرّم، ماه غم و اندوه اهل بیت (علیهم‌السلام) و شیعیان آن‌هاست و ماه شهادت و یادآوری دلاوری‌ها و شجاعت‌ها و ایثارهای سیدالشهدا امام حسین(ع) و یاران با وفای او در کربلاست.



در حدیثی از امام علی بن موسی الرّضا(ع) آمده است: «هنگامی که ماه محرم فرا می‌رسید، کسی پدرم را خندان نمی‌دید و همواره محزون و غمگین بود تا روز دهم یعنی روز عاشورا؛ آن روز روزِ مصیبت و حزن و اندوه و گریه پدرم بود و می‌فرمود امروز روزی است که حسین(ع) شهید شده است».


ماه محرم، ماه حماسه و ماتم است و سزاوار است همه ارادتمندان اهل بیت (علیهم السلام) با تشکیل مجالس سوگواری، هرچه باشکوه‌تر در تعظیم این شعائر بکوشند و خطبای گرامی فلسفه شهادت آن بزرگواران و آثار مهم آن را برای بقای اسلام و تشیع، شرح دهند و مخصوصاً جوانان و نوجوانان خود را با این مراسم آشنا کنند و در انجام این مراسم از آنچه که مایه وهن مذهب در نظر دوست و دشمن می‌شود، جدا بپرهیزند و توجه داشته باشند که عاشورا و مراسم حسینی است که اسلام را زنده نگه داشته است و هر سال خون تازه‌ای در رگ‌های اسلام جاری می‌سازد و تا مراسم حسینی، پرشور، پر شعور و پرشکوه برپاست، آسیبی به اسلام نخواهد رسید.


اعمال مخصوص این ماه به همراه برخی از وقایع آن می‌آید:


اول محرم


آغاز سال هجری قمری است، گرچه هجرت در ماه ربیع‌الاول صورت گرفت، ولی به مناسبت آغاز سال، سزاوار است همه مؤمنان به یاد حادثه عظیم هجرت و آثار مهم آن در تاریخ اسلام و فداکاری‌های مولای متّقیان علی(ع) در لیلة‌المبیت باشند.


دوم محرم


روز ورود امام حسین(ع) و یارانش به سرزمین کربلا (در سال 61 هجری قمری) است که سرآغاز حماسه‌های عظیم عاشورا است.


هفتم محرم


روز بستن آب به روی سپاه امام حسین (ع) است، در این روز دستوری از سوی عبیداللّه بن زیاد برای عمر بن سعد رسید که بین حسین(ع) و یارانش و آب حایل شوند، تا قطره‌ای از آب فرات ننوشند.


نهم محرم: تاسوعا


«شیخ کلینی» از امام صادق(ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: "روز تاسوعا، روزی است که امام حسین(ع) و یارانش را در کربلا محاصره کرده و دشمنان برای جنگ با آن حضرت اجتماع کردند و پسر مرجانه و عمر بن سعد از زیادی لشکر خویش خوشحال شدند و امام حسین(ع) و اصحابش را در آن روز ضعیف شمردند و یقین کردند که برای امام حسین(ع)یاوری نخواهد آمد و مردم عراق وی را کمک نخواهند کرد" آنگاه آن حضرت فرمودند:


بِأبی المُسْتَضْعَفُ الغَریبُ; پدرم فدای آن ضعیفِ غریب باد.


در این روز شمر همراه با نامه‌ای از سوی عبیداللّه بن زیاد خطاب به عمر بن سعد وارد کربلا شد که بر امام حسین(ع) و یارانش سخت بگیرد تا تسلیم شوند و وادار به بیعت گردند و در صورت امتناع، همه آنها را به قتل برساند. امام حسین(ع) حاضر به پذیرش ذلّت بیعت با دشمن نشد؛ ولی از آنان خواست که آن شب را به وی مهلت دهند، تا به عبادت و دعا و نماز بپردازد، و فردا در معرکه نبرد با آنان روبه رو خواهد شد.


دهم محرم (عاشورا)


روز پرحماسه و فراموش نشدنی تاریخ اسلام و تشیّع؛ روز فداکاری، جانبازی و شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) و یاران باوفایش، در سرزمین کربلا (در سال 61 هجری قمری) است.

روز دوم
1. امام حسین علیه‏السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل کرده است که: امام علیه‏السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است.2
2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏السلام به کربلا آگاه نمود.3
3. در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."5

 

روز سوم
1. "عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیه‏السلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.6
2. امام حسین علیه‏السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.7
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه‏" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه‏السلام بود. همین‏که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که می‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏السلام برو. گفت: هرگز چنین نمی‏کنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏کاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کرده‏اند و پیمان بسته‏اند، بسوی کوفه می‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم... ."8

 

روز چهارم
در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.

روز پنجم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13

 

روز ششم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‏فرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیکی طائفه‏ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .
در این هنگام مردی از بنی‏اسد که او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام."
سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"

صوتی

این روایت صوتی با سخنانی از چند کارشناس دینی و گلچین چند نوحه از حاج محمودکریمی تلاش می‌کند گوشه‌ای از فضائل حضرت ام‌البنین(درود خدا بر اوباد)، مادر گرامی حضرت اباالفضل‌العباس (علیه‌السلام) را بازگو کند.

این مجموعه توسط پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری تهیه و منتشر شده است.



دریافت

صوتی

در سالروز وفات حضرت ام البنین(س)، گلچین از مقتل خوانی و روضه حجت الاسلام 'سید حسین هاشمی نژاد' درباره عکس العمل مادر حضرت عباس(ع) هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین(ع) را بشنوید.



دریافت

روز 13 جمادی الثانی روز وفات حضرت ام البنین(علیها السلام) . مادر حضرت ابوالفضل العباس(ع) . زنی بزرگ در خدمت بزرگان از اهل بیت . زنی که مادر مظهر شجاعت و ادب شد . زنی که مادر چهار شهید کربلاست.

ازدواج امیر المؤمنین على(ع) با أم البنین .

پس از آنکه امیر المؤمنین على بن ابى طالب(ع) به سوگ پاره تن و ریحانه رسول خدا(ص) یعنى سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا(س) شهیده راه ولایت و امامت نشست، برادرش عقیل بن ابى طالب را که آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برایش همسرى از تبار دلاوران بر گزیند تا پسر دلیرى براى مولا به ارمغان آورد که سالار شهیدان حسین بن على علیه السلام را در کربلا یارى کند (1).

عقیل، ام البنین کلابیه را براى حضرت علی(ع) برگزید که قبیله و خاندانش، بنى کلاب، در شجاعت بى مانند بودند (2).

بنى کلاب از حیث شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند، و لبید درباره آنان چنین سروده است: «ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستیم» و کسى بر این ادعا خورده نمى‏گرفت . «ابو براء»، همبازى نیزه‏ها (ملاعب الأسنة)، که عرب در شجاعت مانند او ندیده بود، از همین خاندان است (3).

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام این انتخاب را پسندید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر ام البنین فرستاد. پدر، خشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر شتافت و او نیز با سر بلندى و افتخار پاسخ مثبت داد و پیوندى هیمشگى بین وى و مولاى متقیان على بن ابى طالب علیه السلام برقرار شد. امام علیه السلام در همسرش عقلى سترگ، ایمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمت او کوشید.

ام البنین، و دو سبط پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم

ام البنین بر آن بود که جاى خالى مادر دو سبط پیامبر اکرم (ص) دو ریحانه رسول خدا(ص) و دو سرور جوانان بهشت، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، را در زندگى آنها پر کند، مادرى که در اوج شکوفایى پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال خود زد.

فرزندان رسول خدا(ص) در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى‏دیدند، و رنج فقدان مادر را کمتر احساس مى‏کردند. ام البنین ، فرزندان دخت گرامى رسول اکرم(ص) را بر فرزندان خود که نمونه‏ هاى والاى کمال بودند مقدم مى‏ داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى‏ کرد.

تاریخ جز این بانوى پاک کسى را به یاد ندارد که به اصطلاح فرزندان هووى خود را بر فرزندان خویش مقدم بدارد. لیکن ام البنین(علیها السلام) توجه به فرزندان رسول خدا(ص) را فریض ه‏اى دینى مى‏ شمرد، زیرا خداوند متعال در کتاب خود همگان را به محبت آنان دستور داده (4)، و آنان امانت و ریحانه رسول خدا(ص) بودند (5).ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید.

گویند همان روزى که پاى در خانه مولا علی(ع) گذاشت، حسنین(علیهما السلام) هر دو مریض بوده و در بستر افتاده بودند. اما عروس تازه ابو طالب به محض آنکه وارد خانه شد خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان به دلجویى و پرستارى آنان پرداخت (6).

چنانکه گفته مى‏ شود خود نیز پس از چندى به مولا پیشنهاد داد که به جاى فاطمه، که اسم قبلى و اصلى وى بوده، او را ام البنین صدا زند، تا حسنین(علیهما السلام) از ذکر نام اصلى او توسط مولا علی(ع) به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى نگردد و رنج بى مادرى آنها را آزار ندهد !

اهل بیت علیهم السلام، و ام البنین

محبت بى شائبه ام البنین در حق فرزندان رسول خدا(ص) و فداکاری هاى فرزندان او در راه سید الشهدا(ع)، در تاریخ بى پاسخ نماند. اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانى نسبت به آنان چیزى فرو گذار نکردند .

«شهید»، که از فقهاى قله پوى شیعه است، مى‏گوید: ام البنین از زنان با فضیلت و عارف به حق اهل بیت علیهم السلام بود. وى محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان کرده بود. آنان نیز براى او جایگاهى والا و موقعیتى ارزنده قائل بودند. زینب کبرى علیها السلام پس از رسیدن به مدینه به محضرش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسلیت گفت. چنانکه در اعیاد نیز، براى اداى احترام، به محضرش مشرف مى‏ شد.

رفتن نواده رسول گرامى اسلام(ص)، شریک نهضت حسینى و قلب طپنده قیام امام حسین(ع) یعنى زینب کبرى نزد ام البنین(علیها السلام) و تسلیت گفتن شهادت فرزندان برومندش، نشان دهنده منزلت والاى ام البنین علیها السلام نزد اهل بیت علیهم السلام است.

ام البنین واسطه فیض الهى

این بانوى بزرگوار نزد مسلمانان جایگاهى ویژه دارد، و بسیارى از آنان معتقدند او را نزد خداوند منزلتى والاست و اگر دردمندى او را به درگاه حضرت بارى تعالى شفیع و واسطه قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد.لذا به هنگام سختی ها و درماندگی ها، این مادر فداکار را شفیع خود قرار مى‏ دهند. البته بسیار هم طبیعى است که ام البنین علیها السلام نزد پروردگار مقرب باشد، زیرا وى فرزندان و پاره‏هاى جگر خود را خالصانه در راه خدا و استوارى دین حق تقدیم داشته است (7) . در خلال کراماتى که در بخش سوم کتاب حاضر آمده، با جلوه‏ هایى از مقام والاى ام البنین(علیها السلام) در عالم معنا آشنا خواهیم شد.

سلسله نسب ام البنین علیها السلام

وى فاطمه (8) ، دختر حزام (9) بن خالد بن ربیعة بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن است.

مادر او شمامه (10) از خانواده سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب مى‏باشد و جده‏هایش عبارتند از:

جده اول:عمره دخت طفیل بن مالک احزم بن جعفر بن کلاب.

جده دوم:کتبه دخت عروة الرحال فرزند جعفر بن کلاب.

جده سوم:ام خشفت دخت ابى معاویة فارس هرار بن عبادة بن عقیل بن کلاب.

جده چهارم: فاطمه دخت جعفر بن کلاب (11) .

جده پنجم: عاتکه دخت عبد الشمس بن عبد مناف بن قصى، جده حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است که « عمدة الطالب» نام او را فاطمه دانسته است.

جده ششم: آمنه دخت وهب بن عمیر بن نصر بن قعین بن حرث بن ثعلبة بن ذودان بن اسد بن خزیمه .

جده هفتم: دخت جحدر بن ضبیعه اغر بن قیس بن ثعلبیة بن عکایة بن صعب بن على بن بکر بن وائل بن ربیعة بن نزار، جد حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم.

جده هشتم: دخت ملک بن قیس بن ثعلبه.

جده نهم: دخت الرأسین: خشین بن أبى عصم بن سمح بن فزاره(در«قاموس اللغة» خشین بن لاى، و در «تاج العروس» لاى بن عصیم آمده است).

جده دهم: دخت عمر بن صرمة بن عوف بن سعد بن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان.

اینان جده‏ هاى ام البنین علیها السلام، مادر ابو الفضل العباس(ع)، هستند که ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین از ایشان یاد کرده است. تاریخ گواهى مى‏ دهد که پدران و دایی هاى ام البنین(علیها السلام) در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب مى‏ شده‏ اند و مورخان آنان را به دلیرى و جلادت در هنگام نبرد ستوده‏ اند. افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانى، سالار و بزرگ و پیشواى قوم خود نیز بوده‏ اند، آنچنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود مى‏ آورده‏ اند. اینان همانانند که عقیل به امیر المؤمنین علی(ع) گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاع تر و قهرمان تر یافت نشود» (12) .

امیر المؤمنین علی(ع) نیز مقصودش از آن پرس و جو آن بود که زنى را به همسرى خویش برگزیند که زاده دلاوران عرب باشد، چرا که مسلم است سرشت و خصایص اجداد به فرزندان منتقل مى‏ شود، و فرزندان نیز آن ویژگی ها را به نسل هاى بعدى منتقل مى‏ سازند. بر این اساس است که رسول اکرم(ص) مى‏ فرمایند: «دایى به منزله یکى از دو زوج است (یعنى دایى نیز، چون پدر و مادر، در صفات و اخلاق طفل مؤثر است) پس براى جایگاه نطفه خود همسرى شایسته برگزینید».

در اینجاست که مى‏ بینیم در وجود شریف ابو الفضل(علیه السلام) دو گونه شجاعت در هم آمیخته است: .1 شجاعت هاشمى و علوى که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده، ..2 شجاعت عامرى که از جانب مادرش ام البنین(علیها السلام) ارث برده است، زیرا که در میان تیره مادریش جدى پیراسته چون عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب (جد ثمامه مادر ام البنین) بوده است که به سبب قهرمان سالارى و شجاعتش او را «ملاعب الأسنة» یعنى کسى که سر نیزه‏ها را به بازى مى‏گیرد، مى‏نامیدند. این لقب را نخستین بار حسان در باب او به کار برد، چون دید که یک تنه با شجاعاتى که او را احاطه کرده بودند پیکار مى‏کند، و لذا گفت: «وى سر نیزه‏ ها را با دستش به بازى گرفته است».

نیز از اوس بن حجر نقل شده که درباره عامر گفته است:


  • یلاعب أطراف الأسنة عامر

  • فراح له حظ الکتائب أجمع(13)

عامر سر نیزه‏ ها را به بازى مى‏ گیرد، پس او در کارآیى و توان نظامى، به تنهایى نیروى یک لشگر را در خود جمع دارد.

عامر بن مالک همان کسى است که برادر زاده ‏اش، عامر بن طفیل، با علقمة بن علاثه قرار گذاشتند که هر کدام نسب و حسب افتخار آمیزترى داشت و به نفع او حکم شد، صد شتر از دیگرى بستاند. بدین منظور، هر یک،یکى از پسران خود را نزد مردى از بنى وحید به گرو گذاشتند (و ضمانت و رهن نیز از آن هنگام دایر گردید). چون ابن طفیل در این مورد از عمویش، عامر بن مالک، کمک خواست، این مرد دلیر نعلین خود را به او داد و گفت: براى تعیین شرافت خود از این نعلین کمک بگیر، زیرا من با آن چهل «مرباع» را به دست آورده‏ ام (14)

مرباع، ربع غنائم جنگى‏یى بوده است که پس از پیروزى یک قوم بر قوم دیگر، در زمان جاهلیت به رئیس قبیله مى‏ رسید. این نعلین، مخصوص رئیس و پیشواى قوم بوده که در ایام نبرد آن را مى‏ پوشیده است، و الا مزیتى نداشته که براى تعیین افتخار و مباهات به نسب به کار رود.

دیگر از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل(علیه السلام)، عامر بن طفیل بن مالک بن جعفر بن کلاب، برادر عمره: جده اول ام البنین(علیه السلام) مى‏ باشد که فوقا از او یاد شد. او گرامیترین مردم در عصر خود و نام آورترین شجاعان و دلاوران عرب بود. حتى گویند که: هر گاه یکى از اعراب نزد قیصر روم مى‏رفت قیصر به او مى‏گفت: تو با عامر بن طفیل چه نسبتى دارى؟ اگر وى میان خود و عامر نسبتى بر مى‏شمرد، گرامیش مى‏داشت.

وصله و احسان به او مى‏کرد، و الا روى خوش به او نشان نمى‏داد (15)

نیز از اجداد مادرى ام البنین(علیها السلام)، عروة الرحال فرزند عتبة بن جعفر بن کلاب،پدر کبشه: جده دوم این بانو مى‏باشد. عروه با پادشاهان رفت و آمد بسیار داشت و او را نزد آنها پایگاه و منزلتى رفیع بود، و به همین خاطر هم او را «رحال» (یعنى جهانگرد) نامیده‏ اند .

از دیگر نیاکان ام البنین، طفیل: فارس قرزل است که پدر عمره (جده اول این بانوى بزرگوار) مى‏باشد. او نیز در شجاعت و قهرمان سالارى زبانزد همگان بوده و با «ملاعب الأسنة»، ربیعه، عبیده، و معاویه (پسران جعفر بن کلاب) برادر بوده است.

گویند: یک روز صبح آنان بر نعمان بن منذر (امیر مشهور عرب) وارد شدند و مشاهده کردند که یکى از یاران و همنشینان امیر، موسوم به ربیع بن زیاد عبسى، با امیر مشغول غذا خوردن است. آنان مطلع شده بودند که ربیع نزد حاکم از ایشان سعایت کرده است.

لبید، کوچکترین فرزند ربیعه (یکى از برادران یاد شده)، اشعارى در مدح طائفه و عموهاى خویش و ذم ربیع بن زیاد سرود که نعمان و دیگر همنشینانش بر او انکار نورزیدند، و این به لحاظ شرافت و بزرگمنشى غیر قابل انکار آنان بود. حتى پس از این ماجرا، امیر آن شخص سخن چین را از خود راند و ابیاتى در توبیخ او سرود.

ام البنین(علیها السلام) همسرى جز امیر المؤمنین على(ع) برنگزید!

گروهى از مورخین بر آنند که امیر المؤمنین علیه السلام با ام البنین(علیها السلام)، دختر حزام عامریه، بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود (16) .دسته‏اى دیگر مى‏ گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده است. (17) اما در هر حال، مسلم است که این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبرى فاطمه زهرا(س) صورت گرفته است، زیرا تا فاطمه(س) زنده بود خداوند ازدواج با دیگر زنان را بر امیر المؤمنین علی(ع) حرام نموده بود (18).

ام البنین داراى چهار پسر به نامهاى: عباس، عبد الله، جعفر و عثمان گردید که سرور همه آنان حضرت عباس(علیه السلام) مى‏ باشد. این بانوى بزرگوار، بعد از امیر المؤمنین على(ع) مدتى طولانى زنده بود و با کسى نیز ازدواج نکرد، همچنان که امامه و اسماء بنت عمیس و لیلى نهشلیه چنین نمودند و این چهار زن آزاده، کمال وفادارى را در حق شوى و سرورشان امیر المؤمنین على(ع) انجام دادند (19). حتى یک بار مغیرة بن نوفل و یک بار نیز ابو هیاج بن سفیان از امامه خواستگارى کردند، اما او امتناع ورزید و حدیثى از على علیه السلام نقل کرد که همسران پیامبر و جانشینش بعد از مرگ ایشان نباید به همسرى کسى در آیند، بر پایه این سفارش، زنان وارسته مزبور، تن به ازدواج با کسى ندادند (20) .

در باب عظمت مقام و علو معرفت حضرت ام البنین(علیها السلام) به مقام و موقعیت اهل بیت علیهم السلام همین بس که نوشته‏اند: چون به ازدواج امیر المؤمنان علیه السلام در آمد، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بیمار بودند، و او بسان مادرى دلسوز و پرستارى مهربان به مراقبت و د لنوازى از آنان پرداخت، و چنین امرى از همسر سرور اهل ایمان، که از انوار معارف حضرتش بهره‏ ها گرفته، در بوستان علوى تربیت یافته و به آداب و اخلاق مولاى متقیان علیه السلام مؤدب و متخلق شده، شگفت نیست.

فرزندان ام البنین علیها السلام

اول از همه، قمر بنى هاشم(علیه السلام) متولد گردید، و بعد بترتیب: عبدالله و جعفر و عثمان گام به جهان هستى گذاشتند.

فرزندان ام البنین ـ همگى ـ در زمین کربلا شهید شدند و نسل ام البنین(علیها السلام) از طریق عبید الله بن قمر بنى هاشم بسیار مى‏باشند. چون بشیر به فرمان امام زین العابدین علیه السلام وارد مدینه شد تا مردم را از ماجراى کربلا و بازگشت اسراى آل الله با خبر سازد، در راه ام البنین(علیها السلام) او را ملاقات کرد و فرمود: اى بشیر، از امام حسین علیه السلام چه خبر دارى؟ بشیر گفت: اى ام البنین، خداى تعالى ترا صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام البنین(علیها السلام) فرمود: از حسین مرا خبر ده. بدینگونه، بشیر خبر قتل یک یک فرزندانش را به او داد، اما ام البنین علیها السلام پیاپى از امام حسین علیه السلام خبر مى‏گرفت وى گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فداى حسینم باد! و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه‏اى کشید و گفت: اى بشیر، رگ قلبم را پاره کردى! و صدا به ناله و شیون بلند کرد.

مامقانى گوید: این شدت علاقه، کاشف از بلندى مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل مى‏شمارد.

به نوشته علامه سماوى در ابصار العین: ام البنین(علیها السلام) همه روزه به بقیع مى‏رفت و مرثیه مى‏خواند، به نوعى که مروان ـ با آن قساوت قلب ـ ـاز ناله و گریه ام البنین(علیها السلام) به گریه مى‏افتاد و اشک هاى خود را با دستمال پاک مى‏کرد. نیز هنگامى که زن ها او را با عنوان ام البنین خطاب کرده و به وى تسلیت مى‏داده‏ اند، این ابیات را سرود :


  • لا تدعونی ویک ام البنین‏کانت بنون لی ادعى بهم‏أربعة مثل نسور الربى‏

  • تذکرینی بلیوث العرین‏و الیوم أصبحت و لا من بنین‏قد واصلوا الموت بقطع الوتین‏

تنازع الخرصان أشلائهم‏فکلهم أمسوا صریعا طعین‏


  • یا لیت شعری أ کما اخبروا

  • بأن عباسا مقطوع الیدین

یعنى اى زنان مدینه، دیگر مرا ام البنین نخوانید و مادر شیران شکارى ندانید، مرا فرزندانى بود که به سبب آنها ام البنینم مى‏گفتند، ولى اکنون دیگر براى من فرزندى نمانده و همه را از دست داده‏ام. آرى، من چهار باز شکارى داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه‏هاى خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشى کردند و در حالى روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روى خاک افتاده بودند. اى کاش مى ‏دانستم آیا این خبر درست است که دست هاى فرزندم قمر بنى هاشم(علیه السلام) را از تن جدا کردند؟!


حاصل مضمون این ابیات جانسوز آنکه: هان اى کسى که فرزند عزیزم، عباس، را دیده‏اى که با دشمن در قتال است و آن فرزند حیدر کرار، پدروار،حمله مى‏کند و فرزندان دیگر على مرتضى، که هر یک نظیر شیر شکارى هستند، در پیرامون وى رزم مى کنند، آه که به من خبر داده‏اند که بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حالیکه دست در بدن نداشته است. اى واى بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصیبتى بر فرزندانم رسید؟! اگر فرزندم عباس دست در تن داشت، کدام کس را جرأت بود که به وى نزدیک شود؟!

1ـ تنقیح المقال: ج 2 صفحه .128

2ـ الاصابة: صفحه 375 ج 1، معارف ابن قتیبه: صفحه 92،اغانى: صفحه 50 ح .15

3ـ تنقیح المقال: ج 2 صفحه .128

4ـ سوره شورى، آیه 23، (قل لا اسالکم علیه أجرا إلا المودة فی القربى).

5ـ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسن و الحسین ریحانتا رسول الله» (امالى صدوق: صفحه 85 و ینابیع الموده: صفحه 166 و احقاق الحق: جلد 10 صفحه 595 الى صفحه 626 و ارشاد مفید صفحه 180).

6ـ زندگانى حضرت ابو الفضل العباس علیه السلام: صفحه .21

7ـ عمدة الطالب و در تاریخ الخمیس: جلد 2 صفحه 317 نامشان (وایسى) گفته شده است.

8ـ در اصابه: جلد 1 صفحه 37 و معارف ابن قتیبه: صفحه 92 «حرام» با راى بدون نقطه آمده است، ولى در تاریخ طبرى، تاریخ ابن اثیر و تاریخ ابن الفداء و غین (حزام) با زاء ثبت شده است.

9ـ در عمدة الطالب از او به نام «لیلى» یاد کرده است.

10ـ در اغانى: جلد 15 صفحه 50 (خالده) آمده است.

11ـ سردار کربلا: ترجمه العباس مرحوم مقرم، صفحه 154، از انتشارات مؤسسه الغدیر، چاپ اول سال 1411 ق.

12ـ رساله ابن زیدون در حاشیه شرح صفدى بر لامیة العجم: جلد 1 صفحه .130

13ـ اغانى: جلد 15 صفحه 50، بلوغ الأرب: جلد 1 صفحه .317

14ـ سمط اللئالى: جلد 2 صفحه 89، مجمع الأمثال: جلد 2 صفحه .23

15ـ تاریخ طبرى: جلد 6 صفحه 89، تاریخ ابن اثیر: جلد 3 صفحه 158، تاریخ ابو الفداء: جلد 1 صفحه .181

16ـمناقب ابن شهر آشوب: جلد 6 صفحه 89، تاریخ ابن اثیر: جلد 3 صفحه 158، تاریخ ابو الفداء : جلد 1 صفحه .181

17ـ مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه .93

18ـ کشف الغمة: صفحه 32، الفصول المهمة: صفحه 145، مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه 76، مطالب السؤول: صفحه .63

19ـ مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه .76

20ـ سفینة البحار: مرحوم محدث قمى، جلد 6 صفحه .133

21ـ سفینة البحار: مرحوم محدث قمى، ج 6 صفحه .134

22 و 23ـ ترجمه مقاتل الطالبیین: صفحه 81 و .82

24ـ از فائز تبریزى.

چهره درخشان قمر بنى‏هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام ص 58