کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

پیشرفت ایرانی اسلامی به عنوان گفتمان و خواست عمومی، راهبرد اساسی و مبنای همه قوانین و رویه های حاکمیتی باید باشد. جامعه نیازمند آموزش و ترویج کارآفرینی با رویکرد تفکر دینی و توسعه کسب و کارهای کارآفرینانه بر مبنای سرمایه انسانی، اقتصادی و اجتماعی ایرانی است

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میلاد» ثبت شده است

نام مبارک امام پنجم محمد بود.

لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ,بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت .

القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کردهاند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

کنیه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع) است .

بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع) و از سوى پدر به امام حسین (ع) میرسید .

پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , على بن الحسین (ع) است .

تولد حضرت باقر (ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد .

دوران امامت امام محمد باقر (ع) از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین (ع) است آغاز شد و تا سال 114 ه . یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .


در دوره امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفرصادق (ع) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است , ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش میآید , و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند .

قاضیها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدید میآیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید , و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأ له امامت و ولایت را , که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا , افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على (ع) متوجه کرده بود , و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته بود , به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند .

برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند .

اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند .

بدین جهت امام محمد باقر (ع) و پس از وى امام جعفر صادق (ع) از موقعیت مساعد روزگار سیاسى , براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایهریزى نمودند .

زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و میبایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست یازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند .

به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود .

در مکتب تربیتى امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود واین صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سیرت و صورتش ستوده بود .

پیوسته لباس تمیز و نومیپوشید .

در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود .

از آن حضرت می پرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید , تو چرا لباس فاخر بر تن میکنى ؟ پاسخ میداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , که محرومان و فقرا و تهیدستان زیادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار , نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم .

امام پنجم ( ع ) بسیار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می فرمود .

در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین میبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - می ریزد .

امام باقر (ع) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى , کمال مواظبت را داشت .

میخواست سنتهاى جدش رسول الله (ص) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى را به مردم تعلیم نماید .

در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت , و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میساخت .

آنچه ازمحصول کشاورزى - که با عرق جبین و کد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود .

بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله (ص) میرفت , پس از گزاردن فریضه , مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت اوبهرهمند میگشتند .

مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته - کوشش بسیار کردند .

ناچار حضرت سجاد (ع) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستم هاى بی سابقه آل ابوسفیان , که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع) توجه کردند , در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأ له امامت و رهبرى , که تنها شایسته امام معصوم است , سعى بلیغ کردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند ; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق (ع) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایه گذارى نمود , و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد (ع) با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکرو امام باقر (ع) با تشکیل حلقه هاى درس , زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اکرم اسلام (ص) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده , تعیین فرموده است .

چنان که در این حدیث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد (ع) شرفیاب شد .

صداى کودکى را شنید , پرسید کیستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسینم , جابر گفت : نزدیک بیا , سپس دست او راگرفت و بوسید و عرض کرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شاید زنده بمانى و محمدبن على بن الحسین که یکى از اولاد من است ملاقات کنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد .علم و دین را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى (ص) پرداخت .

این جابر بن عبدالله انصارى همان کسى است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع) به همراهى عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعین حسینى به کربلا آمد و غسل کرد , و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد .

بارى , امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت وکلمات قصار و اندرزهایى همراه است , که به ویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است .

بنا به روایاتى که نقل شده است , در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على (ع) نبوده اند .

در زمان امیرالمؤمنین على (ع) گوئیا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان که باید - بر مردم روشن نبود , گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشیده بودند , و در کنار دریاى بیکران وجود على (ع) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانمیدانستند .

بی جهت نبود که مولاى متقیان بارها میفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید .

و بارها میگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمین آشناترم .

ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدریج , به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامى را درک میکردند , و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول یکى از مورخان : مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبودحماسه آفرینان - فراهم نبود , از این رو , نشر معارف اسلام و فعالیت علمى راو هم مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را , از این طریق مناسبترمیدید , و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود , به فعالیتهاى ثمر بخش علمى در این زمینه پرداخت .

اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود , مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار می گرفت .

در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود , و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد : و آن راه , تجلیل و تأ یید برادر شورشیاش زید بن على بن الحسین بود .

روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن , و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته , موضع انقلابى برادرش زید را نیز تأ ییدمیکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر (ع) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن .

و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر (ع) وارد شد , چون امام (ع)  زید بن على را دید , این آیه را تلاوت کرد : یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله .

یعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک , اى زید , به خدا سوگندتو نمونه عمل به این آیهاى .

میدانیم که زید برادر امام محمد باقر (ع) که تحت تأ ثیر تعلیمات ائمه (ع) براى اقامه عدل و دین قیام کرد .

سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموى ,در سال (120 یا 122) زمان امامت امام جعفر صادق (ع) خروج کرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند .

و چنانکه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجهاى نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید , ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیدارى و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را درجوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .

امام باقر (ع) و امام صادق (ع) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند , که زمینه را مساعد نمیدیدند , ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار , که نوعى دیگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در این دوره , حکومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود , از این رو بهترین فرصت براى نشرافکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت , پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایهریزى و تدوین اصول مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد .

اما چنان که اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش میآمدو احساس میکردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم میدهد , تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار وشکنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... براى شناخت این امر , به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم : در یکى از سالها که هشام بن عبدالملک , خلیفه اموى , به حج میآید , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نیز به حج میرفتند .

روزى در مکه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى میکند و در آن سخنرانى تأ کید بر سر مسأ له پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران , و اینکه سعادت اجتماعى و رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران .

این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود , آن هم در مکه در موسم حج , طنینى بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد .

هشام در مکه جرأ ت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق میرسد , مأ مور به مدینه میفرستد و از فرماندارمدینه میخواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد , و چنین میشود .

حضرت صادق ( ع ) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید .

هنگامى که به مجلس او درآمدیم , هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نیز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهایى که درآن نشانه براى تیراندازى میگذارند ) در برابر او نصب کرده بودند , و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازى بودند .

هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم , پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم , چون نزدیک رسیدیم , به پدرم گفته : شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم گفت : من پیر شده ام .

اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم یاد کرد : به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نمیدارم .

آنگاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند .

پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد .

سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تاآنکه نه تیر پیاپى افکند .

هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : نیک تیر انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى .

چرامیگفتى من بر این کار قادر نیستم ؟ ...

بگو : این تیراندازى را چه کسى به تویاد داده است .

پدرم فرمود : میدانى که در میان اهل مدینه , این فن شایع است .

من در جوانى چندى تمرین این کار کردهام .

سپس امام صادق (ع) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر (ع) سخن می گوید .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه باشد , سخن می گوید .

اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیش از پیش ناراحت می کند .

بعضى نوشتهاند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند .

و چون به او خبر می دهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام (ع) شدهاند , امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید .

و پیکى سریع , پیش از حرکت امام از دمشق , میفرستد تا در آبادیها و شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر(ع) و امام صادق (ع) ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ,مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأ ثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با این وصف امام (ع) در این سفر , از تماس با مردم - حتى مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمی ورزد .

جالب توجه و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمد باقر (ع) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق (ع) که مقدارى از مال او را وقف کند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجی ها براى سنگ انداختن به شیطان (رمى جمرات) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند .

توجه به موضوع و تعیین مکان , اهمیت بسیار دارد .

به گفته صاحب الغدیر -زنده یاد علامه امینى - این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد , واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد , و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .



شهادت امام باقر (ع)

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین (ع) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت , نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى , تعلیم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا کردن سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق , متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است , پرداخت و لحظه اى از این وظیفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند .


زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر بود .

ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند .

على و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .

کنیه حضرت ابوعبدالله و القابش: صابر، فاضل، طاهر و صادق است. و «صادق‏» مشهورترین القاب آن حضرت است. پیامبر اکرم(ص) در خصوص انتخاب نام و لقب امام ششم فرموده است:

وقتی که فرزندم جعفر متولد شد نام او را صادق بگذارید زیرا فرزند پنجمش جعفر است و ادعای امامت می‏کند و او در نزد خداوند جعفر کذاب است.

ابن بابویه و قطب راوندی روایت کرده‏اند: از حضرت امام زین العابدین پرسیدند که امام بعد از شما کیست؟

«فرمود»: محمد باقر که شکافنده علوم است.

«پرسیدند»: بعد از او امام که خواهد بود؟

فرمود: جعغر که نام او نزد اهل آسمانها صادق است.

 

ولادت

آن حضرت در روز شنبه، هفدهم ربیع الاول سال‏83هجری قمری همزمان با سالروز تولد حضرت رسول‏اکرم(ص) به دنیا آمد. روزی که شریف و عظیم بود و صالحین از آل محمد (ص) حرمت این روز را نگاه می‏داشتند. پدر آن حضرت امام باقر(ع) و مادرش «ام فروه‏» دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است و عده‏ای گفته‏اند که نام او فاطمه بود.

امام صادق (ع) درحق مادرش می‏فرمود: «کانت امی ممن آمنت واتقت و احسنت والله یحب المحسنین‏» مادرم از بانوانی بود که ایمان آورد، تقوی و پرهیزکاری اختیار کرد، احسان و نیکوکاری نمود و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

مالک بن انس، فقیه اهل سنت در باره اخلاق صادق آل محمد(ص) گفته است:

«مارایت افضل من جعفربن محمد فضلا و علما و ورعا و زهدا و عباده...»

در فضائل اخلاقی و علم و ورع و زهد و عبادت و بندگی پروردگار، بالاتر از امام صادق(ع) ندیدم، او سه حالت را در ایام زندگیش مراعات می‏کرد; یا روزه بود، یا در حال عبادت بود و یا ذکر می‏گفت و نام خدا را بر زبان جاری می‏کرد.

روایت‏شده که: حضرت در نمازش قرآن می‏خواند و از حال می‏رفت.

روزی از او سؤال شد چرا اینگونه می‏شوید؟ فرمود: آنقدر آیات قرآن را تکرار می کنم تا به حالتی روحانی می‏رسم مثل اینکه آن را از خداوند بلا واسطه می‏شنوم.

در عفو و بخشش آن حضرت از کتاب «مشکاه الانوار» نقل شده است که:

روزی مردی خدمت‏حضرت رسید و عرض کرد پسر عمویت نسبت‏به شما اهانت و بدگویی کرد. حضرت کنیز خود را فرمود که آب وضو برایش حاضرکند پس وضو گرفت و داخل نماز شد، راوی گفت: من در دلم گفتم که آن حضرت نفرین خواهد کرد بر او، پس حضرت دو رکعت نماز خواند و فرمود: ای پروردگار: این حق من بود، به او بخشیدم وتو جود و کرامتت از من بیشتراست پس ببخش او را به کردارش نگیر و او را به عملش جزا مده پس دقت کردم و دیدم که آن حضرت پیوسته برای او دعا کرد.

سیمای امام صادق(ع)

درباره سیمای آن حضرت گفته‏اند: میانه بالا، افروخته رو و سفید، کشیده بینی و مشکین‏موی بود و بر گونه‏اش خال سیاهی داشت و به روایت امام رضا(ع) نقش نگینش «الله ولی عصمتی من خلقه‏» و به روایتی دیگر «الله خالق کل شی‏ء» و به روایت معتبر دیگر: «انت ثقتی فاعصمنی من الناس‏» بود.

سیره امام صادق(علیه السلام)

1.آراستگی ظاهر


در لباس پـوشیدن هم ظاهر را حفظ مى کرد و هـم توانایى مالى را و مـى فـرمو د:

“ بهتـریـن لباس در هر زمان، لباس معمـول مردم همان زمان است.”

هم لباس نـو مى پـوشید و هم لباس وصله دار. هـم لباس گران قیمت مى پـوشید و هـم لباس کـم بها و مى فرمـود: “اگر کهنه نباشد، نو هـم نیست.”

لباس کـم بها و زبر را زیر ولباس نرم و گران قیمت را روى آن مى پـوشید وچون “ سفیان ثورى “ زاهد به وى اعتـراض کـرد که” پـدرت علـى (علیه السلام) لبـاسـى چنیـن و گــــرانبها نمـى پـوشید “ فرمـود :

“ زمان علـى(علیه السلام) زمان فقر و ندارى بـود واکنـون همه چیزفراوان است. پـوشیدن آ ن لباس درایـن زمان لباس شهرت است و حرام خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چـون به بنده اش نعمتـى مـى دهـد، دوست دارد بنده اش آن را آشکار کنـد.”

سپـس آستیـن را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشـن بـود ، نشان داد و فرمـود:

“ لباس زبر و خشـن را براى خدا پـوشیده ام و لباس روئیـن را که نـو و گـرانبها است بـراى شما.”

هنگـام احـرام و انجام فریضه حج برد سبز مـى پـوشید و به گاه نماز پیراهـن زبر و خشـن و پشمین.

به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مى داد. ظاهرش همیشه مرتب و لباسـش اندازه بود.

لباس سفیـد را بسیار دوست داشت و چـون به دیـدن دیگران مى رفت آن را برتـن مى کرد.

 

2.غذا خوردن

به هنگام غذا خـوردن چهار زانـو مـى نشست و گاهـى هـم بر دست چپ تکیه مى کرد و غذا مى خورد. رعایت بهداشت را بـویژه به هنگام غذا خوردن بسیار مهم مى شمرد.

همواره هـم پیـش از غذا خوردن دستانـش را مى شست وهم بعد از غذا، با ایـن تفاوت که پیش از غذا بعد از شستـن ، با چیزى چـون حوله خشک نمى کرد ولى پـس از غذا آنها را مى شست و خشک مى کرد. اگرهنگام غذا خـوردن دستانـش تمیز بود آنها را نمى شست.

بعد از غذا خـوردن خلال مـى کرد. همیشه غذا را با گفتـن “ بسم الله “ شروع مى کرد و با جمله” الحمدالله “ به پایان مـى برد. نیز غذا را با نمک آغاز وبـا سـرکه تمـام مـى کـرد. همـواره به انـدازه غذا مـى خورد و از پرخـورى پرهیز مـى کـرد.

 

3. عبادت

امام صادق(علیه السلام) از اعاظم عباد واکابر زهاد بـود.از سه حال خارج نبـود: یا روزه داشت، یا نمازمى خـوانـد ویا ذکر مـى گفت.

قرآن را بسیار بزرگ مى داشت و آن را در چهارده بخش قرائت مى فرمود. وقتى مى خواست قرآن تلاوت کند، قرآن را که به دست راست خویش مى گرفت ، دعایى مى خواند که به عهد بودن قرآن وتعهدات انسان در قبال این قرار داد، اشاره دارد. 


4. کار و تلاش و دستگیرى از مستمندان

امام جعفر صادق(ع)

امام صـادق(علیه السلام) در زنـدگـى بـرنامه اى منظم داشت و هـرکارى را به موقع انجام مى داد; چنانکه خـود فرمود: “ بى حیا بى ایمان است وبى برنامه بى چیز “

مجلـس درس و بحث و مناظره ها و مذاکرات علمى بـا شـاگـردان، یـاران و سـران مذاهب دیگـر وقت معینــى داشت و پرداختـن به امور زندگى و کار در مزرعه و باغ نیز وقت خاص خودش را.

امام صـادق(علیه السلام) نه تنها پیـروان و یارانـش را به کـارهاى درست و تجارت صحیح تشویق مى کرد بلکه خـود نیزگاهى به تجارت مى پرداخت. اما نه به دست خـویـش. بلکه سرمایه اش را دراختیارکارگزاران و افراد مطمئن قرار مى داد تا با آن تجارت کنند.

 

5- شجاعت

امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه اى به سختى مى ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه راانجام دهد، هرچند باعکس العمل تندى رو به رو شود .

لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. وبه این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى کرد. و آن گاه که فرماندار مدینه در حضور بنى هاشم در خطبه هاى نماز به على (علیه السلام) دشنام داد ، امام چنان پاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانه اش راهى شد.

 

6. برخورد با حاکمان

امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمى شد ; زیرا حکومت را غاصب مى دانست وحاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این کار از ناحق بودن آنان ، چشم پوشى مى شد و تنها زمانى که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن جا مى رفت; لذا منصور ضمن نامه اى به وى نوشت : چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمىآیى ؟ امام در پاسخ نوشت:

نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم ، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن امیدوار باشیم.

تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمى دانى تا بیاییم و تسلیت بگوییم.

منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى. امام نیز نوشت : کسى که آخرت را بخواهد، با توهمنشین نمى شود و کسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمى کند.

فرآوری و تلخیص: شکور

خداوند متعال در قرآن کریم ما را مأمور به شکرگزاری نعمتهایش نموده است « واشکروا نعمة الله » (1) و برای این که ما را وادار به این کار کند به شمارش بعضی از نعمتهایش نیز پرداخته، از چشم و لب و زبان گرفته تا کوه و ابر و آسمان و زمین و غیره (2) گرچه خود فرموده است که نعمتهایش قابل شمارش و احصاء از  جانب بندگان نیست (3) اما نکته قابل توجه این است که در هیچ موردی ، بیان نعمتها همراه با منت گذاری و به رخ کشیدن آن نعمت نیست و خداوند همه آنها را بی منت بر ما ارزانی داشته است ، حتی نعمت های أخروی و أجر آخرت  که خداوند از آن تعبیر به أجر اکبر نموده است (4) و به هیچ وجه قابل قیاس با نعمات دنیوی و مادی نیستند، نیز همراه با منت نیستند « إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم أجر غیر ممنون » (5).

اما با این همه یک نعمت در قرآن به همراه منت است و خداوند هنگام بیان آن ، آن را به گونه ای به رخ کشیده است که گویا نعمتی از آن عظیم تر نیست و سائر نعمات مادی و معنوی با همه عظمتشان در مقابل آن هیچ محسوب می شوند که شایستگی منت گذاری و به رخ کشیده شدن را ندارند !!

 

اما آن نعمت چیست ؟!

باغ های بهشت با همه وسعتش که از آسمان و زمین وسیع تر است ؟!

وصال حور که مانند یاقوت و مرجانند ؟! (6)

کاخ ها و قصرها که از زبرجد و زمردند ؟!

زینت آلاتی که از طلا و لۆلۆ اند ؟! (7)

لباسهای حریر ؟!

همنشینی با ولدان که مانند مروارید پراکنده اند ؟!

شراب طهور !؟

هرگز .

آن نعمت ، آیا قرآن است که خداوند آن را به مجد و عظمت و عزت و عُلوّ و حکمت توصیف نموده ؟! (8)

و و و ...

خیر !

آن نعمت چیزی نیست جز وجود مبارک رحمة للعالمین حضرت محمد صلوات الله علیه وآله :

« لقد منّ الله علی المۆمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم ... ». (9)

واقعا خداوند منت نهاد بر مۆمنین در آن هنگام که در بین آنان رسولی از خودشان مبعوث ساخت که آیات الهی را بر ایشان تلاوت می نماید و آنان را تزکیه می کند ...

و بر سیاق همین آیه شریفه است ، آیه سوره مبارکه توبه :

« لقد جائکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتم ... » (10)

شاید اشکالی به ذهن آید و آن اینکه خداوند در سوره حجرات در مورد هدایت به ایمان یا همان نعمت ایمان ، منت گذاری نموده است پس چگونه منت گذاری خداوند منحصر به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله است ؟!

جواب این است که در آن آیات خداوند ابتدائاً منت گذاری ننموده است بلکه وقتی اعراب بادیه نشین به نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمده و بر او به خاطر ایمان آوردن خود منت گذاردند ، خداوند به پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود :

« یمنون علیک أن أسلموا قل لا تمنوا علیّ إسلامکم بل الله یمن علیکم أن هداکم للإیمان إن کنتم صادقین » (11) .

بر تو [ ای پیامبر ] منت می گذارند که اسلام آورده اند به ایشان بگو که با اسلام خود بر من منت منهید بلکه [اگر قرار بر منت نهادن باشد] این خداوند است که بر شما به خاطر هدایت به ایمان ، منت می نهد.

در واقع طبق این آیات، خداوند منت نهادن بر پیامبرش را برنتافته است و به مقابله با آن پرداخته و آن نعمتی را هم که به عنوان هدایت و ایمان ، مایه منت برشمرده است، از طریق پیامبرش به مردم ارزانی داشته است، چنانچه در آیه سوره آل عمران نیز که فرمود: خدا بر مۆمنان به خاطر بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله منت نهاده است ، علت این منت نهادن صرف بعثت نبود بلکه این بود که این پیامبر به تزکیه و تعلیم و تربیت مردم می پردازد و به همین دلیل در ادامه آیه فرمود: «یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة ... »

خلاصه این که وقتی خداوند خود در قرآن از منت گذاردن بندگان بر یکدیگر نهی می نماید و می فرماید که اعمال خود را با منت باطل نکنید: « لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذی »(12) پس خود نیز به این مطلب پایبند است که هنگام اعطاء و بیان نعمات دنیوی و أخروی بر بندگان منت نگذارد اما با وجود این مطالب، نعمت وجود پیامبر صلی الله علیه وآله که سراج منیر است آن قدر عظیم است که لایق منت گذاری و فخر فروشی از جانب خداوند بر مردم و بندگان است و مِنّت در این جا قبح خود را از دست می دهد !

اما بعد از این نکات ، شکر این بزرگترین نعمت خدا به چیست ؟!

به پیروی از این نعمت بزرگ: «قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی» و «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»(13و14)

حال این نعمت عظیم الهی از ما چه خواسته است ؟

هیچ اجر و مزدی درخواست ننموده جز مودّت نسبت به نزدیکانش (15) که نفع این اجر نیز به خود ما می رسد (16) و در واقع خود این نفع نعمت دیگری از جانب خداوند است که در آخرت از ما در موردش سۆال خواهد شد. (17) !

 

پی نوشت ها :

1-سوره نحل / 114 .

2- سوره بلد / 8و9 وغاشیه / 19 ونور / 43 و مجموعه سوره های نحل و یس و غیره .

3- سوره ابراهیم / 34 ونحل / 18 .

4- نحل / 41 .

5- فصلت / 8.

6- رحمن / 58 .

7- حج / 23 وفاطر / 33 .

8- بروج / 21 وحجر / 87 وفصلت / 41 وزخرف / 4 .

9- آل عمران / 164 .

10- توبه / 128 .

11- حجرات / 17 .

12- بقره / 264 .

13و14- آل عمران /31 وحشر / 7 .

15- شوری / 23 .

16- سبأ / 47 .

17- تکاثر /8 .

حمید حاج علی                  

مدرس حوزه علمیه              



1. مقالات: زمان سال ولادت و دوران حمل حضرت محمد 

2. مقالات: مکان ولادت حضرت حضرت محمد (ص)

3. مقالات: حوادث شب ولادت حضرت محمد

4. مقالات: آیا نبی اکرم فرمود: من در زمان انوشیروان عادل متولد شدم؟

5. مقالات: مراسم نامگذاری نبی اکرم (ص)

6. مجلات: میلاد پیامبر رحمت (ص) الهام بخش وحدت

7. کتاب: زندگانی حضرت محمد - بشارت انبیا الهی درباره تولد حضرت محمد

8. کتاب: زندگانی حضرت محمد - پیشگویی و سخنان کاهنان

9. کتاب: زندگانی حضرت محمد - تاریخ ولادت

10. کتاب: زندگانی حضرت محمد - در شب ولادت

11. کتاب: زندگانی حضرت محمد - محل تولد

12. کتاب: زندگانی حضرت محمد - برخی حالات رسول خدا در کودکی

13. کتاب: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام - داستان ولادت پیامبر

14. کتاب: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام - داستان عام الفیل

15. کتاب: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام - بشارتهای انبیا الهی درباره ظهور رسول خدا

16. کتاب: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام - حوادث شب ولادت

17. کتاب: تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت - ولادت و پرورش پیغمبر

18. پایگاه حوزه: دانشنامه - ولادت حضرت محمد ‌«ص»

19. پایگاه حوزه: پرسش و پاسخ - تاریخ دقیق میلاد حضرت رسول الله