کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

پیشرفت ایرانی اسلامی به عنوان گفتمان و خواست عمومی، راهبرد اساسی و مبنای همه قوانین و رویه های حاکمیتی باید باشد. جامعه نیازمند آموزش و ترویج کارآفرینی با رویکرد تفکر دینی و توسعه کسب و کارهای کارآفرینانه بر مبنای سرمایه انسانی، اقتصادی و اجتماعی ایرانی است

۱۶ مطلب با موضوع «بزرگان :: مفاخر دینی» ثبت شده است

معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه/
«آیت‌الله شاه آبادی»، عالمی که از نظر «روح‌الله» لطیف‌ترین روح را داشت

استاد مطهری می‌‌گفت: من هرگز از حضرت امام نشنیدم که اسم مرحوم شاه‌آبادی را بیاورند و دنباله‌اش «روحی فداه» را نگویند.

در ادامه به معرفی  «آیت الله محمدعلی شاه آبادی»  از مفاخر و بزرگان شیعه، می‌‌‌‌پردازیم.

 ولادت

آیت الله محمدعلی شاه‌ آبادی، فقیه، حکیم و عارف بزرگ شیعه و اسلام، در سال 1292 قمری در محله حسین آباد اصفهان در خانه آیت‌الله میرزا محمدجواد اصفهانی بیدآبادی به دنیا آمد.

آیت‌الله بیدآبادی که خود فقیهی وارسته بود به تربیت فرزندانش همت و توجّه فوق‌العاده‌‎ای داشت و به برکت همین تلاش، فرزندانش هر یک چون ستاره‎ای تابناک بر تارک حوزه‎های علمیه درخشیدند.

تحصیلات

محمدعلی، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزگترش (شیخ احمد مجتهد) که یکی از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیت الله میرزا هاشم خوانساری (نویسنده کتاب مبانی الاصول) شرکت کرد و معلم درس ریاضیات وی نیز آقا میرزا عبدالرزاق سرتیپ بود.

در سال 1304 ق. ناصرالدین شاه قاجار، آیت‌الله بیدآبادی را به همراه دو فرزندش محمدعلی و علی محمد به ترهان تبعید کرد و محمدعلی میرزا حسن آشتیانی - که خود از شاگردان بزرگ آیت الله شیخ مرتضی انصاری بود - شرکت نمود و فطرت توحیدی و عشق به شناخت معارف الهی او را به درس فلسفه حکیم بزرگ میرزا ابوالحسن جلوه مشتاق ساخت.

حجت الاسلام سید مهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی با اشاره به اینکه زیارت خودش یک سلوک کامل است و سیر الی الله است و آداب خاص خود را دارد، گفت: اگر وادی ولایت به روی کسی باز شد باید به گونه ای رفتار کند که این در تا ابد برایش باز بماند.

   

حجت الاسلام سید مهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی در ویژه برنامه "سمت خدا" که به مناسبت میلاد حضرت معصومه(س) از شهر مقدس قم پخش می شد گفت: بیت النورهایی چون حرم حضرت معصومه(س) سقف مادی ندارند و سقف این مکانهای زیارتی چون سقف کعبه عرش هستند. وقتی وارد این حرمها می شویم اجازه رفعت و ذکر حضور می‌دهند.

وی در خصوص جایگاه حضرت معصومه(س) تصریح کرد: امام صادق(ع) می‌فرماید: به شفاعت حضرت معصومه همه شیعیان وارد بهشت می شوند. در واقع حضرت می‌توانند شفاعت بالجنه کنند.

نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مکرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یک مادر هستند.

ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت. 
در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى کرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم کردند.
به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى کشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربیع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.
محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.
سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد دراین که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد.
آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.
بنا به گفته بعضی از علما به نظر مى رسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا که معمولاً مراسم دفن بزرگان دین با حضور اولیا الهی انجام شده است.
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد. 


شخصیت حضرت امام(ره) پس از پیامبران و اولیای معصومین با هیچ شخصیت دیگر قابل قیاس نیست

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در وصف امام(ره) فرمودند:‌ شخصیت عظیم امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین، با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نبود. او ودیعه خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه عظمت الهی بود.

 


 حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی همواره از امام خمینی(ره) به عنوان شخصیتی برجسته در تاریخ ایران اسلامی یاد کرده و بر حرکت در مسیر خط امام تاکید داشتند.

 به مناسبت بیست‌و‌چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) گزیده‌ای از بیانات مقام معظم رهبری درباره ابعاد شخصیتی امام راحل به شرح زیر منتشر می‌شود:

* «امام خمینى» عظیم چون ستاره‌‌ى پرفروغى بر تارک انقلاب اسلامى ایران میدرخشد

 در دوران معاصر هم نام درخشان «امام خمینى» عظیم چون ستاره‌‌ى پرفروغى بر تارک انقلاب اسلامى ایران میدرخشد. در این میان، صدها عالم معروف و هزاران عالم غیرمعروف نیز، امروز و دیروز، نقش‌‌آفرین حوادث اصلاحىِ بزرگ و کوچک در کشورهاى گوناگون بوده‌‌اند

 02/09/ 92- بیانات در اجلاس جهانی علما و بیدارى اسلامى

* امام حکیم به معنای قرآنی‌ آن بود

 امام بزرگوار ما حکیم بود. امام یک حکیم به معناى قرآنى بود. حکیم یعنى آن کسى که حقائقى را مشاهده میکند که از چشمهاى دیگران مغفولٌ‌عنه است؛ پوشیده است. کلمات او، کلماتى ممکن است ساده به نظر بیاید، اما هر چه میشکافید، مى‌بینید لایه‌ها و عمقهاى بیشترى دارد. امام اینجورى بود.

 1387/02/12بیانات در دیدار معلمان استان فارس‌‌

*فاصله بسیاری بین فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلى، سیاسیون با امام بزرگوار است

 حقیقتاً امام بزرگوار ما یک استثناء در تاریخ ما و یک قله‌ى بلند در حرکت ملت ایران بود. این را نه از باب عشق و علاقه‌ای که همچنان کانونش در دل ما نسبت به ایشان گرم است، عرض مى‌کنیم؛ بلکه نگاه منصفانه‌ى هر کسى این را تأیید مى‌کند. امام حقاً و انصافاً یک عنصر استثنایى بود. رجال تاریخى کشور را ما مى‌شناسیم. بنده کم و بیش با تاریخ آشنا هستم. این شخصیت جامع نه در بین علماى بزرگ ما نظیر دارد، نه در بین زمامداران این کشور نظیر دارد، نه در بین مصلحان و منادیان تحول در این کشور نظیر دارد. بزرگانى مثل مرحوم سید جمال و تحول خواهانى که در کشور ما یا حتّى در دنیاى اسلام بودند، کجا؛ این مرد چند بعدىِ عمیقِ حقیقتاً توصیف ناشدنى کجا؟ ما علما و فقهاى بزرگى داشتیم که سخنان و مطالب آنها در اختیار ماست؛ امام بزرگوار در ردیف اول این‌گونه شخصیت‌ها قرار مى‌گیرد. بنده شرح حال بسیارى از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلى، سیاسیون، پیرمردهاى پخته و آدمهاى سنجیده را در کتابها خوانده‌ام یا در زندگى‌ام با آنها برخورد داشته‌ام؛ حقاً فاصله‌ى بین آنها و امام بزرگوار، فاصله‌ى زیادى است. هر کدام از ابعاد گوناگون این شخصیت، به تنهایى از نظایر خود جلوتر و پیشتر است.

 1384/03/10 بیانات‌ در دیدار اعضاى ستاد برگزارى مراسم سالگرد ارتحال امام خمینى(ره)

* امام پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیده مجرّب، با دید نافذ بود

 امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتى شد و حرفى زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیده مجرّب، با دید نافذ خود، آن‌طور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتى پى برده بود که این را گفت. ما نیز همان را - نه فقط از روى تبعیت ؛ بلکه از روى احساس، از روى بینش و از روى منطق - تأیید و تصدیق مى‌کنیم.

 1390/03/14 بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(ره)


* شرق و غرب دنیا علیه امام دست به دست‌ هم دادند او خم به ابرو نیاورد

 امام، این‌گونه بود. آن مرد پولادینى که شرق و غرب دنیا علیه او دست به دست هم دادند و خم به ابرو نیاورد، نیمه شب، آن چنان در مقابل خداوند متعال اشک مى‌ریخت که نزدیکانشان به من مى‌گفتند شبها که امام گریه مى‌کند، براى پاک کردن اشکهایشْ دستمال کافى نیست؛ امام چشمانش را با حوله پاک مى‌کند! این قوّت از آن قوّتهاست.

 1372/10/26بیانات در دیدار جمعی از پاسداران

* شخصیت حضرت امام خمینی(ره) استثنایی و ممتاز بود

 خصوصیات امام، استثنایی و ممتاز و بی نظیر است و هرچه در ابعاد شخصیت ایشان تامل کنیم، این استثنا و امتیاز را بهتر و بیشتر می یابیم. حال که این داغ بزرگ، دل‌های ما را گداخته است و غم سنگینی قلب‌های ما را می فشارد، خلا وجود او را بیشتر احساس می کنیم....

  1368/3/16در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران

*محو در اراده الهی و تکلیف شرعی/ امام مصداق ایمان و عمل صالح بود

 شخصیت امام تا حد بسیار زیادی به اهمیت و عظمت آرمان‌های او مربوط می شد. او با همت بلندی که داشت، هدف‌های بسیار عظیمی را انتخاب می کرد. تصور این هدف‌ها، برای آدم‌های معمولی دشوار بود و می پنداشتند آن هدف‌های والا، دست نیافتنی هستند، لیکن همت بلند و ایمان و توکل و خستگی ناپذیری و استعدادهای فراوان و توانایی‌های اعجاب انگیزی که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود، به کار می‌افتاد و در سمت هدف‌های مورد نظرش پیش می‌رفت و ناگهان همه می‌دیدند که آن هدف‌ها محقق شده اند. نقطه‌ی اساسی کار او، این بود که در اراده‌ی الهی و تکلیف شرعی محو می‌شد. هیچ چیز برایش غیر از انجام تکلیف، مطرح نبود. واقعاً او مصداق ایمان و عمل صالح بود. ایمانش به استحکام کوه‌ها می‌مانست و عمل صالحش با خستگی ناپذیری باورنکردنی توام بود. آن چنان در تداوم عمل صبور و کوشا بود که انسان را دچار حیرت می‌کرد. به همین خاطر، هدف‌های بزرگ قابل وصول شد و دست یافتن به قله‌ها امکان پذیر گردید.

 1368/3/16 مقام معظم رهبری در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران

* شخصیتی امام پس از پیامبران و اولیای معصومین با هیچ شخصیت دیگر قابل قیاس نیست

 شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین، با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نبود. او ودیعه ی خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه ی عظمت الهی بود. وقتی انسان او را می دید، عظمت بزرگان دین را باور می کرد. ما نمی توانیم عظمت پیامبر(ص)، امیرالمومنین(ع)، سیدالشهدا»(ع)، امام صادق(ع) و بقیه‌ی اولیا را حتی درست تصور کنیم، ذهن ما کوچکتر از آن است که بتواند عظمت شخصیت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور کند، اما وقتی انسان می دید شخصیتی با عظمت امام عزیزمان و با آن همه ابعاد گوناگون؛ ایمان قوی، عقل کامل، دارای حکمت، هوشمندی، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بی اعتنایی به زخارف دنیا، تقوا و ورع و خداترسی و عبودیت مخلصانه برای خدا، دست نیافتنی است، و مشاهده می‌کرد که همین شخصیت عظیم، چگونه در برابر آن خورشیدهای فروزان آسمان ولایت، اظهار کوچکی و تواضع و خاکساری می کند و خودش را در مقابل آنها ذره یی به حساب می آورد، آن وقت انسان می‌فهمید که پیامبران و اولیای معصومین(ع) چه قدر بزرگ بودند.

 1368/3/17- در مراسم بیعت گروهی از فرماندهان و اعضای سپاه

 *امام(ره) انسانی بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم شناس، تیزبین، حلیم، متین و آینده نگر بود

 امام(ره) انسانی بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم شناس، تیزبین، حلیم، متین و آینده نگر بود؛ که هرکدام از این صفات، کافی بود که شخصی را در مرتبه یی والا جای دهد و احترام همگان را جلب کند. متانت و بردباری و حلم امام به گونه یی بود که اگر صد نفر در مجلسی سخنانی می گفتند که او آنها را قبول نداشت، تا لازم نمی دانست، حرفی نمی زد و سکوت می کرد؛ در صورتی که اگر در حضور آدم‌های معمولی کلمه‌یی گفته شود که برخلاف عقیده ی آنها باشد، طوفانی در روحشان به وجود می آید که سریعاً پاسخ بدهند.

 1368/3/8- در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای کمیته های انقلاب اسلامی

چرا شیعیان در اذان بر ولایت علی(ع) شهادت می‌دهند؟ (این پرسشی است که آیت الله سبحانی در سایت خود به آن پاسخ داده اند.)


متن پاسخ معظم له، به این شرح است:

شیعیان در اذان پس از شهادت بر رسالت پیامبر گرامی (ص)، بر ولایت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع) گواهی می‌دهند، و این مسأله در تمام بلاد شیعی مشاهده می‌شود، در این باره توضیح چند نکته ضروری است:


1.تمامی فقهای شیعه بر این نکته اتفاق نظر دارند که شهادت ثالثه «شهادت بر ولایت علی(ع) » جزو اذان نیست و لذا هنگامی که فصول اذان را می‌شمارند، آن را هجده فصل بیشتر نمی‌دانند که عبارتند از:

4 تکبیر، 2 بار شهادت بر وحدانیت خدا، 2 بار شهادت بر رسالت پیامبر(ص)، 2 بار «حیّ علی الصلاة»، 2 بار «حی على الفلاح»، 2 بار «حیّ على خیر العمل»، 2 تکبیر و 2بار تهلیل و این سخنی است که فقهای شیعه جملگی بر آنند.


2. اگر فردی شهادت سوم را به عنوان جزئی از اذان بگوید، کار حرامی مرتکب شده و گناه کرده است.


3. شهادت سوم در اذان، بدون قصد جزئیت جایز و یا مستحب است و این استحباب، دو مبنا دارد:

الـف: علـی(ع) به حکم قـرآن و حـدیث رسول گرامی(ص)، ولیّ خـداست.

ب: امام صادق (ع) فرمود: هر گاه به رسالت پیامبر(ص) شهادت دادید، بر ولایت علی (ع) نیز گواهی دهید.

در اثبات اصل نخست و این که علی (ع) ولی خداست، گذشته از حدیث متواتر غدیر و روایات متواتر که پیامبر گرامی (ص) کراراً فرموده است: یا علیّ أنت ولیّ کلّ مؤمن بعدی،قرآن مجید نیز بر ولایت علی(ع) تصریح کرده است، آنجا که می‌فرماید:

«إِنّما ولیُّکُم اللّهُ ورسولُه وَالّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاة وَهُمْ راکِعُون * وَمَنْ یَتَوَّلَ اللّه وَرَسُولهُ وَالّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزبَ اللّه هُمُ الْغالِبُون».

«تنها ولی و سرپرست شما خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌اند; همانها که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند، حزب و جمعیت خدا پیروز است».

مفسران اتفاق نظر دارند که این آیه در حقّ امیرمؤمنان علی (ع) وارد شده است، آنگاه که فقیری وارد مسجد شد و از مردم درخواست کمک کرد و حضرت که در حال رکوع بود، با انگشت خود به فقیر اشاره کرد که انگشتر را از دست او برگیرد و در آن هنگام دو آیة یاد شده فرود آمد.

مدارک نزول این حدیث فزونتر از آن است که در اینجا ذکر شود، امّا به عنوان نمونه به چند مورد در پاورقی اشاره می‌کنیم.

بدین ترتیب، با توجه به آیه مذکور و آیات و روایات متعدد دیگر، آشکار می‌گردد که امیرمؤمنان (ع) ولی و سرپرست مؤمنان از جانب خدا است.

در خصـوص نکته دوم نیز قـاسم بن معاویه، از اصحاب امام صادق و کاظم‘، از آن حضرت چنین نقل کرده است:

«هر گاه کسی از شما به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر گواهی داد، برای تکمیل شهادت به ولایت علی (ع) نیز گواهی دهد».


بنابر آنچه گفته شد، احدی از شیعیان آن را به عنوان جزئی از اذان نمی‌گوید و حتی برخی در اقامه برای اینکه از دیگر اجزا تمیز داده شود، فقط یک بار آن را می‌گویند و در این صورت مشکلی در این مورد نخواهد بود.

دکتر محمدحسین رجبی دوانی : 

 اگر برخی علمای جهان اسلام در قبال تخریب حرمین عسکریین سکوت نمی‌کردند امروز وهابیت جرأت جسارت به مرقد صحابی پیامبر(ص) را نداشت.

عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) :

- این جنایت توسط وهابیت کور دل و پستی صورت گرفته که گویا اندک معرفتی به اسلام ندارند؛ چرا که حتی بر اساس اعتقادات اهل تسنن صحابی پیامبر همگی اهل بهشت هستند و از نظر ایشان شیعه از آن جهت که مانند معاویه و عمروعاص لعنت الله علیهما ناسزا می گوید مورد اشکال است. حال چگونه می توان پذیرفت کسی که چنین اعتقادی دارد به پیکر مقدس دو تن از صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم(ص) اهانت کند؟ این نشان دهنده باطل بودن اعتقادات آنان است.


- آیا کسی که به خود اجازه سوزندان قبر جعفر بن ابی طالب نماینده پیامبر در حبشه را می دهد همان کسی که پیامبر(ص) وقت دیدن وی گفت: "نمی دانم از کدام حادثه بیشتر خوشحال باشم؟ از بازگشت جعفر بن ابی طالب از حبشه یا از فتح خیبر ؟"حقیقتا مسلمان است؟ و به رسول خدا ایمان حقیقی آورده است؟ 

- حجر بن عدی نه تنها از صحابی پیامبر بوده است بلکه جزء عباد و زهاد زمانه خویش بوده؛ آیا اگر کسی مسلمان یا اهل سنت واقعی باشد و از ناسزا گفتن به اشخاصی مانند معاویه و عمروعاص ناراحت میشود منطقی است که وقلی به مرقد دو تن از بزرگان و اعاظم اصحاب پیامبر و صحابه خلیفه چهارم توهین می کند سکوت اختیار نماید؟ 


- برای برخورد با این جریان نه تنها عالم تشیع باید اعتراض کنند بلکه در میان اهل سنت نیز باید موجی ایجاد شود؛ چرا که در میان صحابه پیامبر نباید تبعیض قائل شد. 


- اگر برخی علمای مسلمان در قبال جنایات قبلی از جمله تخریب حرمین عسگریین و جسارت به نوادگان پیامبر اکرم(ص) سکوت نکرده بودند جسارت این سفاکان به تخریب مرقد حجر بن عدی ختم نمی شود. هر چند که این جنایت کاران از منابع دولت سفاک وهابی سعودی و به قصد تخریب چهره مقدس اسلام تأمین می شوند. 


- من به عنوان یک شیعه بر خود می بالم و افتخار می کنم که پیرو امام علی(ع) هستم که به جهت حفظ منافع مسلمانان و وحدت مسلمین دست به هر اقدامی نمی زنیم و این در حالی است که شیعیان در طول تاریخ فشارهای بسیاری را از ظالمین متحمل شده اند

حجربن عدی مدافع جایگاه ولایت بود و بعد از پذیرش صلح از سوی امام حسن(ع) که شاهد جسارت‌های وقیحانه حاکمان کوفه از سوی معاویه بود که به ساحت مقدس امیرالمومنین(ع) برفراز منبر کوفه لعن و سبّ می‌کردند، در برابر آنها ایستاد و از هجمه تهدیدها نهراسید.

محمدحسین رجبی دوانی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن، به بیان مطالبی درخصوص نقش حجربن عدی(رض) در تاریخ اسلام پرداخت.

وی گفت: حجربن عدی(رض) از اصحاب رسول خدا(ص) و یاران امیرالمومنین(ع) بوده است. این بزرگوار از قبیله کنده از قبایل سرشناس یمنی و از بزرگان این قبیله به شمار می‌آید. می‌دانیم که حضرت علی(ع) در سال 10 هجرت از سوی رسول خدا(ص) برای تبلیغ اسلام به یمن رفت و مردم عرب این منطقه را در مدت 6 ماه که حضرت در آن جا حضور داشت، مسلمان کرد.

این مدرس دانشگاه افزود: حجر بن عدی(رض) از همان‌جا به حضرت علی(ع) اعتقاد و ایمانی راسخ پیدا کرد و باعث مسلمان شدن تعداد زیادی از افراد قبیله‌اش یعنی کنده شد و بعد از ارتحال رسول خدا(ص) در هنگام فتوحاتی که توسط خلفا صورت گرفته بود، ایشان در منطقه‌ای از شام به نام «مرج عذرا» نقش اساسی داشت و در واقع فاتح این منطقه بود و از عجایب پیرامون شخصیت این انسان بزرگوار این بود که در همین منطقه نیز به شهادت رسید و در همان جا هم دفن شد.

رجبی دوانی گفت: حجربن عدی(رض) در کوفه ساکن شده بود و از بزرگان و رجال این شهر به شمار می آمد، وقتی‌که امیرالمومنین(ع) به خلافت رسید، یکی از اعاظم اصحاب آن حضرت شد و او که در زهد و کثرت عبادت مشهور و مورد توجه بسیار امیرالمومنین(ع) بود، در جنگ صفین فرماندهی کندیان حاضر در سپاه حضرت را به عهده داشت و پیش از آن در جنگ جمل شرکت داشت و در جنگ نهروان هم از فرماندهان رده اول سپاه امیرالمومنین(ع) بود.

این پژوهشگر تاریخ اسلام در ادامه افزود: می‌دانیم که بعد از جنگ نهروان، موقعیت امیرالمومنین(ع) عوض شد و بعد مردم بی‌بصریت و بی‌وفای کوفه در یاری آن حضرت کوتاهی می‌کردند و هرچه آن بزرگوار تلاش کرد که مجددا لشکری برای سرکوبی معاویه حاکم یاغی و خودرای شام فراهم کند و کار او را یکسره کند، مردم کوفه با وجود این‌که نظامی بودند و از آن حضرت حقوق دریافت می‌کردند تا به امر او به مقابله با دشمنان بروند، کوتاهی کردند و نگذاشتند که سپاهی فراهم شود.

وی ادامه داد: از سوی دیگر، معاویه از طریق جاسوسان خود خبر گرفت که مردم کوفه در اطاعت حضرت سستی می کنند و آن بزرگوار نتوانسته است سپاهی برای مقابله با او مجددا فراهم کند، لذا در این موقعیت معاویه است که در قلمرو امیرالمومنین(ع) به حملات غافلگیرانه که در اصطلاح زبان عربی به نام «غارت» تعبیر می‌شود، اقدام می‌کند و دسته‌های جنایتکار رعب و وحشت را به اعماق قلمرو حضرت اعزام می‌کرد و با کشتار و چپاول مردم، باعث ناامنی حکومت امیرالمومنین(ع) و ناامیدی مردم از آن حضرت شوند.

وی گفت: در جریان یکی از این غارت‌ها که فرماندهی آن را یکی از جنایتکاران شام به نام «سفیان بن عوف غامدی» به عهده داشت و به عراق هجوم آورده بود، امیرالمومنین(ع) وقتی گروهی را بسیج کرد و فرماندهی آنان را به «حجربن عدی» داد، این مرد بزرگ وفاداری خود را این گونه نسبت به امیرالمومنین(ع) اعلام کرد که گفت:«به خدا سوگند در راه شما و دفاع از شما، اگرچه دارایی ما به غارت برود و اعضای قبیله‌هایمان کشته شوند، ما هیچ باکی نداریم».

این استاد دانشگاه ادامه داد: وقتی‌که حجراین معرفت را از خود نشان داد، امام علی(ع) در تجلیل از او فرمود: «خدا شهادت را برتو ای حجر حرام نکند، چرا که می‌دانم و شهادت می‌دهم که تو از اهل شهادت هستی» و حجر به تعقیب نابه‌کاران پرداخت و آنان را از عراق فراری داد؛ مورد دیگر غارتی است که «ضحاک بن قیس فهری» یکی از جنایت‌کاران مورد اعتماد معاویه در راس گروه کثیری به اطراف کوفه حمله کرد و امیرالمومنین(ع) مجددا حجر را برای مقابله با این جنایتکاران اعزام کرد که حجر موفق شد ضحاک بن قیس را شکست بدهد و او هم بگریزد و از عراق فراری شود. حجر به قدری مورد اعتماد امیرالمومنین(ع) بود که آن حضرت در نظر داشت «اشعث بن قیس کندی»، بزرگ یمنی‌های مقیم کوفه را که از قبیله حجر بود و رئیس یمنی‌های کوفه به شمار می‌آمد، از آن جایگاه عزل کند، چرا که اشعث نفاق و دشمنی‌اش با امیرالمومنین(ع) آشکار بود و حضرت قصد داشت که به جای او حجربن عدی را به عنوان رهبر یمنی‌های مقیم کوفه بگمارد که نقطه مقابل اشعث بود، منتها حجربن عدی به سبب نفرتی که از اشعث بن قیس داشت و کینه او نسبت علی(ع) را می‌دانست، به حضرت عرض کرد تا زمانی که اشعث به عنوان یک کندی زنده است، من نمی‌توانم ریاست کندی‌ها و یمنی‌ها را به عهده بگیرم.

وی اشاره به تیزبینی حجر و ارادت او به امیرالمومنین(ع) گفت: اظهار کرد: حجر در سحرگاه 19 رمضان در مسجد مشغول عبادت بود و دید که اشعث بن قیس با ابن ملجم مشغول صحبتی به راز است. حساس شد و به سخنان آنها توجه کرد و دید که اشعث به ابن‌ملجم می‌گوید: «در کار خودت شتاب کن، پیش از آن که صبح تو را رسوا کند». با این‌که به رمز سخن گفته بودند، حجر متوجه شد که اشعث و ابن ملجم قصد سوئی نسبت به علی(ع) دارند، لذا برگشت و به او گفت: ای اعور(یک چشم)! تو قصد جسارت و قصد سوء نسبت به امیرالمومنین(ع) داری. نخواهم گذاشت که موفق شوی و حرکت کرد که به نزد امیرالمومنین(ع) برود و آن بزرگوار را از توطئه این افراد منافق و خبیث آگاه کند، ولی متاسفانه از راهی به سراغ حضرت رفت که امیرالمومنین(ع) از راه دیگری به سوی مسجد می‌آمد، لذا وقتی رفت و حضرت را نیافت و به مسجد بازگشت، هنگامی رسید که شنید می گویند که امیرالمومنین علی(ع) را ضربت زدند.

حجر یاور همیشگی ولایت

دوانی ادامه داد: حجربن عدی بعد از شهادت امیرالمومنین(ع) همراه با امام مجتبی(ع) بود و در موقعیتی که اکثریت رجال و اشراف کوفه و مردان بی‌بصیرت این شهر، امام مجتبی(ع) را رها کرده بودند، حجر مردانه در دفاع از فرزند پیامبر(ص) و خلافت مشروع و حق آن بزرگوار، در عرصه بود و بعد از پذیرش صلح که برای حجر و شیعیانی نظیر او بسیار سنگین و سخت بود، شاهد جسارت‌های وقیحانه و گستاخانه حاکمان کوفه از سوی معاویه بود که به فرمان او به ساحت مقدس امیرالمومنین(ع) برفراز منبر کوفه لعن و سبّ می‌کردند. حجر در برابر سبّ و لعن حضرت توسط مغیره بن شعبه ثقفی، حاکم معاویه در کوفه ایستاد و لعنی را که او می‌کرد به خود او و به معاویه باز می‌گرداند و نهایتا مغیره نسبت به او تاحدی مدارا می‌کرد.

وی همچنین خاطرنشان کرد: بعد از مرگ مغیره، هنگامی که «زیاد بن ابیه» به فرمانروایی کوفه رسید، شروع به سبّ و لعن امیرالمومنین(ع) کرد و حجر مقابله می‌کرد، البته زیاد چون با حفظ سمت، فرمانروای بصره هم بود، هنگامی که در بصره بود، عمرو بن حریص به جای او در کوفه حکومت می‌کرد. «عمروبن حریص» هم به تبع فرمان معاویه به سبّ امیرالمومنین(ع) پرداخته بود که حجر و یارانش در برابر او ایستادند و از ساحت قدسی علی(ع) دفاع کردند. «عمروبن حریص» که در خود یارای مقابله با حجر را نمی‌دید، موضوع را به «زیاد بن ابیه» خبر داد، زیاد به کوفه آمد و حجر را تهدید کرد که اگر دست از حمایت علی (ع) برندارد، بلایی به سر او خواهد آورد که باعث عبرت دیگران شود.

دوانی با تأکید بر شجاعت حجر و عدن ترس او از تهدیدهای مطرح شده، گفت: حجر از این تهدیدها نهراسید و به دفاع از امیرالمومنین (ع) و بازگردان لعن و سبّ به معاویه ادامه داد که تحت تعقیب زیادبن ابیه قرار گرفت و به همین سبب متواری شد و از سوی دیگر «زیاد بن ابیه» گروهی از رجال قبیله او را گرفته بود و می‌خواست به جرم «حجر»، آنها را مجازات کند تا این‌که گروهی همچون جریربن عبدالله بجلی و عبدالله بن حارث، برادر مالک اشتر، نزد زیاد بن ابیه رفتند و از او برای حجر امان خواستند که حجر اگر خود را معرفی کرد، با او کاری نداشته باشد و او را نزد معاویه بفرستد و زیاد قبول کرد.

وی ادامه داد: آنها هم به حجر خبر دادند و حجر از مخفی گاه بیرون آمد و نزد زیاد آمد، ولی آن ملعون او را به زندان انداخت و یارانش را دستگیر کرد و جز دو نفر از یاران او به نام‌های «عمروبن حمق خزاعی» و «رفاعه بن شداد بجلی» که از کوفه گریختند، بقیه که 12 تن بودند، دستگیر شدند و با حجر در زندان بودند. زیاد بن ابیه گروهی از بزرگان کوفه و روسای قبایل را از جمله «ابوبرده فرزند ابوموسی اشعری» را حاضر کرد و از آنها خواست شهادت بدهند که حجر و یارانش از اسلام برگشته‌اند و مسلمان نیستند و عقیده دارند که خلافت فقط باید به اولاد ابوطالب برسد و از دیگران هم برائت می‌جویند و آنها را نکوهش می‌کنند.

دوانی گفت: این گواهی را گروهی از اشراف کوفه هم از جمله «شریح قاضی» دادند و درپی این طوماری که بر ضد حجربن عدی و یارانش فراهم شده بود، زیاد بن ابیه، این مرد بزرگ و همراهانش را در بند به سوی معاویه فرستاد و این ها وقتی به «مرج عذراء» در شام رسیدند، معاویه آن‌ها را در همان‌جا نگه داشت و به آنها پیغام داد که باید از علی(ع) برائت بجویند تا با آنها کاری نداشته باشند، ولی اینها مردانه ایستادند و حاضر نشدند چنین جسارتی به علی (ع) بکنند. گروهی از نزدیکان معاویه وساطت کردند و 6 نفر از یاران حجر را که از قبیله آنها بودند، معاویه به خاطر آنها بخشید و آزاد کرد، اما حجر و بقیه یارانش را به خاطر این که حاضر به برائت از علی (ع) نبودند، محکوم به اعدام کردند.

ین پژوهشگر تاریخ افزود: حجر پیش از این که به شهادت برسد، گفت بگذارید من وضو بگیرم و نماز بخوانم، چرا که وضویی نگرفتم، مگر این‌که با آن نماز خواندم. او نماز کوتاهی خواند و فرمود:«به خدا قسم نمازی از این کوتاه‌تر نخواندم و اگر گمان این را نداشتم که شما تصور می‌کنید که من از مرگ می‌ترسم، دوست داشتم این آخرین نماز را بسیار طولانی بخوانم، اما خداوندا از امت خود به تو شکایت می‌برم که اهل کوفه برضد ما گواهی دادند و اهل شام هم مارا می کشند. به خدا اگر براساس آن گواهی ما را بکشید، بدانید که من اولین قهرمان مسلمانان هستم که در این وادی به قتل رسیدم و نخستین مسلمانی هستم که به این‌جا آمده و سگ‌ها به من پارس می‌کردند».

شیر بیشه ولایت

رجبی دوانی در پایان خاطرنشان کرد: یکی از جنایت‌کاران معاویه برای کشتن حجر شمشیر برداشت و حجر لرزید. ماموران معاویه گفتند: «مگر تو نگفتی از مرگ نمی‌ترسی؟ اگر از علی(ع) برائت کنی، تو را رها می‌کنم»؛ حجر گفت: «من چرا نلرزم، درحالی که برای من قبرهایی حفر شده و کفن‌هایی آماده شده و شمشیرها کشیده شده. اگر از قبر بترسم، چیزی نمی‌گویم که خدا را به خشم بیاورم. سپس او را گردن زدند و 6 نفر از همراهانش را به شهادت رساندند و در مرج عذرایی که خود حجر فاتح آن‌جا بود پیکر مقدسش را به خاک سپردند. فاجعه شهادت حجر چنان جانکاه بود که حتی عایشه بر معاویه خرده گرفت که تو برای چه کسی مثل حجر را به قتل رساندی که معاویه عذری آورد و ازکشتن حجربن عدی اظهار پشیمانی کرد.

شیخ‌بهایی نامی‌است که هر مسافری به اصفهان، آن را بیش از 10 ها بار می‌شنود. او را عالم و دانشمندی بزرگ می‌شناسند که در عهد صفوی می‌زیست. آنچه در معماری به او نسبت داده شده،‌ جلوه‌ای از شکوه دانش این فن را به رخ می‌کشاند. شکوهی که بی‌شباهت به داستان‌های افسانه‌ای نیست.


در آن سال‌های دور که شاه طهماسب صفوی کم و بیش توانسته بود مرزهای ایران را از هجوم سلطان سلیمان عثمانی محافظت کند، نوجوانی 13 ساله به همراه خانواده‌اش از جبل عامل، یکی از نواحی شام، راهی ایران شد تا به دور از آزارهای دولت عثمانی که نسبت به شیعیان روا می‌داشت، در محلی امن ساکن شود.
 
این نوجوان مهاجر، بهاءالدین محمد بن حسین عاملی نام داشت که بعدها یکی از دانشمندان نامدار قرن دهم و یازدهم هجری و مشهور به شیخ بهایی شد.
 
آنها در شهر قزوین که در زمان صفویان رونق زیادی داشت، سکنا گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدرش که خود از شاگردان برجسته شهید ثانی بود و دیگر دانشمندان آن دوره مشغول شد.
 
وی که زبان مادری‌اش عربی بود، زبان فارسی را نیز به خوبی آموخت و در این سرزمین به درجه‌ای از علم و عرفان و پارسایی رسید که در 43 سالگی شیخ الاسلام شد.
 
در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان، تا پایان عمرش منصب شیخ الاسلامی پایتخت صفوی و سپس شیخ الاسلامی کشور را در دربار شاه عباس اول صفوی بر عهده داشت.
 
شیخ بهایی در فاصله سال‌های 994 تا 1008 قمری سفرهایی به خارج از قلمرو صفویه داشت که این سفرها بیشتر به قصد دانش‌اندوزی، زیارت و سیاحت صورت می‌گرفت اما از آنجا که شیخ ارتباط نزدیکی با شاه و دربار داشت، به اعتقاد بسیاری از مورخان برخی از این سفرها جنبه سیاسی داشته و او به عنوان سفیر ایران راهی کشورهای دیگر می‌شده است.
 
او که در علوم مختلف چون فلسفه، منطق، هیئت، ریاضیات، معماری و همچنین علوم دینی متبحر بود، شاگردان زیادی را تربیت کرد که هر کدام در علوم یادشده صاحب نام شدند. در این میان می‌توان به یکی از شاگردان شاخص او یعنی صدرالدین ابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا اشاره کرد.
 
تألیفات شیخ بهایی هم از نظر تعداد و هم به لحاظ گوناگونی موضوعات جالب توجه هستند. حدود 88 کتاب و رساله از او به جای مانده که بخشی از آنها آثار نظم و نثر او در حوزه ادبیات است.
 
کتاب کشکول اثر مشهوری است شامل یک مجموعه از شعر و نثر که برخی از خود شیخ بهایی و برخی نیز گردآوری او از دیوان‌ها و کتاب‌های مورد علاقه‌اش بوده‌اند.
 
مطالب کتاب کشکول که بیش از سایر تألیفات شیخ خواهان و خواننده دارد، بی هیچ نظم خاصی به دنبال هم آمده اند و این امر نشان می‌دهد که کشکول همدم خلوت و احساس او بوده است.
 
سروده‌های بهایی به زبان فارسی شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات است که در غزل شیوه فخرالدین عراقی و حافظ، در رباعی سبک ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی شیوه مولانا را دنبال می کرد. تمایل زیاد او به زهد، تصوف و عرفان از اشعار و نوشته هایش کاملاً مشهود است.
 
فعالیت‌های سیاسی شیخ بهایی بیشتر مربوط به دوران شاه عباس اول صفوی است که هم مقتدرترین پادشاه این سلسله بود و هم زمینه رشد و شکوفایی فرهنگ، هنر و معارف دینی را فراهم می‌کرد.
 
شاه عباس احترام زیادی برای عالمان دین به ویژه شیخ بهایی قایل بود و در بیشتر امور با ایشان مشورت می کرد.
 
شیخ در ریاضی و معماری نیز مهارت زیادی داشت و تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و روستاهای مجاور از جمله اقدامات و خدمات عمرانی اوست. وی برای این کار محاسبات دقیقی انجام داده بود تا حق آب هر ده و آبادی کاملاً عادلانه و مطابق با میزان نیاز هر منطقه به درستی رعایت شود.
 
از دیگر کارهای شیخ بهائی، تعیین سمت قبله مسجد امام به مقیاس چهل درجه انحراف غربی از نقطه جنوب و خاتمه دادن به یک سلسله اختلاف نظرها بود که مفتیان ابتدای عهد صفوی راجع به تشخیص قبله عراقین داشتند و این اختلافات، پیش از اقدام شیخ بهایی به مدت یک قرن و نیم وجود داشت.
 
معماری مسجد امام، مهندسی حصار نجف و ساخت گلخن گرمابه‌ای که با یک شمع گرمای آب حمام را تأمین می‌کرد، همگی از اقداماتی است که به شیخ نسبت می‌دهند.
 
او در علم ستاره شناسی نیز خدمات زیادی ارائه کرده و به همین دلیل، به پاس این خدمات، سال 2009 میلادی از سوی یونسکو به نام او نامگذاری شد.
 
سرانجام شیخ بهایی در سال 1000 قمری در شهر اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش پیکر او را به مشهد برده و در جوار آرامگاه امام رضا (ع) به خاک سپردند.
 
رواقی که آرامگاه او در آن قرار دارد با سنگ مرمر مرغوب پوشش یافته و دیوارها و سقفش با طرح مقرنس آویز آینه کاری شده و با کتیبه هایی زینت یافته است.
 



فهم صحیح نظریه ولایت فقیه، متابعت صد در صدی به دنبال دارد. (استاد اخلاق آیت الله مظاهری)


مصاحبه

دریافت
حجم: 548 کیلوبایت

صوتی

این روایت صوتی با سخنانی از چند کارشناس دینی و گلچین چند نوحه از حاج محمودکریمی تلاش می‌کند گوشه‌ای از فضائل حضرت ام‌البنین(درود خدا بر اوباد)، مادر گرامی حضرت اباالفضل‌العباس (علیه‌السلام) را بازگو کند.

این مجموعه توسط پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری تهیه و منتشر شده است.



دریافت