کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

پیشرفت ایرانی اسلامی به عنوان گفتمان و خواست عمومی، راهبرد اساسی و مبنای همه قوانین و رویه های حاکمیتی باید باشد. جامعه نیازمند آموزش و ترویج کارآفرینی با رویکرد تفکر دینی و توسعه کسب و کارهای کارآفرینانه بر مبنای سرمایه انسانی، اقتصادی و اجتماعی ایرانی است

۱۶ مطلب با موضوع «بزرگان :: مفاخر دینی» ثبت شده است

صوتی

در سالروز وفات حضرت ام البنین(س)، گلچین از مقتل خوانی و روضه حجت الاسلام 'سید حسین هاشمی نژاد' درباره عکس العمل مادر حضرت عباس(ع) هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین(ع) را بشنوید.



دریافت

روز 13 جمادی الثانی روز وفات حضرت ام البنین(علیها السلام) . مادر حضرت ابوالفضل العباس(ع) . زنی بزرگ در خدمت بزرگان از اهل بیت . زنی که مادر مظهر شجاعت و ادب شد . زنی که مادر چهار شهید کربلاست.

ازدواج امیر المؤمنین على(ع) با أم البنین .

پس از آنکه امیر المؤمنین على بن ابى طالب(ع) به سوگ پاره تن و ریحانه رسول خدا(ص) یعنى سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا(س) شهیده راه ولایت و امامت نشست، برادرش عقیل بن ابى طالب را که آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برایش همسرى از تبار دلاوران بر گزیند تا پسر دلیرى براى مولا به ارمغان آورد که سالار شهیدان حسین بن على علیه السلام را در کربلا یارى کند (1).

عقیل، ام البنین کلابیه را براى حضرت علی(ع) برگزید که قبیله و خاندانش، بنى کلاب، در شجاعت بى مانند بودند (2).

بنى کلاب از حیث شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند، و لبید درباره آنان چنین سروده است: «ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستیم» و کسى بر این ادعا خورده نمى‏گرفت . «ابو براء»، همبازى نیزه‏ها (ملاعب الأسنة)، که عرب در شجاعت مانند او ندیده بود، از همین خاندان است (3).

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام این انتخاب را پسندید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر ام البنین فرستاد. پدر، خشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر شتافت و او نیز با سر بلندى و افتخار پاسخ مثبت داد و پیوندى هیمشگى بین وى و مولاى متقیان على بن ابى طالب علیه السلام برقرار شد. امام علیه السلام در همسرش عقلى سترگ، ایمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمت او کوشید.

ام البنین، و دو سبط پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم

ام البنین بر آن بود که جاى خالى مادر دو سبط پیامبر اکرم (ص) دو ریحانه رسول خدا(ص) و دو سرور جوانان بهشت، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، را در زندگى آنها پر کند، مادرى که در اوج شکوفایى پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال خود زد.

فرزندان رسول خدا(ص) در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى‏دیدند، و رنج فقدان مادر را کمتر احساس مى‏کردند. ام البنین ، فرزندان دخت گرامى رسول اکرم(ص) را بر فرزندان خود که نمونه‏ هاى والاى کمال بودند مقدم مى‏ داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى‏ کرد.

تاریخ جز این بانوى پاک کسى را به یاد ندارد که به اصطلاح فرزندان هووى خود را بر فرزندان خویش مقدم بدارد. لیکن ام البنین(علیها السلام) توجه به فرزندان رسول خدا(ص) را فریض ه‏اى دینى مى‏ شمرد، زیرا خداوند متعال در کتاب خود همگان را به محبت آنان دستور داده (4)، و آنان امانت و ریحانه رسول خدا(ص) بودند (5).ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید.

گویند همان روزى که پاى در خانه مولا علی(ع) گذاشت، حسنین(علیهما السلام) هر دو مریض بوده و در بستر افتاده بودند. اما عروس تازه ابو طالب به محض آنکه وارد خانه شد خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان به دلجویى و پرستارى آنان پرداخت (6).

چنانکه گفته مى‏ شود خود نیز پس از چندى به مولا پیشنهاد داد که به جاى فاطمه، که اسم قبلى و اصلى وى بوده، او را ام البنین صدا زند، تا حسنین(علیهما السلام) از ذکر نام اصلى او توسط مولا علی(ع) به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى نگردد و رنج بى مادرى آنها را آزار ندهد !

اهل بیت علیهم السلام، و ام البنین

محبت بى شائبه ام البنین در حق فرزندان رسول خدا(ص) و فداکاری هاى فرزندان او در راه سید الشهدا(ع)، در تاریخ بى پاسخ نماند. اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانى نسبت به آنان چیزى فرو گذار نکردند .

«شهید»، که از فقهاى قله پوى شیعه است، مى‏گوید: ام البنین از زنان با فضیلت و عارف به حق اهل بیت علیهم السلام بود. وى محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان کرده بود. آنان نیز براى او جایگاهى والا و موقعیتى ارزنده قائل بودند. زینب کبرى علیها السلام پس از رسیدن به مدینه به محضرش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسلیت گفت. چنانکه در اعیاد نیز، براى اداى احترام، به محضرش مشرف مى‏ شد.

رفتن نواده رسول گرامى اسلام(ص)، شریک نهضت حسینى و قلب طپنده قیام امام حسین(ع) یعنى زینب کبرى نزد ام البنین(علیها السلام) و تسلیت گفتن شهادت فرزندان برومندش، نشان دهنده منزلت والاى ام البنین علیها السلام نزد اهل بیت علیهم السلام است.

ام البنین واسطه فیض الهى

این بانوى بزرگوار نزد مسلمانان جایگاهى ویژه دارد، و بسیارى از آنان معتقدند او را نزد خداوند منزلتى والاست و اگر دردمندى او را به درگاه حضرت بارى تعالى شفیع و واسطه قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد.لذا به هنگام سختی ها و درماندگی ها، این مادر فداکار را شفیع خود قرار مى‏ دهند. البته بسیار هم طبیعى است که ام البنین علیها السلام نزد پروردگار مقرب باشد، زیرا وى فرزندان و پاره‏هاى جگر خود را خالصانه در راه خدا و استوارى دین حق تقدیم داشته است (7) . در خلال کراماتى که در بخش سوم کتاب حاضر آمده، با جلوه‏ هایى از مقام والاى ام البنین(علیها السلام) در عالم معنا آشنا خواهیم شد.

سلسله نسب ام البنین علیها السلام

وى فاطمه (8) ، دختر حزام (9) بن خالد بن ربیعة بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن است.

مادر او شمامه (10) از خانواده سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب مى‏باشد و جده‏هایش عبارتند از:

جده اول:عمره دخت طفیل بن مالک احزم بن جعفر بن کلاب.

جده دوم:کتبه دخت عروة الرحال فرزند جعفر بن کلاب.

جده سوم:ام خشفت دخت ابى معاویة فارس هرار بن عبادة بن عقیل بن کلاب.

جده چهارم: فاطمه دخت جعفر بن کلاب (11) .

جده پنجم: عاتکه دخت عبد الشمس بن عبد مناف بن قصى، جده حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است که « عمدة الطالب» نام او را فاطمه دانسته است.

جده ششم: آمنه دخت وهب بن عمیر بن نصر بن قعین بن حرث بن ثعلبة بن ذودان بن اسد بن خزیمه .

جده هفتم: دخت جحدر بن ضبیعه اغر بن قیس بن ثعلبیة بن عکایة بن صعب بن على بن بکر بن وائل بن ربیعة بن نزار، جد حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم.

جده هشتم: دخت ملک بن قیس بن ثعلبه.

جده نهم: دخت الرأسین: خشین بن أبى عصم بن سمح بن فزاره(در«قاموس اللغة» خشین بن لاى، و در «تاج العروس» لاى بن عصیم آمده است).

جده دهم: دخت عمر بن صرمة بن عوف بن سعد بن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان.

اینان جده‏ هاى ام البنین علیها السلام، مادر ابو الفضل العباس(ع)، هستند که ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین از ایشان یاد کرده است. تاریخ گواهى مى‏ دهد که پدران و دایی هاى ام البنین(علیها السلام) در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب مى‏ شده‏ اند و مورخان آنان را به دلیرى و جلادت در هنگام نبرد ستوده‏ اند. افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانى، سالار و بزرگ و پیشواى قوم خود نیز بوده‏ اند، آنچنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود مى‏ آورده‏ اند. اینان همانانند که عقیل به امیر المؤمنین علی(ع) گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاع تر و قهرمان تر یافت نشود» (12) .

امیر المؤمنین علی(ع) نیز مقصودش از آن پرس و جو آن بود که زنى را به همسرى خویش برگزیند که زاده دلاوران عرب باشد، چرا که مسلم است سرشت و خصایص اجداد به فرزندان منتقل مى‏ شود، و فرزندان نیز آن ویژگی ها را به نسل هاى بعدى منتقل مى‏ سازند. بر این اساس است که رسول اکرم(ص) مى‏ فرمایند: «دایى به منزله یکى از دو زوج است (یعنى دایى نیز، چون پدر و مادر، در صفات و اخلاق طفل مؤثر است) پس براى جایگاه نطفه خود همسرى شایسته برگزینید».

در اینجاست که مى‏ بینیم در وجود شریف ابو الفضل(علیه السلام) دو گونه شجاعت در هم آمیخته است: .1 شجاعت هاشمى و علوى که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده، ..2 شجاعت عامرى که از جانب مادرش ام البنین(علیها السلام) ارث برده است، زیرا که در میان تیره مادریش جدى پیراسته چون عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب (جد ثمامه مادر ام البنین) بوده است که به سبب قهرمان سالارى و شجاعتش او را «ملاعب الأسنة» یعنى کسى که سر نیزه‏ها را به بازى مى‏گیرد، مى‏نامیدند. این لقب را نخستین بار حسان در باب او به کار برد، چون دید که یک تنه با شجاعاتى که او را احاطه کرده بودند پیکار مى‏کند، و لذا گفت: «وى سر نیزه‏ ها را با دستش به بازى گرفته است».

نیز از اوس بن حجر نقل شده که درباره عامر گفته است:


  • یلاعب أطراف الأسنة عامر

  • فراح له حظ الکتائب أجمع(13)

عامر سر نیزه‏ ها را به بازى مى‏ گیرد، پس او در کارآیى و توان نظامى، به تنهایى نیروى یک لشگر را در خود جمع دارد.

عامر بن مالک همان کسى است که برادر زاده ‏اش، عامر بن طفیل، با علقمة بن علاثه قرار گذاشتند که هر کدام نسب و حسب افتخار آمیزترى داشت و به نفع او حکم شد، صد شتر از دیگرى بستاند. بدین منظور، هر یک،یکى از پسران خود را نزد مردى از بنى وحید به گرو گذاشتند (و ضمانت و رهن نیز از آن هنگام دایر گردید). چون ابن طفیل در این مورد از عمویش، عامر بن مالک، کمک خواست، این مرد دلیر نعلین خود را به او داد و گفت: براى تعیین شرافت خود از این نعلین کمک بگیر، زیرا من با آن چهل «مرباع» را به دست آورده‏ ام (14)

مرباع، ربع غنائم جنگى‏یى بوده است که پس از پیروزى یک قوم بر قوم دیگر، در زمان جاهلیت به رئیس قبیله مى‏ رسید. این نعلین، مخصوص رئیس و پیشواى قوم بوده که در ایام نبرد آن را مى‏ پوشیده است، و الا مزیتى نداشته که براى تعیین افتخار و مباهات به نسب به کار رود.

دیگر از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل(علیه السلام)، عامر بن طفیل بن مالک بن جعفر بن کلاب، برادر عمره: جده اول ام البنین(علیه السلام) مى‏ باشد که فوقا از او یاد شد. او گرامیترین مردم در عصر خود و نام آورترین شجاعان و دلاوران عرب بود. حتى گویند که: هر گاه یکى از اعراب نزد قیصر روم مى‏رفت قیصر به او مى‏گفت: تو با عامر بن طفیل چه نسبتى دارى؟ اگر وى میان خود و عامر نسبتى بر مى‏شمرد، گرامیش مى‏داشت.

وصله و احسان به او مى‏کرد، و الا روى خوش به او نشان نمى‏داد (15)

نیز از اجداد مادرى ام البنین(علیها السلام)، عروة الرحال فرزند عتبة بن جعفر بن کلاب،پدر کبشه: جده دوم این بانو مى‏باشد. عروه با پادشاهان رفت و آمد بسیار داشت و او را نزد آنها پایگاه و منزلتى رفیع بود، و به همین خاطر هم او را «رحال» (یعنى جهانگرد) نامیده‏ اند .

از دیگر نیاکان ام البنین، طفیل: فارس قرزل است که پدر عمره (جده اول این بانوى بزرگوار) مى‏باشد. او نیز در شجاعت و قهرمان سالارى زبانزد همگان بوده و با «ملاعب الأسنة»، ربیعه، عبیده، و معاویه (پسران جعفر بن کلاب) برادر بوده است.

گویند: یک روز صبح آنان بر نعمان بن منذر (امیر مشهور عرب) وارد شدند و مشاهده کردند که یکى از یاران و همنشینان امیر، موسوم به ربیع بن زیاد عبسى، با امیر مشغول غذا خوردن است. آنان مطلع شده بودند که ربیع نزد حاکم از ایشان سعایت کرده است.

لبید، کوچکترین فرزند ربیعه (یکى از برادران یاد شده)، اشعارى در مدح طائفه و عموهاى خویش و ذم ربیع بن زیاد سرود که نعمان و دیگر همنشینانش بر او انکار نورزیدند، و این به لحاظ شرافت و بزرگمنشى غیر قابل انکار آنان بود. حتى پس از این ماجرا، امیر آن شخص سخن چین را از خود راند و ابیاتى در توبیخ او سرود.

ام البنین(علیها السلام) همسرى جز امیر المؤمنین على(ع) برنگزید!

گروهى از مورخین بر آنند که امیر المؤمنین علیه السلام با ام البنین(علیها السلام)، دختر حزام عامریه، بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود (16) .دسته‏اى دیگر مى‏ گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده است. (17) اما در هر حال، مسلم است که این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبرى فاطمه زهرا(س) صورت گرفته است، زیرا تا فاطمه(س) زنده بود خداوند ازدواج با دیگر زنان را بر امیر المؤمنین علی(ع) حرام نموده بود (18).

ام البنین داراى چهار پسر به نامهاى: عباس، عبد الله، جعفر و عثمان گردید که سرور همه آنان حضرت عباس(علیه السلام) مى‏ باشد. این بانوى بزرگوار، بعد از امیر المؤمنین على(ع) مدتى طولانى زنده بود و با کسى نیز ازدواج نکرد، همچنان که امامه و اسماء بنت عمیس و لیلى نهشلیه چنین نمودند و این چهار زن آزاده، کمال وفادارى را در حق شوى و سرورشان امیر المؤمنین على(ع) انجام دادند (19). حتى یک بار مغیرة بن نوفل و یک بار نیز ابو هیاج بن سفیان از امامه خواستگارى کردند، اما او امتناع ورزید و حدیثى از على علیه السلام نقل کرد که همسران پیامبر و جانشینش بعد از مرگ ایشان نباید به همسرى کسى در آیند، بر پایه این سفارش، زنان وارسته مزبور، تن به ازدواج با کسى ندادند (20) .

در باب عظمت مقام و علو معرفت حضرت ام البنین(علیها السلام) به مقام و موقعیت اهل بیت علیهم السلام همین بس که نوشته‏اند: چون به ازدواج امیر المؤمنان علیه السلام در آمد، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بیمار بودند، و او بسان مادرى دلسوز و پرستارى مهربان به مراقبت و د لنوازى از آنان پرداخت، و چنین امرى از همسر سرور اهل ایمان، که از انوار معارف حضرتش بهره‏ ها گرفته، در بوستان علوى تربیت یافته و به آداب و اخلاق مولاى متقیان علیه السلام مؤدب و متخلق شده، شگفت نیست.

فرزندان ام البنین علیها السلام

اول از همه، قمر بنى هاشم(علیه السلام) متولد گردید، و بعد بترتیب: عبدالله و جعفر و عثمان گام به جهان هستى گذاشتند.

فرزندان ام البنین ـ همگى ـ در زمین کربلا شهید شدند و نسل ام البنین(علیها السلام) از طریق عبید الله بن قمر بنى هاشم بسیار مى‏باشند. چون بشیر به فرمان امام زین العابدین علیه السلام وارد مدینه شد تا مردم را از ماجراى کربلا و بازگشت اسراى آل الله با خبر سازد، در راه ام البنین(علیها السلام) او را ملاقات کرد و فرمود: اى بشیر، از امام حسین علیه السلام چه خبر دارى؟ بشیر گفت: اى ام البنین، خداى تعالى ترا صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام البنین(علیها السلام) فرمود: از حسین مرا خبر ده. بدینگونه، بشیر خبر قتل یک یک فرزندانش را به او داد، اما ام البنین علیها السلام پیاپى از امام حسین علیه السلام خبر مى‏گرفت وى گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فداى حسینم باد! و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه‏اى کشید و گفت: اى بشیر، رگ قلبم را پاره کردى! و صدا به ناله و شیون بلند کرد.

مامقانى گوید: این شدت علاقه، کاشف از بلندى مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل مى‏شمارد.

به نوشته علامه سماوى در ابصار العین: ام البنین(علیها السلام) همه روزه به بقیع مى‏رفت و مرثیه مى‏خواند، به نوعى که مروان ـ با آن قساوت قلب ـ ـاز ناله و گریه ام البنین(علیها السلام) به گریه مى‏افتاد و اشک هاى خود را با دستمال پاک مى‏کرد. نیز هنگامى که زن ها او را با عنوان ام البنین خطاب کرده و به وى تسلیت مى‏داده‏ اند، این ابیات را سرود :


  • لا تدعونی ویک ام البنین‏کانت بنون لی ادعى بهم‏أربعة مثل نسور الربى‏

  • تذکرینی بلیوث العرین‏و الیوم أصبحت و لا من بنین‏قد واصلوا الموت بقطع الوتین‏

تنازع الخرصان أشلائهم‏فکلهم أمسوا صریعا طعین‏


  • یا لیت شعری أ کما اخبروا

  • بأن عباسا مقطوع الیدین

یعنى اى زنان مدینه، دیگر مرا ام البنین نخوانید و مادر شیران شکارى ندانید، مرا فرزندانى بود که به سبب آنها ام البنینم مى‏گفتند، ولى اکنون دیگر براى من فرزندى نمانده و همه را از دست داده‏ام. آرى، من چهار باز شکارى داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه‏هاى خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشى کردند و در حالى روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روى خاک افتاده بودند. اى کاش مى ‏دانستم آیا این خبر درست است که دست هاى فرزندم قمر بنى هاشم(علیه السلام) را از تن جدا کردند؟!


حاصل مضمون این ابیات جانسوز آنکه: هان اى کسى که فرزند عزیزم، عباس، را دیده‏اى که با دشمن در قتال است و آن فرزند حیدر کرار، پدروار،حمله مى‏کند و فرزندان دیگر على مرتضى، که هر یک نظیر شیر شکارى هستند، در پیرامون وى رزم مى کنند، آه که به من خبر داده‏اند که بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حالیکه دست در بدن نداشته است. اى واى بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصیبتى بر فرزندانم رسید؟! اگر فرزندم عباس دست در تن داشت، کدام کس را جرأت بود که به وى نزدیک شود؟!

1ـ تنقیح المقال: ج 2 صفحه .128

2ـ الاصابة: صفحه 375 ج 1، معارف ابن قتیبه: صفحه 92،اغانى: صفحه 50 ح .15

3ـ تنقیح المقال: ج 2 صفحه .128

4ـ سوره شورى، آیه 23، (قل لا اسالکم علیه أجرا إلا المودة فی القربى).

5ـ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسن و الحسین ریحانتا رسول الله» (امالى صدوق: صفحه 85 و ینابیع الموده: صفحه 166 و احقاق الحق: جلد 10 صفحه 595 الى صفحه 626 و ارشاد مفید صفحه 180).

6ـ زندگانى حضرت ابو الفضل العباس علیه السلام: صفحه .21

7ـ عمدة الطالب و در تاریخ الخمیس: جلد 2 صفحه 317 نامشان (وایسى) گفته شده است.

8ـ در اصابه: جلد 1 صفحه 37 و معارف ابن قتیبه: صفحه 92 «حرام» با راى بدون نقطه آمده است، ولى در تاریخ طبرى، تاریخ ابن اثیر و تاریخ ابن الفداء و غین (حزام) با زاء ثبت شده است.

9ـ در عمدة الطالب از او به نام «لیلى» یاد کرده است.

10ـ در اغانى: جلد 15 صفحه 50 (خالده) آمده است.

11ـ سردار کربلا: ترجمه العباس مرحوم مقرم، صفحه 154، از انتشارات مؤسسه الغدیر، چاپ اول سال 1411 ق.

12ـ رساله ابن زیدون در حاشیه شرح صفدى بر لامیة العجم: جلد 1 صفحه .130

13ـ اغانى: جلد 15 صفحه 50، بلوغ الأرب: جلد 1 صفحه .317

14ـ سمط اللئالى: جلد 2 صفحه 89، مجمع الأمثال: جلد 2 صفحه .23

15ـ تاریخ طبرى: جلد 6 صفحه 89، تاریخ ابن اثیر: جلد 3 صفحه 158، تاریخ ابو الفداء: جلد 1 صفحه .181

16ـمناقب ابن شهر آشوب: جلد 6 صفحه 89، تاریخ ابن اثیر: جلد 3 صفحه 158، تاریخ ابو الفداء : جلد 1 صفحه .181

17ـ مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه .93

18ـ کشف الغمة: صفحه 32، الفصول المهمة: صفحه 145، مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه 76، مطالب السؤول: صفحه .63

19ـ مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه .76

20ـ سفینة البحار: مرحوم محدث قمى، جلد 6 صفحه .133

21ـ سفینة البحار: مرحوم محدث قمى، ج 6 صفحه .134

22 و 23ـ ترجمه مقاتل الطالبیین: صفحه 81 و .82

24ـ از فائز تبریزى.

چهره درخشان قمر بنى‏هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام ص 58

سلطان محمود غزنوی با تمام جاه و شوکت و خشم و غضبی که در تاریخ حکومتش داشت، نتوانست یک نفر را مطیع خود کند؛ زنی به نام سیده ملک خاتون که اولین زن حاکم ایران در دوره اسلامی لقب گرفته است و حالا اگر نشانی از او بخواهید، به جز کتاب های تاریخی می توانید سراغش را در جنوب تهران در یکی از محله های قدیمی خیابان خاوران بگیرید. جایی که حالا به نام «امام‌زاده سیده ملک خاتون» و به عنوان یکی از نوادگان حضرت موسی بن جعفر(ع) شناخته می شود.

سیده ملک خاتون حاکم ری بود که سلطان محمود غزنوی در نامه ای به او نوشت: «باید که خطبه بر من کنی و زر به نام من زنی و خراج بپذیری و اگر نه من بیایم و ری بستانم تو را نیست گردانم...» سلطان محمود که در آن روزها فتوحات بسیاری در خراسان و هند و غزنه داشت، توسعه‏ طلبی‏هایش را تا ری هم ادامه داده و از سیده خاتون خواسته بود تا مطیع او شود اما ملک خاتون که با چنگ و دندان حکومتش را حفظ کرده بود، در جواب سلطان نوشت:

«تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستاده‏ام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتح‏نامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتح‏نامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست».

جواب قاطعانه ای که سیده ملک خاتون به سلطان محمود داد، او را وادار کرد تا از فکر درگیری با یک زن که در نبرد با او شکست و پیروزی نتیجه ای جز رسوایی و سرزنش نداشت، صرف نظر کند.

ملک‌زاده ای که فرمانروا شد

زندگی سیاسی سیده ملک خاتون از زمانی شروع شد که به عقد فخرالدوله دیلمی، حاکم وقت حکومت آل بویه درآمد؛ اولین حکومت ایرانی و شیعه که توانست در جهت استقلال و بازگشت به هویت ایرانی قدم بردارد. سیده ملک خاتون که نام اصلی اش «شیرین، دختر رستم بن شروین بن رستم بن... قارن» بود، در تاریخ به عنوان زنی ملک‏زاده و عفیفه و زاهد معرفی شده که به خاندان «باوندی» طبرستان تعلق داشت و از بازمانده های ساسانیان به حساب می آمد.

همسر شیرین، فخرالدوله، در طول دوران اولیه حکومتش به اندیشه سیاسی و مدیریت وزیر مشهورش «صاحب بن عبّاد» متکی بود اما بعد از مرگ او، سیده ملک خاتون سمت مشاورت او را بر عهده گرفت. هرچند امور دربار و دیوان به دو تن از کارگزاران سپرده شد، ولی ملک خاتون بر آنان نظارت مستقیم داشت و در واقع، فخرالدوله این بار در امور سیاسی و مدیریتی به سیده خاتون تکیه کرد.

 

ام‌الملوک ایران

فخرالدوله در سال 387ق در قلعه طبرک ری درگذشت و چون در زمان فوت فرزندش مجدالدوله کم سن و سال بود، حکومت عملا  به دست شیرین افتاد تا هم خزانه ارزشمندش از دست مدعیان در امان بماند و هم ری آرامش را از دست ندهد.

سیده ملک خاتون بلافاصله بعد از مرگ همسرش درهای قلعه را بست و از ورود و خروج جلوگیری کرد، بعد از آن، از امام جماعت قلعه خواست تا آداب تدفین را انجام دهد و زمانی که تمام کنترل را در دست داشت، نمایندگانی را به شهر فرستاد تا خبر فوت فخرالدوله را اعلام کنند. او مجدالدوله را جانشین شوهرش کرد و پسر دیگرش شمس‏الدوله، را به حکومت همدان فرستاد و حکومت اصفهان را به پسر دیگرش عین‏الدوله، که هفت ساله بود، سپرد. به همین علت، سیده خاتون از آن پس «امّ‏الملوک» لقب گرفت.

در کتاب تاریخ گزیده درباره این خاتون چنین آمده است: «منکوحه‌اش سیده، بر ملک مستولی شد. هیچکس را از ارکان دولت زهره نبودی که بی اذن او در کم و بیش کاری مدخل کردن تا به مرتبه‌ای که کفن فخرالدوله قرض کردند و دست به خزانه نیارستند بردن.»

 

مادری که فرزندش را دستگیر کرد

ملک خاتون با توجه به سن کم فرزندش، مجدالدوله و با برخورداری از حمایت برادرش، اسپهبد طبرستان، امور حکومت ری را در دست گرفت. فرامین حکومتی با صلاحدید او صادر می‏شد و یکی از مورخان به نام ابن اثیر درباره او می‏نویسد: «مادر مجدالدوله همچنان فرمان می‏راند و نامه شهریاران بدو می‏خواندند و او بدیشان پاسخ می‏فرستاد.»

نقش فعّال او در مسائل سیاسی و نظامی دوره مجدالدوله تا آنجا پیش رفت که وقتی پسرش، مجدالدوله، به کوشش وزیرش به فکر گرفتن حکومت از مادرش افتاد، سیده خاتون این شورش را با عزل و دستگیری پسرش مجدالدوله به سود خود پایان داد و پسر دیگرش، شمس‏الدوله را مدتی به جای مجدالدوله به حکومت نشاند که البته بعد از مدتی دوباره مجدالدوله را بر سر کار آورد.

دیدار ملک خاتون با ابوعلی سینا هم یکی دیگر از نقاط عطف زندگی او بود. ابوعلی سینا که نزد سامانیان به مطالعه و تحقیق مشغول بود، با قدرت‏یابی محمود غزنوی و مخالفت او با شیعیان، مجبور شد از خراسان خارج شود. او در فرار از سپاهیان غزنوی به ری رفت و خدمت سیده خاتون و پسرش مجدالدوله رسید. آنها به ابن سینا امنیت و اعتباری دادند تا بتواند مطالعات خود را دنبال کند. کتابخانه مجدالدوله چنان غنی بود که ابن سینا، مدت‏ها در دربار ری و کنار این مادر و پسر اقامت کرد و از کتاب‏هایش، که بیشتر در علم نجوم و حکمت بود، استفاده کرد.

سیده ملکه خاتون در قلمرو خود عدالت را اجرا می‌کرد و چند روز در هفته به امور مردم شخصاً رسیدگی می‌کرد و تمام اداره امور لشکری و کشوری را خود با مشاوره انجام می‌داد. حمدالله مستوفی در کتابش، حکومتداری او را چنین توصیف می‌کند: "روز بار در پردۀ رقیق نشستی و با وزیر و عارض سخن گفتی، سپاهی و رعیت را در حد هر یک محافظت نمودی و چون رسل از اطراف آمدندی، بی تلقین، جواب بسزا گفتی". و در ادامه می نویسد: "تا او در حیات بود، ملک مجدالدوله به رونق بود".

 

وقتی جای شیرین خالی شد

اما با مرگ سیده خاتون در اثر بیماری در سال 419 هجری قمری ضعف حکومت پسرش مجدالدوله بیش از قبل آشکار شد و چون سپاهیان هم با او مدارا نکردند، مجدالدوله با بی خردی نامه‏ای به سلطان محمود نوشت و از او به رسم دوستی دعوت کرد تا به ری بیآید. سلطان محمود هم در همان سال به ری لشکر کشید و آنجا را فتح کرد و مجدالدوله دستگیر شد و به قتل رسید به این صورت حکومت آل‏بویه در ری پس از مرگ سیده ملک خاتون دوام نیاورد و به پایان رسید.

آیت الله وحید خراسانی: مملکت شیعه باید روز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) متناسب با مقام او به پاخیزد.

 آیت الله وحید خراسانی، مرجع تقلید شیعیان در درس خارج فقه مورخ 1392/1/20، به نکات مهمی درباره برگزاری ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) اشاره کرد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی این مرجع، آیت الله وحید با بیان این مطلب که آفریدگان خداوند از شناخت فاطمه زهرا سلام الله علیها محروم اند، روایتی را از رسول خدا(ص) به نقل از شیخ صدوق بیان کرد و به شرح محورهایی از مبدا خلقت نوری آن حضرت و منتهای امر او پرداخته و افزود: نور فاطمه(ع) پیش از خلقت آسمان ها و زمین آفریده شد.


وی در ادامه به ضایعه شهادت جانگداز سرور بانوان جهان اشاره کرده و گفت: بنابر آنچه در نهج البلاغه نقل شده است، وقتی امیر المؤمنین علیه السلام آن نور خدا را با بدنی آزرده و پهلوی شکسته به خاک سپرد، به رسول خدا صلی الله علیه وآله سلام داد و سخنی گفت که هرگز در زندگی آن حضرت سابقه نداشت. فرمود: قلّ یا رسول الله من صفیتک صبری، صبر من کنار این قبر تمام شد. در این ایام هرچه می توانید کاری کنید که امر صدیقه کبری احیا شود. در شهرها بروید و به مردم بگویید: وظیفه ما در قبال مصیبتی که قلب "قلب عالم امکان" را پریشان کرد، چیست.
نکات مهم این سخنرانی را در زیر می خوانید:


• چون فاطمیه در پیش است، امروز، اهم پرداختن به این موضوع است. در درجه ی اولی باید خود ما معرفت پیدا کنیم تا بتوانیم آن حقیقت را به مردم بشناسانیم.


• هر شخصیتی معرفتش به دو امر است: یکی مبدأ، دوم منتها. روایات در مبدأ و منتهای صدیقه کبری محتاج به سند نیست؛ چون در حد تواتر اجمالی است، علاوه، مشتمل بر صحاح و موثقات است از منابع عصمت. بحث مبدأ خلقت آن حضرت و منتها، هنگام وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ . این دو جهت، بهت انگیز است.


• ما به یک روایت اکتفا می کنیم که شیخ صدوق -اعلی الله مقامه- در معانی الاخبار ذکر کرده. عمده درایت این روایت است، فقه این حدیث است. حدیث مشتمل بر مبدأ خلقت آن حضرت و منتهای امر اوست. متن حدیث باید خوانده بشود: خلَق نور فاطمة قبلَ أن یخلق الأرضَ والسماء ، مبدأ خلقت این است. مقدّم بر خلق تمام سماوات و ارضین و کهکشانها و ثوابت و سیّارات، خلقت این قدّیسه عالم است. آیا گوهر وجود او چه گوهری است؟ خلق نور فاطمة قبل أن یخلق الأرض والسماء . حالا آن قبل چه اندازه بوده لا یعلم الا هو.


• این سؤال طرح شد: اگر خلقت مقدم بر خلق تمام عالم ماده است، پس این مخلوق انسیه نیست، انسان نیست، گوهر دیگری است؟ جواب آن حضرت این است... صورت، صورت انسان است ولی سیرت، آن باطن وجود، حوراء است. در مرحله تقدس از تمام عوارض این عالم است.


• باز این سؤال طرح شد: چگونه او حورای انسیه است؟ در این جا تعبیر عوض شد و عمده این است. آنچه محیر العقول است، این است: اول مجهول بود، خلق نور فاطمه در اینجا معلوم شد. بیان خاتم نکته مهمش اینجاست: قال : خلَقَها الله عز وجل من نوره - اینجاست حیرة الکمل- خلَقَها الله عز وجل او را از نور خود ذات قدوس. این را کسی می فهمد که سوره نور را بفهمد، بعد بفهمد: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ. تفسیر شده آن مشکات به صدیقه کبری. او را از نور خودش آفرید قبل از خلق آدم.


• قیل: یا نبی الله! و أین کانت فاطمة؟ این سؤالات کاشف از درک سائلین است. وقتی خلقت قبل از سماوات و ارض است پس مکان فاطمه کجا بوده؟ و أین کانت فاطمة ؟ قال : کانت فی حقة تحت ساق العرش؛ جایگاه او در حقه ای بود زیر ساق عرش رحمان. این هم مکان و محل او بود.


• بعد سؤال شد... این سؤالات کاشف از اسراری است. قالوا :یا نبی الله! فما کان طعامها ؟ آیا طعام او چه بود؟ بعد فرمود: التسبیح و التقدیس و التهلیل و التحمید . قوت او این چهار امر بود: تسبیح خدا، تقدیس خدا- فرق بین تسبیح و تقدیس بسیار عمیق است- بعد باز تهلیل خدا، نهایت امر تحمید . آن مکان! این طعام!


• فلما خلق الله عز وجل آدم و أخرجنی من صلبه و أحب الله عز وجل أن یخرجها من صلبی؛ محبوب خدا این بود که این نور از صلب من خارج بشود، جعلها تفاحة، همه اش منتسب به خدا است بدون وساطت، جعلها تفاحة فی الجنة وأتانی بها جبرئیل فقال لی: ... کیفیت جریان امر این است: فقال لی : السلام علیک و رحمة الله و برکاته... یا محمد! إن ربک ... إن ربک یقرئک السلام؛ خدا به تو سلام می کند، قلت: منه السلام و إلیه یعود السلام، قال: یا محمد! إن هذه تفاحة - تعبیر این است، عبارات اشاراتی دارد، الهدایا علی مقدار مهدیها- بعد تعبیر این است: یا رسول الله نیست، به اسم خطاب است، به آن اسم خاص، چون طرف ذات قدوس است، جبرئیل مبلّغ است. إن هذه تفاحة أهداها الله عز وجل إلیک من الجنة ؛ این سیب را خدا به تو هدیه داده ، یعنی چه؟ یعنی احدی جز تو شایسته این نبود؛ آن هم خدا به عنوان هدیه به تو داده. کسی که هدیه ی خداست به خاتم النبیین، آیا ما قدرت درک عظمت او را داریم؟


• فأخذتها وضممتها إلى صدری ، وقتی هدیه ی خدا بود، رفتار خاتم این است: گرفتم، بر سینه ام گذاشتم. قال : یا محمد! یقول الله جل جلاله: کلها ؛ باید این سیب را تناول کنی، ففلقتها ؛ سیب را شکافتم... این جاست که عقل هر حکیمی، فوق حکما هم متحیر است: کسی که شب معراج رسیده به دَنَا فَتَدَلَّى، رسیده به أَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ، وقتی نور را دید، فزعت ، چه نوری بوده؟! فرأیت نورا ساطعا و فزعت منه فقال: ... باز به اسم خطاب کرد: ما لک لا تأکل، کلها ولا تخف؛ نترس، این سیب را باید تناول کنی، فإن ذلک النور - وقت نیست، ان شاء الله وقت دیگر شرح این تتمه باید روشن بشود- کلها ولا تخف فإن ذلک النور للمنصورة فی السماء وهی فی الأرض فاطمة، این نور کسی است که اسم آسمانی او منصوره است، اسم زمینی او فاطمه است.

• قلت: مطلب به قدری عمیق است که خود پیغمبر خاتم- وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا - سؤال کرد: لم سمیت فی السماء المنصورة وفی الأرض فاطمة؟ وجه این دو تا اسم چیست؟ آنها سؤالات اصحاب بود، این، سؤال خود خاتم است. چرا در آسمان اسم او منصوره است؟ چرا در زمین اسم او فاطمه است؟ قال : سمیت فی الأرض فاطمة لأنها فطمت شیعتها من النار وفطم أعداؤها عن حبها.


• این سر اسم زمینی است اما سر اسم آسمانی، آن، منتهای این مبدأ را نشان می دهد. گفتیم: معرفت به معرفت مبدا و منتهاست، مبدآ شد نور خدا، منتها چیست؟ وهی فی السماء المنصورة وذلک قول الله عز وجل: ویَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ ؛ اسم آسمانی او منصوره است، چون نصرت خدا خلاصه شده در فاطمه زهرا. وذلک قول الله عز وجل: ویَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشَاءُ . مبدأ شد نور خدا، منتهی شد آن کسی که تمام انبیا، تمام اولیا، همه چشم به راه او اند در قیامت کبری تا آن نصر خدا ظاهر بشود.


• این گوهری است که ما عمری تقصیر کردیم. این مملکت که به عنوان مملکت شیعه شناخته شده، روز شهادت او باید جوری به پاخیزد متناسب با این مقام. این چه مقامی است؟ آن وقت همچو کسی دیگر زبان عاجز است. آن کسی که شناخت او کی بوده: وقتی دستش را از خاک قبر بیرون کشید هاج به الحزن...


• در بیست و دو نهج البلاغه این است: وقتی نور خدا را، آن هم با بدن آزرده، با پهلوی شکسته، به خاک سپرد، دیگر کسی نیست که با او حرف بزند، برگشت رو به قبر گفت: السلام علیک یا رسول الله عنی وعن ابنتک النازلة فی جوارک والسریعة اللحاق بک؛ این دختری که به این زودی به تو ملحق شد. بعد جمله ای گفت که این جمله در تاریخ زندگی او نه سابقه داشته، نه لاحقه: قلّ یا رسول الله... قلّ یا رسول الله عن صفیتک صبری؛ دیگر صبر من کنار این قبر تمام شد، ورقّ عنها تجلدی . از قلب آن یگانه مرد عالم باید دید عظمت مصیبت در چه حد است.


• بعد که این کلمات را گفت، عرض کرد: یا رسول الله! من فراق تو را دیدم، تو را در ملحوده قبرت گذاشتم، وفاضت بین نحری وصدری نفسک ، بین گلوی من و سینه من جان تو را خدا قبض کرد، بعد از آن مصیبت به این مصیبت گرفتار شدم، اما مصیبت را نگفت، فقط دو جمله گفت: - سعی کنید در این ایام هرچه می توانید کاری کنید که احیا بشود امر صدیقه کبری و از این فیض عظیم نمانید. در بلاد منتشر بشوید، بعد به مردم بگویید: مصیبتی که قلب "قلب عالم امکان" را اینجور پریشان کرد، وظیفه ما چیست؟ - گفت: یا رسول الله! واستخبرها الحال؛ خودت از دخترت خبر بگیر، حال او را بپرس. آن جمله ای که نمی شود گفت، این است: فأحفها السؤال، احفا استقصای در پرسش است. چه بوده؟ چه گذشته؟ چه تحملی؟! به پیغمبر خاتم امیرالمؤمنین عرض می کند: یا رسول الله! فأحفها السؤال ، یعنی چه؟ یعنی فاطمه به من نگفت، رفت و هرچه بود با خودش برد، اما تو پیگیری کن، از او در بیاور که بر او چه گذشته که وقتی تو از دنیا رفتی با آن سلامت بود اما وقتی من به تو تحویل دادم، شبحی بود.

شیخ عارف، کامل مکمّل، واصل به مقام منیع قرب فریضه، حضرت راقی به قله های معارف الهی، و نائل به قلّه بلند و رفیع اجتهاد در علوم عقلیه و نقلیه، صاحب علم و عمل، و طود عظیم تحقیق و تفکیر، حِبر فاخر و بحر زاخر و عَلَم علم، عارف مکاشف ربانّی، فقیه صمدانی عالم به ریاضیات عالیه از هیئت و حساب و هندسه، عالم به علوم غریبه و متحقق به حقائق الهیه و اسرار سبحانیه، مفسِّر تفسیر انفسی قرآن فرقان، استاد اکبر، معلم اخلاق، مراقب ادب مع الله و مکمل نفوس شیّقه الی الکمال، آیه الله العظمی حضرت علامه ذوالفنون جناب حسن بن عبدالله طبری آملی (حفظه الله تعالی) که به «حسن زاده» شهرت دارند

 

هلامه حسن زاده آملی   

زندگی نامه علامه حسن زاده آملی

در اواخر سال 1307 هجری شمسی در روستای ایرای لاریجان آمل متولد و در حجر کفالت و تحت مراقبت پدر و مادری الهی، بزرگوار و اهل یقین، تربیت و از پستان پاک مادری عفیفه صدیقه طاهره و پاک از ارجاس حین الولادهکه پستان معرفت و اخلاص و صداقت بود، شیر نوشیدند و پرورش یافتند.

در حالی که شش ساله بودند، به مکتبخانه خدمت یک معلم روحانی شرفیاب شدند و پیش او خواندن و نوشتن یاد گرفتند و تعدادی از جزوات متداول در مکتبخانه های آن زمان را خواندند، تا اینکه در خردسالی تمام قرآن را به خوبی یاد گرفتند.

پس از آن وارد دوره ابتدایی شدند. تاریخ ورود حضرت استاد (حفظه الله تعالی) به مدرسه روحانی (حوزه علمیه) مهرماه سال 1323 هجری شمسی مطابق با شوال المکرم سال 1363 هجری قمری بود.

تحصیلات کتب ابتدائیه را که در میان طلّاب علوم دینیّه معمول و متداول است از نصاب الصبیان و رساله عملیه فارسی آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی (چون ایشان مرجع علی الاطلاق در آن زمان بودند) و کلیات سعدی، گلستان سعدی و جامع المقدمات و شرح الفیه سیوطی و حاشیه ملا عبدالله بر تهذیب منطق و شرح جامی بر کافیه نحو و شمسیه در منطق و شرح نظام در صرف، مطوّل در معانی و بیان و بدیع و معالم در اصول، تبصره در فقه و قوانین در اصول تا مبحث عام و خاص را در آمل که همواره از قدیم الدهر واجد رجال علم بوده، از محضر مبارک روحانیین آن شهر آیات عظام و حجج اسلام: محمد آقا غروی و آقا عزیزالله طبرسی و آقا شیخ احمد اعتمادی و آقا عبدالله اشراقی و آقا ابوالقاسم رجائی و غیرهم که همگی از این نشأه رخت بربسته اند و به ریاض قدس در جوار رحمت ربّ العالمین آرمیده اند، فرا گرفتند و نیز از حضرت آیه الله عزیزالله طبرسی تعلیم خط می گرفتند تا اینکه خود حضرتش در آمل چند کتاب مقدماتی را تدریس می کردند.


مهاجرت به تهران

پس از آن در شهریور 1329 هجری شمسی به تهران آمدند و چند سالی در مدرسه مبارک حاج ابوالفتح (رحمه الله علیه) به سر بردند و باقی کتب شرح لمعه از عام و خاص قوانین تا آخر جلدین آنرا در محضر شریف مرحوم آیه الله آقا سید احمد لواسانی (رضوان الله تعالی علیه) درس خواندند.

و بعد از آن چندین سال در مدرسه مبارک مروی به سر بردند. و به ارشاد جناب آیه الله حاج شیخ محمد تقی آملی (قدس سره) به محضر مبارک علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی (اعلی الله مقامه) رسیدند و آن بزرگوار چون پدری مهربان، سالیانی دراز در کنف عنایتش، همّ خویش را به تربیت و تعلیم ایشان مصروف داشت – به مدت 13 سال – و از فنونی چند دری بروی ایشان گشود.

از منقول تمام مکاسب و رسائل شیخ انصاری (قدس سره) و جلدین کفایه آخوند خراسانی (قدس سره) و پس از آن کتاب طهارت و کتابهای صلوه و خمس و زکات و حج و ارث جواهر را به صورت درس فقه خارج استدلالی محققانه، تا اینکه مطمئن شد و باور نمود که بر استنباط فروع از اصول تواناست. آنگاه حضرتش را به تصدیق مُنّه استنباط و قوه اجتهاد مشرف ساخت.

از معقول اکثر شرح خواجه طوسی (قدس سره) بر اشارات ابن سینا (قدس سره) و اکثر اسفار ملاصدرا (قدس سره) و کتاب نفس و حیوان و نبات و تشریح شفای شیخ الرئیس که از کتاب نفس تا آخر طبیعیات شفاء است. از تفسیر تمام دوره تفسیر مجمع البیان طبرسی از بدو تا ختم آن.


مهاجرت از دارالعلم تهران به شهر مقدّس قم

در دوشنبه 25 جمادی الاول/ سال 1383 هجری قمری برابر با 22 مهر 1342 هجری شمسی به قصد اقامت در قم، تهران را ترک گفته اند.

بعد از ورود به قم، تدریس معارف حقّه الهی و تعلیم فنون ریاضی را شروع کردند.


علوم

از کتب قرائت و تجوید

شرح شاطبیه به نام «شراج المبتدی و تذکار المقری المنتهی» که شرح علامه شیخ علی بن قاصح عذری بر قصیده لامیه منظومه علامه شیخ قاسم بن فیره رعینی شاطبی در علم قرائات است. این قصیده 1375 بیت دارد که قافیه همه ابیات فقط «لام» است. مطلع این ابیات:

بَدَأتَ ببسم الله فی النّظم اوّلا

تبارک رحمانا رحیما و موئلاً

و مختوم این ابیات:

و تبدی علی اصحابها نفحاتها

بغیر تناهِ زربنا و قرنفلا

می باشد. شرح شاطبیه (در علم قرائات و معرفت قاریان) از کتابهای درسی بود که در مراکز علمی خوانده می شد و استاد علامه شعرانی (قدس سره) آنرا پیش پدرش خوانده بود.


از کتب ریاضی و نجوم

رساله فارسی ملاعلی قوشچی در علم هیئت شرح قاضی زاده رومی بر «الملخّص الهیه» از مؤلفات محمّد بن محمود خوارزمی چغمینی معروف به «شرح چغمینی». استدراک بر تشریح الافلاک شیخ بهایی تألیف علامه شعرانی کتاب «الاصول» مشهور به اصول اقلیدس صوری به تحریر خواجه طوسی که حاوی پانزده مقاله در حساب و هندسه است که همه مسائلش به براهین ریاضی مبرهن است.

اُکَرمالاناوس به تحریر خواجه طوسی

اُکَر ثاوذوسیوس در مثلثات و اشکال کروی به تحریرخواجه طوسی

شرح علامه خفری بر «تذکره فی الهیه» محقق طوسی در علم هیئت که شرحی استدلالی است بر مسائل هیئت. بعد از تعلّم شرح خفری بر تذکره به زیج بهادری که اتمّ و ادقّ و اجدّ زیجات است، پرداختند.

تعلیم کتاب کبیرمجسطی تألیف بطلیموس قلوذی به تحریر طوسی در علم هیئت است و شریفترین مصنف در این علم است و نیز مقصد اسنی و مطلب اعلی و نهایه النهایات در درس هیئت استدلالی می باشد، همانگونه که شرح خفری یاد شده و اُکَر ثاوذسیوس و اُکَر مالاناوؤس و کتاب «الکره المتحرکه» تألیف اوطوقوس به تحریر خواجه طوسی و رساله قسطابن لوقا در عمل به کره ذات الکرسی و نظایر این کتاب از متوسطات و اصول اقلیدس و کتابهای پایین تر از آن در حساب و هندسه و هیئت از بدایات در این رشته طبق مراتب درجاتی که نزد اهل هیئت معمول است می باشند.

استخراج تقویم نجومی که چهار سال تعلیم آن در محضر علامه شعرانی طول کشید حضرت استاد علامه حسن زاده (مدّ ظله العالی) به غوص در مسایل آن تا آنجا متبحر شدند که بر استخراج آن متمهّر گشتند و آنرا به طور کامل شرح کردند که هنوز چاپ نگشته است. از این زیج نه سال استخراج تقویم کردند که چاپ و منتشر شد.

در عمل به آلات رصدی

اسطرلاب و ربع مجیّب به نحو کمال و معرفت آلاتی که در کتابهای یاد شده مذکور است.


از کتب طبّ

قانونچه محمد بن محمود چغمینی شرح الاسباب نفیس بن عوض بن حکیم طبیب تشریح کلیات قانون شیخ الرئیس

در علم درایه و رجال

دوره کامل رساله استاد علامه شعرانی که تاکنون چاپ نگشته است و دوره کامل «جامع الرواه اردبیلی» علیه الرحمه

در حدیث و روایت

جامع وافی فیض کاشانی (رضوان الله تعالی علیه)

پس از خواندن جامع وافی به انخراط در سلک روات دین و انسلاک درسلسله حمله احادیث صادره از اهل بیت عصمت و وحی مشرف گشته است که دستخط شریف علامه شعرانی در کتاب «درآسمان معرفت» حضرت مولی آمده است.

اساتید

در محضر علامه رفیعی قزوینی

در آن سنوات استاد آیه الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی (قدس سره) از قزوین به تهران تشریف فرما شدند و اقامت فرمودند که به هدایت جناب استاد شعرانی به حضور شریفش تشرّف یافتند و چند سالی (5 سال) در محضر مبارکش نیز به تحصیل علوم عقلی و نقلی و عرفانی از اسفار صدر اعظم فلاسفه و شرح علامه محمد بن حمزه مشهور به ابن فناری بر مصباح الانس صدر الدین قونوی و خارج فقه (طهارت و صلوه و اجاره از روی متن عروه الوثقی فقیه آقا سید محمد کاظم یزدی) و خارج اصول (از متن کفایه الاصول آخوند خراسانی) مشتغل بودند و به «فاضل آملی» از زبان مبارک ایشان وصف می شدند.


در محضر درس آیه الله حکیم الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه)

تمام حکمت منظومه متأله سبزواری و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه بر اشارات شیخ رئیس را تلمذ نمودند. و نیز در مجلس تفسیر قرآن آن جناب خوشه چین بودند که همه درسها بیش از ده سال در بیت شریف حکیم متأله الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه) بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار می شد.

و نیز مدتی مدید در تهران در درس خارج فروع فقهیه و اصول علامه جناب آیه الله آشیخ محمد تقی آملی شرکت فرمودند.

و همچنین از اعاظمی که در تهران به ادراک محضرشان بهره مند بودند، جناب حکیم الهی و عارف صمدانی استاد محمد حسین فاضل تونی (رحمه الله تعالی علیه) است که قسمتی از طبیعیات شفا و شرح علامه قیصری بر فصوص شیخ اکبر محی الدین عربی را نزد ایشان تلمذ نمودند.

و قسمتی از طبیعیات شفا را در محضر مبارک جناب آیه الله حاج میرزا احمد آشتیانی (قدس سره) خوانده اند. و یکی از آن بزرگواران شیخ جلیل مفضال و خدوم علم و کمال و بارع در علوم عقلیه و نقلیه حاج شیخ علی محمد جولستانی (رحمه الله تعالی علیه) بود که در فراگیری لئالی منتظمه در منطق تصنیف متأله سبزواری پیش ایشان شاگردی نمودند.

 

تدریس

برخی از دروسی که حضرت استاد (حفظه الله تعالی) تدریس فرمودند، [۱] به شرح ذیل می باشد:

  • تدریس چهار دوره اشارات با شرح خواجه که در هر دوره ای با تصحیح دقیق و تعلیقات وشرحی محققانه همراه بوده است.(صفحه 253)

  • تدریس مصباح الانس به مدت هشت سال در حوزه علمیه قم برای چندین نفر از عزیزان به خصوص جناب عارف واصل حضرت حجه الاسلام سمندری نجف آبادی و جناب عارف واصل حضرت آقای دکتر امامی نجف آبادی و دوره دوم تدریس آن نیز در تاریخ 24/7/1370 برابر هفتم ربیع الثانی 1412 قمری آغاز شد که تا صفحه 49 این کتاب به طبع انتشارات فجر در طی 184 جلسه ادامه یافت و در تاریخ 26/11/71 با کسالت حضرت مولی تعطیل شد. (صفحه 255)

  • تدریس شرح فصوص الحکم قیصری چهار دوره که برای شاگردان املاء می فرمود و آنان مینوشتند. (صفحه 255)

  • تدریس یک دوره کامل شفا شیخ رئیس که در ضمن تدریس از روی چندین نسخه تصحیح شده و تعلیقات و حواشی نمودند. (صفحه 254)

  • تدریس چهار دوره تمهید القواعد در حوزه علمیه قم که هر دوره اش حدود چهار سال به طول انجامید. (صفحه 254)

  • تدریس « اُکَر مانالاؤس » که مدت سه سال در حوزه علمیه قم بطول انجامید. (صفحه 256)

  • تدریس دو کتاب « اُکَر ثاوذوسیوس و مساکن » به تحریر خوجه طوسی. (صفحه 257)

  • تدریس اصول اقلیدس. (صفحه 257)

  • تدریس دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی. (صفحه 263)

و ...


تدریس همراه تحصیل

در مدت اقامت حضرتش در تهران در طی سیزده سال یا بیشتر همراه با اشتغال به تحصیل علوم از آن محاضر عالیه طبق روش معهود و سیره جاریه بین علمای روحانی به تعلیم و تدریس در مدارس (حوزه علمیه) روحانی نیز اشتغال داشتند و کتابهای ذیل را تدریس فرمودند:

  • معالم الاصول

  • مطوّل تفتازانی, « حضرت مولی شش دوره به تدریس مطوّل توفیق داشت » و معانی مطوّل از اول تا آخر و قسمت زیادی از بیان بدیع آنرا تحشیه فرمودند که بسیار گرانقدر و شریف است.

  • کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد در علم کلام که اینک با تصحیح و تعلیقات حضرتش به طبع رسید.

  • قوانین در اصول

  • شرح محقق طوسی بر اشارات شیخ رئیس در حکمت مشائیّه

  • شرح لمعه در فقه

  • ارث جواهر در فقه

  • لئالی منتظمه

  • جوهر نضید

  • حاشیه ملاعبدالله

  • شرح شمسیه

این چهار کتاب اخیر در علم منطق است.

  • هیئت فارسی در قوشچی

  • شرح چغمینی

  • تشریح الافلاک شیخ بهایی

  • اصول اقلیدس

  • زیج بهادری

این پنج کتاب در ریاضیات:

  • هیئت

  • حساب

  • هندسه

است و همچنین موفق به یادگیری زبان فرانسه گردیدند.


ادراک محضر علامه طباطبائی (رحمه الله علیه)

حضرت استاد علامه، یگانه عصر به مدت 17 سال از محضر قدسی علامه طباطبائی (ره) بهره بردند. در خدمت ایشان کتابهای زیر را خواندند:

  • کتاب «تمهید القواعد» صائن الدین علی بن ترکه، که شرحی است شریف بر « قواعد التوحید » ابن حامد ترکه و تدرّس آن شب جمعه 12 شعبان المعظم سنه 1383 هجری قمری به اتمام رسید.

  • کتاب برهان منطق شفاء شیخ رئیس. تاریخ شروع آن شعبان المعظم 1386 هجری قمری مطابق با آذر ماه 1347 هجری شمسی بوده است. جلد نهم اسفار صدرالمتألهین به چاپ جدید که از اول باب هشتم کتاب نفس تا آخر آن می باشد و درس آن در روز یکشنبه 23 شعبان المعظم مطابق با پنجم آذر ماه 1346 هجری شمسی بطور کامل پایان پذیرفت.

  • کتاب توحید بحار مجلسی. تاریخ شروع آن: شب پنجشنبه 14 شوال المکرم 1394 هجری قمری بوده است.

  • جلد سوم بحار که در مورد معاد و مطالب دیگر آن است و آنرا به تمامی خواندند.


  علامه حسن زاده

 

حضرتش سوگند یاد کرده و می فرمایند: « به جانم سوگند مهم‌ترین چیزی که در محضر شریف او جوهر عاقل را مبتهج می کرد، اصول علمیّه و امهّات عقلیه ای بود که القاء می فرمود و هر یک از آنها دری بود که درهای دیگری از آن گشوده می شد. به خداوند سوگند از محضر روحانی او علم و عمل فیضان می کرد؛ حتی سکوتش نطقی بود که هیمانی ملکوتی را حکایت می کرد. »


در محضر علامه محمد حسن الهی طباطبائی (ره)

از جمله کسانی که در عتبه علیای او اعتکاف داشتند، زبده علمای عامل و عمده عرفای شامخ، عروج کرده به مطالع یقین، حکیم متفقه، فقیه متأله، استاد علامه مکاشف و بحر معارف مولای حضرتش حاج سید محمد حسن الهی طباطبائی تبریزی – برادر علامه استاد حاج سید محمد حسین طباطبائی تبریزی – بود که در فنون علوم غریبه اوفاق، جفر، رمل علم حروف، علم عدد و زُبُر و بیّنات و دیگر شعب ارثماطیقی از محضرشان بهره مند گردیدند.


در محضر حاج سید مهدی قاضی تبریزی (ره)

حضرت آقا به مدت چهار سال یا بیشتر جهت تعلم علوم ارثماطیقی در محضر گرانقدر عالم وفیّ زکیّ تقیّ، صاحب خط ممتاز، دوحه شجره قرآن و عرفان و برهان، فرزند صاحب کمالات و خوارق عادات، عالم کامل، مکمّل مکاشف، حضرت آیه الله العظمی حاج سید علی قاضی تبریزی مصداق « اَلوَلَدُ سِرُّ اَبیه» اعنی الحجه سید مهدی قاضی مشرف بوده اند. به فرمایش حضرت آقا: «ایشان در تعلیم من بذل جهد فرمود و او را بر من حقی است عظیم.»

به خداوند سوگند قلم و زبان به ادای شکر محشار نیکی هایی که این مشایخ عظام در حقّ ما نموده اند وافی نیست؛ اگر چه عله العلل و مفیض علی الاطلاق، الله ربّ العالمین است

و الحمد لله ربّ العالمین.

تالیفات

کتب و رساله‌های بسیاری از وی موجود است. از آن میان، می‌توان به این عناوین اشاره کرد:

  • معرفت نفس

    نهج الولایه

    رساله انسان در عرف عرفان

    ریاضیایت و هیات

    رساله نور علی نور ،ذکر و ذاکر و مذکور

    دیوان اشعار

    گشتی در حرکت

    انه الحق

    نهج الولایه

    انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه

    الهی نامه متن الهی نامه

    وحدت از دیدگاه عارف و حکیم و ...

         

توصیه‏ هایى از علامه حسن ‏زاده آملى

 
دهان روح و تن

انسان دو دهان دارد: یکى گوش که دهان روح او است و دیگر دهان که دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم‏اند. انسان باید خیلى مواظب آن‏ها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهن ها را خیلى مراقب باشد. آن‏هایى‏ که هرزه خوراک مى ‏شوند، هرزه کار مى ‏گردند. کسانى که هرزه شنو مى‏ شوند، هرزه گو مى‏ گردند.

وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف مى‏ شود. یعنى قلم او هرزه و نوشته ‏هایش زهرآگین خواهد داشت. حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها گوناگون‏اند. هر آبى که پاک است، آن نبات هم پاک و میوه‏اش شیرین خواهد بود; و هر آبى که پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است.*

خود عمل، حاکى است که از چه آبى روییده شده است.


وقت اندک و کار بسیار 

بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‏بکارى و غرس کنى. این‏جا را دریاب، این‏جا جاى تجارت و کسب و کار است; و وقت هم خیلى کم است. وقت‏خیلى کم است و ابد در پیش داریم. این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش‏» ; یعنى شتران تشنه را مى‏ بینید که وقتى چشم شان به نهر آب افتاد چگونه مى‏ کوشند و مى‏ شتابند و از یکدیگر سبقت مى‏گیرند که خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایى که گنج‏ هاى رحمان‏اند این چنین باشید. بیایید به سوى این منبع آب حیات که قرآن و عترت است. وقت‏خیلى کم است و ما خیلى کار داریم. امروز و فردا نکنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت تسویف، به کیفر اعمال بد این‏جاى خودشان مبتلا شده‏اند .» تسویف یعنى سوف سوف کردن، یعنى امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال دیگر کردن.

وقت نیست، و باید به جد بکوشیم تا خودمان را درست‏ بسازیم.

 

   از جمله چیزهایی که از محضر قدسی او استفاده کردند، تحقیق در مورد شعب علم، بحث از واجب تعالی و صفات او، تفسیر آیات قرآنی و تنقیب در عقاید حقّه جعفری بوده است.


پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای گفتاری از حجت‌الاسلام‌والمسلمین کاظم صدیقی، استاد اخلاق و امام جمعه‌ی موقت تهران درباره‌ی شخصیت مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عزیزالله خوشوقت منتشر کرد.

آیت الله خوشوقت


متن کامل این گفتار به شرح زیر است:

حضرت آیت‌الله خوشوقت علاوه بر داشتن ذاتی پاک و قماشی نورانی که به دیدن بزرگانی مثل علامه‌ی طباطبایی هم مفتخر شده بود، خودش هم اهل عمل بود. ایشان قبل از انقلاب، هم در اصول و هم در حکمت و عرفان و اقتصاد و جامعه‌شناسی و روانشناسی سرآمد بود. مدتی در قم بودند و بعد در مقطعی به تهران آمدند. در عین حال، بیشتر اهل خلوت و تفکر و سکوت بودند.

مرجع بودند، اما خود را مطرح نمی‌کردند

بعد از انقلاب هم همچنان که مشرب امام، مشرب عرفان بود و به‌ خاطر انقلاب وارد مسائل انقلاب شدند، ایشان نیز به فراخور احتیاجی که انقلاب به ایشان داشت، وارد مسائل انقلاب شدند و به فرمان امام خمینی رحمةالله به عضویت شورای عالی انقلاب فرهنگی درآمدند. بعدها با اقبال بیشتر جامعه به سوی ایشان، جلسات بانشاط و شیوایی برای تشنگان معرفت الهی ترتیب دادند.

مقام علمی و معنوی مرحوم آقای خوشوقت برای همه‌ی فضلایی که سوابق ایشان را در قم می‌دانستند، روشن بود. ایشان از شاگردان خوب حضرت امام رحمةالله بودند و در درس مرحوم آقای آیت‌الله‌العظمی بروجردی شرکت کرده بودند. حتی امکان مرجعیت برای ایشان فراهم بود و می‌توانستند رساله بدهند؛ کما‌این‌که برخی از خواص و افرادی که ایشان را می‌شناختند، از ایشان تقلید می‌کردند و فتوا می‌گرفتند، با این‌که رساله هم نداشتند. در عین حال، ایشان تمایلی به مطرح‌شدن نداشتند.

پس از انقلاب، ایشان به غیر از عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، به کار تربیت جوانان و پاسخگویی به شبهات اعتقادی و سیاسی آنان می‌پرداختند. خود این کار، بسیار بزرگ بود. ایشان بدون هیچ تکلّفی در اختیار انقلاب بودند و برای انقلاب، نظام و ولایت مایه می‌گذاشتند.

آیت الله خوشوقت
طبیبی بودند در جستجوی مداوای بیماران

آن‌قدر این مرد بزرگ متواضع بود که با آن مقام علمی و معنوی، هیچ حد و حریمی برای خودش قرار نداده بود. بلکه به خانه‌های اشخاص می‌رفت و در مجالس شهرهای کوچک حضور می‌یافت. هر کسی هم از دور و نزدیک می‌خواست ایشان را ببیند، هیچ مشکلی نداشت. یک تواضع و سعه‌ی صدری داشتند که همه‌کس می‌توانست مسائل خودش را با ایشان مطرح بکند. از این جهت من نظیر و شبیهی برای مرحوم آیت‌الله خوشوقت سراغ ندارم.

در گوشه و کنار تهران، مجالسی بود که از ایشان دعوت می‌شد و ایشان بدون هیچ‌گونه تکلفی این مجالس را قبول می‌کردند و می‌رفتند. بسیاری از علما که جزو چهره‌های نورانی بودند، مرکزی داشتند که همه می‌رفتند آن‌جا و اغلب خیلی اهل رفت‌و‌آمد نبودند و یک کانونی داشتند که همه می‌آمدند آن‌جا و استفاده می‌کردند. حضرت آقای خوشوقت اما گاهی برای اداره‌ی جلساتی به ورامین می‌رفتند، گاهی به محلات تشریف می‌بردند. یک عالِم برجسته از تهران مثلاً برود به ورامین تا عده‌ای جوان از ایشان استفاده کنند.

ایشان اسوه بود و کارهایی که می‌کردند، همچون کار پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود که «طَبیب‌ دَوّارٌ بِطِبّه»۱ این جمله را حضرت امیر علیه‌السلام درباره‌ی پیامبر خدا ‌گفتند که ایشان طبیبی بود که در مطبّش نمی‌نشست، بلکه بیماران را در منازل‌ خود آنها معاینه می‌کرد و دنبال بیمارها می‌گشت.

یکی دیگر از ابعاد وجودی ایشان این بود که مشاور امینی بود برای جوانان و غیر جوانان. هر کسی در هر بُعدی تحیّری داشت، بر سر دوراهی بود و تکلیف خودش را نمی‌دانست، به آیت‌الله خوشوقت مراجعه می‌کرد و با مشورت با ایشان مشکل حل می‌شد.

از دیگر ویژگی‌های برجسته‌ی ایشان، دوام حضور ایشان بود. با این‌که خیلی هم اهل رفت‌و‌آمد بودند و دورش همیشه شلوغ بود و مراجعه‌کننده‌ی زیادی داشتند، اما مصداق آیه‌ی کریمه‌ی «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»۲ بود. هیچ نوع مراوده و رفت‌و‌آمد و صحبتی مانع حضور و اتصال ایشان به مبدأ غیب نبود. همیشه حالت حضور داشتند. برنامه‌های ذکری خودشان را همیشه داشتند. برنامه‌هایی که اهل سیر و سلوک دارند، اذکار محاسبه‌شده‌ای را که به طور مستمر جزو برنامه‌هایشان است، ایشان هیچ‌گاه از یاد نمی‌برد. برنامه‌ی ختم صلوات یکی از برنامه‌های ایشان بود که هم سفره‌ی رحمت الهی بود و هم بهانه‌ای بود که اشخاص آن‌جا جمع بشوند و ایشان برای آنها نورافشانی و روشنگری و رفع ابهام کنند.

ماجرای تکریم آیت‌الله خوشوقت توسط رهبر انقلاب

سابقه‌ی آشنایی رهبر انقلاب با حضرت آیت‌الله خوشوقت و علاقه‌ی رهبری به ایشان، به مدرسه‌ی حجتیه‌ی قم بازمی‌گردد. بعد از انقلاب هم مشورت‌هایی با ایشان داشتند. تکریم عجیبی حضرت آقا از ایشان داشتند. یک بار یادم هست که آیت‌الله خوشوقت برای حضور در یکی از مجالس، خدمت حضرت آقا رفته بودند و از در حیاط وارد شده بودند و کفش‌ها را هم همان‌جا گذاشته بودند. بعد از پایان مجلس، همه حرکت کردند برای صرف شام. حضرت آقا و آیت‌الله خوشوقت کنار یکدیگر بودند. حضرت آقا وقتی متوجه شدند که کفش‌های ایشان در آن‌جا نیست، کفش‌های خودشان را برداشتند و مقابل پاهای آیت‌الله خوشوقت جفت کردند. آیت‌الله خوشوقت هرچه اصرار کردند، آقا قبول نکردند. آیت‌الله خوشوقت هم کفش‌های آقا را پوشیدند و بعد، اطرافیان برای حضرت آقا کفش آوردند. حضرت آقا علاقه‌ی فوق‌العاده‌ای به ایشان داشتند. فراتر از علاقه، بلکه اعتقاد بود.

رهبر معظم انقلاب آیت‌الله خوشوقت را جزو کسانی معرفی می‌کردند که جلوی طوفان‌ها را می‌گیرند و نمی‌گذارند دل‌ها را باد ببرد. ایشان فرمودند که طوفان‌ها زیاد است و مقاومت‌کردن در برابر این طوفان‌ها مشکل است. به یک جایی وصل بشوید که این بادها شما را با خودش نبرد. سؤال کردیم مثلاً به چه کسی؟ فرمودند به آیت‌الله خوشوقت.

آیت‌الله خوشوقت همچون دریا بود. ان‌شاءالله خداوند ما را با ایشان که از دستمان رفته است، محشور کند. خداوند ایشان را در بهار رحمتش مُستغرق، و با اولیاء‌الله محشور کند.

پی‌نوشت‌ها:

۱. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۱۰۸

۲. قرآن کریم، سوره‌ی مبارکه نور، آیه‌ی ۳۷