جوّ زمان حضرت زهرا سلام الله علیها
قدر و مقام فاطمه (س) آنگاه معلوم مى شود که بدانیم او در چه
شرایطى رشد کرده و در چه جو و موقعیتى زندگى مى کرده است. اینکه بخواهیم
دریابیم او به چه میزانى کوشش و تلاش داشته و ارزش تلاش او را متوجه گردیم باید
شرایط زمان او را بشناسیم. این امر از آن بابت است که گاهى جو زمان از همه نظر
مساعد براى یک اقدام و فعالیت است آدمى بدون هیچ مشکل و مانعى به پیش مىرود. و
گاهى هم ممکن است آدمى در موقعیتى قرار گیرد که هر گام برداشتن او با خون دلى
همراه باشد در صورت اخیر کار کردن و تلاش آسان نیست و اگر کسى کارى انجام دهد
در خور تحسین خواهد بود .
جو زمان فاطمه (س) از این نمونه است. او در شرایطى
بود که کار کردن در آن دشوار بود. او زمانى بدنیا آمد که شرایط جامعه بحرانى و
آشفته بود و دشوارىهاى کمرشکنى در اجتماع حضور داشتند که اگر نبود شرح صدر
اعطائى خداوند به پیامبر شاید تحمل وگذران آنهاآسان نبود. این خداوند بود که
چنان شراطى را براى او فراهم کرد.
[1]
براى اینکه شرایط و موقعیت فاطمه (س)
در آن روزگار روشن باشد بهتر مىبینیم نخست تصویرى از آن روزگار ارائه دهیم و
البته این تصویر مربوط به دورانى است که اسلام در جامعه حضور دارد ولى هنوز در
تمام جوانب و ابعاد زندگى آنها ریشه ندوانده است .
1- جو فرهنگى آن روزگار
اسلام بعنوان یک آئین مترقى در عرصه حیات مردم حضور یافت ولى این سخن بدان معنى نیست که جاهلیت و ارتجاع از میان آنها رخت بربسته است. هنوز در عین قبول اسلام براى برخى ملاک درستى عقیده ملاک رأى و عملکرد اجداد است و سنت آنهامورد توجه و عمل است، بعلت فقر فرهنگى هنوز ساخته و پرورده شده بودند و نمىتوانستند براساس قواعد اسلامى سرپاى خود بایستند.از نظر افکار
افکار پوچ و ناصواب هم چنان رواج داشت و البته،
درجه و شدتى کمتر. محتواى فکرشان در حدى نبود که به رمز و راز وصایتها، تکالیف
اسلامى، روح تعالیم دینى آشنا شده و براساس آن شالوده تأمین یک اجتماع مترقى را
تحت لواى حاکمیت اسلام بنا نهند.
جو فکرىشان جو تضاد است، تضاد بین سنتهاى
قدیمى و آئین خداپرستى - تبعیتشان از افکار و اندیشههاى آباء و اجدادى است.
هنوز حساب مىکنند که مثلاً در ازدواج باید به دنبال شرایط خانوادگى و قبیلهاى
رفت، و کفویت ایمان هنوز در بین آنها بصورتى کامل جا نیفتاده بود. و این چیزى
است که مورد سرزنش قرآن است
[2] و یا محتواى فکرى در حدى نیست که مردم
بخاطر خلافکاریهاى شیخین را رد کنند و به دنبال مردم، اعدل و اعلم خود باشند. و
فاطمه (س) با صاحبان این گونه افکار روبروست .
در جنبه تعصب
تعصب هم چنان وجود داشت، هنوز به دنبال تعصبات
قبیلهاى و برترى جوئیهاى مربوطه بودند و داستان منا امیر و منکم امیر
[3] بهترین سند آن است و یا درگیرىهاى
قبیلهاى اوس و خزرج نمونه دیگر آن و این نشان مىدهد که روح اسلام در جانشان
ریشه ندوانده و آنان را در خود هضم نکرده است .
گروهى در اوهام و غرور خود
بودند. نخوتهاى جاهلیت در میان بود و فخر فروشى براساس نژاد و رنگ و ثروت و
موقعیت. به همین خاطر رسول خدا (ص)در حجةالوداع ناگزیر سخن ازاین دارد لافضل
لعربى على عجمى... اکرمکم عندالله اتقیکم.
[4] و [5]
اینها مسلمان شده بودند ولى در محل افتخاراتى که رسول گرامى اسلام براى شان
فراهم کرده بود سرافرازى مىکردند و جمعى از روشنفکران مرتجع هم بر آن دامن
زدند و این سخن بدان معنى است که هنوز خصلتهاى خاص جاهلیت که جزء عناصر نظام
پیشین بودند از میان نرفته بودند.
تصور در مورد زن
فاطمه (س) زمانى بدنیا آمد که در فرهنگ سنتى یاد
تولد دختران پدران را بهراس مىافکند و نداشتن پسران نشانه رو به فنا بودن آن
خانواده بود. بعدها که اسلام گسترش یافت دختران را زنده به گور نمىکردند ولى
بخاطر جنبههاى اقتصادى، تعصب ناموسى، ترس از وصلتهاى ناباب براى دختران ارزش
واقعى قائل نبودند و تنها پسر را حامل ارزشهاى راستین مىدانستند .
هنوز
دختر زائیدن را نمىپسندیدند و نمىپذیرفتند که زن هم بتواند چون مرد سازنده و
ممتاز باشد، او را موجودى پستتر از مردم بحساب مىآوردند. خبر ناگوار براى
بسیارى از مردم هنوز این بود که بگویند زنش دختر زائیده است.
[6]
ریشههاى این فکر هنوز وجود داشت که پدران دختردار باید یکى از سه داماد را
بپذیرند: خانهاى که در آن دختر پنهان گردد، شوهرى که نگهش دارد، قبرى که او را
بپوشاند
[7] و البته بهترین آنهااین سومى بود. اسلام
چنین اندیشهاى را مردود مىدانست ولى میل به بازگشت و ارتجاع به آن در نزد
بعضى هنوز وجود داشت .
2- شرایط اقتصادى
جامعه زمان فاطمه (س) متشکل از دو گروه است:
یکى گروه فقیران و مستمندان که زندگى را در تنگدستى مىگذارنند. جمعى کشاورزند
و در آن سرزمین خشک و کم آب چه مىتوانند بکنند؟ جیبشان خالى است. با زحمت و
رنج مىتوانند زندگى را بگذرانند. اینکه گرایش به پسر دارند به چند علت است که
یک علت مهم آن مولد بودن پسران است که مىتواند در آمدى ایجاد کند.
گروه
دیگر اشرافند و راحت طلب که داراى ثروت و مکنت، آب و ملک و بردههاى بسیارند که
براى آنها کار و درآمد ایجاد مىکنند. البته در سالهاى آخر حیات پیامبر برخى از
آنها تدریجاً جیب خالىشان در حال پر شدن بود و به مکنت و توانائى بیشترى
مىرسیدند. این گروه اغلب در لاک خود بودند و بر دیگران آقائى مىفروختند. این
گروه بعدها در سایه بهرهگیرى از شرایط خلافت شیخین پایههاى اشرافیت خود را
محکمتر کرده و وضع شاهانهاى را بوجود آوردند.
البته در اینجا از گروه سوم
بسیار فقیر هم باید نام ببریم که فقرشان همه گاه مایه آزار دل بزرگان از صحابه
بود. دستشان از همه چیز کوتاه و از هر گونه عایدى براى زندگى خالى بود. بسیارى
از آنان افرادى شریف و پاکدامن بودند و برخى هم در بین آنها حضور داشتند که
دچار فقر معنوى، فکرى، اخلاقى و... بودند و رسیدگى به آنها بسیار ضرور بود
بویژه که عدهاى به صورت فوجها وارد اسلام مىشدند و مىخواستند در سایه حمایت
اسلامى قرار گیرند .
اداره و رسیدگى به چنین جامعهاى با توجه به اصول و
شرایط اسلامى که مورد نظر على (ع) و فاطمه (س) بود کارى چندان آسان نبود.
درآمدى چون درآمد فدک مىتوانست آن را متعادل سازد که آن هم از خاندانش حذف شد.
بنى امیه با برترى ثروت مىتوانستند دیگران را به زانو درآورند، اگر چه
بنىهاشم آبرومندتر بودند. ولى در تضاد غنا و فقر، اغلب این فقر است که
مى بازد.
3- جو اجتماعى
در این زمیه مباحث بسیارى قابل طرحند، فاطمه (س)
با جمعى مواجه است که ناگزیر بخاطر قبول اسلام بسیارى از ضوابط را پذیرفتهاند
و در دل نسبت به لذات از دست رفته حسرت دارند. درصدد آنند شرایطى پدید آید که
دلى به دریا زنند و آزادى جاهلیت شان احیاء گردد.
روحیه مردم رنگپذیر است و
زود تسلیم شرایط و مقتضیات مىشوند. اندیشهاى که آنها را در برابر اوضاع
دستگیر و یاور باشد نیست. در این جو هنوز زورمدارىها مىتواند کارساز باشد. و
هنوز مىتوان باچشم زهرهاى افراد را به سوئى سوق داد .
پیامبر از دنیا رفته
و کینههاى گذشته بیدار شدهاند و آنهائى که دورى از اسلام ضربه خورده بودند
امروز احساس مىکنند که توان غریدن، پریدن، حمله کردن پدید آمده و بنحوى
مىتوانند عقد دل را بیرون بریزند و پذیرش منافقانه اسلام را بدون پروا در میان
نهند.
جو پس از وفات رسول خدا (ص) جو بیحیائى است. بدان خاطر که هنوز جنازه
رسول الله (ص)بر روى زمین است و آنها بدنبال هدف و مقصد خود رفتهاند و هرچه را
که خواستند بدون مشورت و رعایت حق و ناحقها تصاحب کردند. و براى اینکه بیحیائى
مردم را نشان دهیم به این نکته توجه کنیم که تنها دختر پیامبر را کتک زده و او
را به بستر بیمارى و مرگ کشاندهاند.
جو بى دردى است و بىرمقى در برابر
قداره بندان و باج خواهان. خالد بن ولید، مالک بن نویره را مىکشد و به بهانه
ندادن زکوة او را کافر قلمداد مىکند، با زوجهاش هم بستر مىشود و خلیفه زمان
آن را نادیده مىگیرد و یا عمر که اصرار به قصاص و اجراى حدود دارد وقتى متوجه
مىشودخالد دشمن او سعد بن عباده را ترور کرده، بحساب معامله و بده و بستان او
را بغل مىکند و مىبوسد که انت سیف الله .
4- شرایط سیاسى
پیامبر 23 سال رسالت کرد در حالیکه آنهمه تلاش و
کوشش به اجراى حق و رعایت عدالت داشت و نیزبدان میزان و درجه به مردم خدمت کرد.
اما بىآزرمى و بیحیائى و بگو نافهمى و جهل بدان حد است که به پیامبر اهانت
مىکنند و به او نسبت هذیان مىدهند (ان الرجل لیهجز)
[8] رأى و سخن على (ع) را نادیده مىگیرند، از
فاطمه (س) که مالک فدک است و ذوالید است دلیل و شاهد طلب. در برابر او
مىایستند و آن همه سفارش پیامبر را درباره فاطمه (س) و آن همه عنایت او را
درباره مردم فراموش مى کنند.
بى منطقى
بى منطقى هنوز حضور دارد. در برابر این سؤال که آیا
درست است فاطمه (س) سیده نساءالعالیمن است پاسخ مثبت مىدهند. ولى در برابر این
سؤال که آیا چنین زنى در دعوى خود دروغ هم مىگوید وامى مانند ولى تسلیم
نمى شوند .
از او شاهد براى فدک مىطلبند، او کسانى را بعنوان شاهد معرفى
مىکند که هر کدام در تاریخ اسلام از زبان پیامبر مهر تأیید دارند، ولى بى
منطقى سبب مىشود که به هر کدام آنها مهر بطلان مىزنند تا بتوانند هدف خود را
تعقیب کنند مثلاً مىگویند ام ایمن در چنین سخن گفتن: زبانش مىگیرد - پس شهادت
او سند نیست!!
سیاست جَعْل
در دوران پس از رسول خدا (ص) جو سیاست جو جعل حدیث،
امکان باز کردن در برابر کلام خدا و قرآن است سخنى به اسم حدیث جعل مى کنند که
راوى آن یک نفر است با متن قرآن مباینت دارد و سعى دارند همان رامورد استفاده
قرار دهند. و در این اقدام محافظه کاران ساکت و بىتفاوتند، منافقان هم معلوم
است که از آن چه سودها مى برند .
بعدها کار به جائى مىرسد که کمپانى حدیث
به راه مىافتد و بخاطر تقرب در دستگاه خلافت و ولایت و جلب محبوبیتها، و کسب
درآمدها، و بهرهمندى از سخاوت سردمدارانى چون معاویه، هر عبادتى را که بخواهند
مىسازند و جمله قال رسول الله را بر آن مىافزایند. و رسوائى بجائى مىرسد که
از دستگاه اعلام کفایت حدیث مى شود!!
جو جاهلی
پس از وفات رسول خدا (ص) نوعى بازگشت به جاهلیت در مردم
دیده مى شود. جو جامعه جو جنگل مىشود، حقوق انسانى را نادیده مى گیرند، مقدسات
را مورد اهانت قرار مىدهند، بازار تهمت و اهانت رواج مىگیرد، زورمداران به
پیش مىروند .
بسیارى از سردمداران براى به پیش بردن مقاصد خود سعى دارند
بحران تضعیفى ایجاد کنند و بعنوان مهم بودن مسأله مردم را در فشار قرار دهند و
حتى با تهدید هر چه زودتر بیعت ها را براى خود جمع کنند و فریاد بکشند که خانه
را آتش مىزنند، تفرقهاى ایجاد نکنید و... و آنها که تسلیم رأى آنها نشوند
دچار فشار، شکنجه و گرسنگى شوند و حتى آمد و شد و خرید و فروش با آنها ممنوع
گردد.
جو خشنونت
سیاست زمان پس از پیامبر سیاست زور است، تهدید است،
اختناق است، سیاست تدبیر تخریبى، بصورت تبلیغى، اقتصادى، و اجتماعى است. سیاست
ریسمان به گردن انداختن براى بردن فرد براى بیعت است سیاست آتش برافروختن به
درخانه است، سیاست قرار دادن دختر پیامبر بین در و دیوار است.
هم چنین سیاست
زمان سیاست ضربه زدن است، سیاست سقط جنین است، سیاست ترور مخالفان است، سیاست
از میان برداشتن مخالفان است، سیاست به کار گماردن افرادى برده و زیر دست براى
اجراى سیاست شوم سردمداران است و سیاست به کنار نهادن سالمندان مجرب است و
رنگین کردن زمین به خون مستضعفان است و فاطمه (س) با چنین شرایطى روبروست.
در کل در جامعه این اندیشه حضور دارد که بکش تا زنده بمانى. عقاید آنچنان که
باید قوى و ریشهدار نیست، بى باکى هم چنان وجود دارد، نفاق و دو روئى در برخى
هست، برخى دست از دین شستند و به دنبال دنیا رفتند و در مراحل مختلف علیه حق
ایستادند و کینه خود را بروز مىدهند و رشوههاى سیاسى رد و بدل مىشود (مثل
داستان خالد و عمر در مسأله مالک بن نویره و ترور سعدبن عباده).
فاطمه (س) در این شرایط
فاطمه (س)در چنین شرایطى تحت فشار و مضیقه
است. پدر از دنیا رفته و او و على (ع) تنها و بى حامى ماندهاندو اسیر
اندیشههاى پلید سیاست بازان شدهاند. آنها سردمداران را مىبینید که به فکر
جلب قدرت و کسب امکانات بنفع خود هستند .
جو سوء نیست، و ناسپاسى مردم، و
عوامفریبى سردمداران، و مقدس نمائى آنها، و بى تفاوتى مردم، و عدم مایه گذارى
توانمندان از توان و آبروى خود، و محکومیت فضیلت، و علنى شدن نفاق و جنایت، همه
و همه فاطمه (س) را غمگین و در عین حال احساس مسؤولیت او را سنگین تر مىساخت.
براى او شرایطى پدید آمد که توان گفتن آنها را نداشت و تازه آنچه را که بیان
مىکرد با بىتعهدى شنوندگان، جهل و غفلت و وحشت آنها از دستگاه مواجه مىشد.
او هم عزادار پیامبر بود و هم عزادار فضیلتهائى که از جهان رخت بربسته بودند و
این مجموعه قلب او را آزردند و او را بسوى ارتحال از این سراى فانى کشاندند.
1- آیه 1 - 3 سوره انشراح.
2- آیه 170 سوره بقره.
3- در جریان سقیفه .
4- خطبهاش در مسجد حنیف.
5- حجرات آیه 13.
6- آیه 17 سوره زخرف.
7- ضرب المثل عربى.
8- سخن عمر به هنگام قلم و دوات خواستن پیامبر در حین مرگ.