کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

پیشرفت ایرانی اسلامی به عنوان گفتمان و خواست عمومی، راهبرد اساسی و مبنای همه قوانین و رویه های حاکمیتی باید باشد. جامعه نیازمند آموزش و ترویج کارآفرینی با رویکرد تفکر دینی و توسعه کسب و کارهای کارآفرینانه بر مبنای سرمایه انسانی، اقتصادی و اجتماعی ایرانی است

"اربعین حسینی" مطابق با بیستم صفر میعادگاه دل‌های عاشقی است که سوگواره اشک و ماتم سیدالشهدا(ع) را در چهل منزل طی کردند

اربعین، روز تکمیل انقلاب سترگ عاشوراست و برای این روز اعمال بسیاری از سوی معصومین(ع) مطرح شده است، چنان که امام رضا(ع) در این مورد می‌فرمایند:"براستی محرم ماهی است که مردمان عهد جاهلیت جنگ و خونریزی را در آن حرام می‌شمردند لیکن خون‌های ما را در این ماه حلال شمردند، و حرمت ما را شکستند و فرزندان و زنان را به اسارت کشیدند و آتش در خیمه‌های ما افروختند و آنچه در آنها زاد و توشه داشتیم به یغما بردند و حرمت رسول الله(ص) را در امر ما نگاه نداشتند..."
 
اعمال روز اربعین امام حسین (ع)
در این روز زیارت امام حسین(ع) مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری(ع) روایت ‌شده که فرمود" علامات مؤمن پنج چیز است، پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز گذاردن و زیارت اربعین کردن و انگشتر بر دست راست کردن و جَبین را در سجده بر خاک گذاشتن و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است."
شیخ طوسی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت امام صادق(ع) آورده است‌
السلام علی ولی الله و حبیبه‌، السلام علی خلیل الله و نجیبه‌، السلام علی صفی الله و ابن صفیه‌.........
این مطلبی است که شیخ طوسی‌، عالم فرهیخته و معتبر و معقول شیعه در قرن ‌پنجم درباره اربعین آورده است‌.

 


در فاصله 40 روز از عاشورای حسینی (ع) تا اربعین حسینی (ع) حوادثی شکل گرفت که سرآمد حوادث و اتفاقات تاریخ بشریت خواهد بود. در روز عاشورا در برابر سالار شهیدان و 72 از یاران و اصحاب آسمانی‌اش، چندین هزار کفتار خون آشام و ددمنش به دستور جلادی چون ابن زیاد صف آرایی کردند.


عدد چهل (اربعین) دارای راز و رمز خاصی است. حضرت مریم 40 سال به ریاضت نشست از دامانش یک مسیح به عالم هدیه شد. زهرا اطهر(س) 40 روز به ریاضت نشست از دامانش یازده ستاره درخشان به عالم هدیه شد، موسی کلیم الله(ع) 40 روز در کوه طور به راز و نیاز پرداخت و پیامبر خاتم در 40 سالگی به پیامبری مبعوث شد و حال در اربعین (چهلمین) روز از بزرگ‌ترین حادثه‌ دلخراشی که در تاریخ بشر رخ داده، قرار داریم. روزی که حسین(ع) و یارانش در دشت نینوا حماسه‌ای آفریدند که افلاکیان را به نظاره واداشت.
در فاصله 40 روز از عاشورای حسینی (ع) تا اربعین حسینی (ع) حوادثی شکل گرفت که سرآمد حوادث و اتفاقات تاریخ بشریت خواهد بود. در روز عاشورا در برابر سالار شهیدان و 72 از یاران و اصحاب آسمانی‌اش، چندین هزار کفتار خون آشام و ددمنش به دستور جلادی چون ابن زیاد صف آرایی کردند.
و این عجب اتفاقی است و بازی روزگار که پاک‌ترین انسان‌های عالم را در برابر پلیدترین موجودات زمان قرار می‌دهد. بهترین خلق خدا در مقابل بدترین خلق خدا اما چه می‌توان گفت که عاشورا است و باید چنین باشد، و امام حسین (ع) خود می‌داند که حماسه این روز به همه نسل‌های عالم و به همه اندیشه‌ها منتقل می‌شود، به زبان عام بشریت فریاد بر می‌آورد که «اگر دین ندارید، لااقل آزاده مرد باشید».

در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه علیها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه علیه السلام باشد) گفت : بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود(سلام الله علیها).


امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم (سلام الله علیها) امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین علیه السلام به او فرمود : کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟
بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد . (وقایع عاشورا سید محمد تقى مقدم ص 455 و حضرت رقیه علیه السلام تالیف شیخ على فلسفى ص 550)
آخرین دیدار امام حسین علیه السلام با حضرت رقیه علیه السلام
وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیهم السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود که ذیلا مى خوانید:
هلال بن نافع ، که از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم . دیدم امام حسین علیه السلام ، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکى افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:
یا ابه ! انظر الى فانى عطشان .
بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام
شنیدن این سخن کوتاه ولى جگر سوز از زبان کودکى تشنه کام ، مثل آن بود که بر زخمهاى دل داغدار امام حسین علیه السلام نمک پاشیده باشند. سخن او آنچنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت که بى اختیار اشک از دیدگانش جارى شد. با چشمى اشکبار به آن دختر فرمود:
الله یسقیک فانه وکیلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است .
هلال مى گوید: پرسیدم این دخترک که بود و چه نسبتى با امام حسین علیه السلام داشت ؟
به من پاسخ دادند: او رقیه علیها السلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است . (سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیها السلام ص 22 به نقل از الوقایع و الحوادث محمد باقر ملبوبى ج 3 ص 192)


به یاد لب تشنه پدر آب نخورد!
عصر عاشورا که دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا 23 کودک از اهل بیت علیه السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این 23 کودک ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى که نوبت به حضرت رقیه علیه السلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حرکت کرد.
یکى از سپاهیان دشمن پرسید: کجا مى روى ؟ حضرت رقیه علیه السلام فرمود: (سلام الله علیها) بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم (سلام الله علیها)
او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند!
حضرت رقیه علیها السلام در حالی که گریه مى کرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم

** افتخار دولت خدمتگزاری به مردم است 
رییس جمهوری با بیان اینکه همه تلاش دولت این است که حداکثر استفاده را از این دوره چهار ساله برای خدمت به مردم داشته باشد، گفت: دولت افتخار می کند که خدمتگزار مردم است. 

رییس جمهوری گزارش عملکرد صد روزه دولت تدبیر و امید را با سلام و درود به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یاران با وفایش و با تبریک هفته بسیج به همه بسیجیان دلاور آغاز کرد. 

دکتر روحانی گفت: به همه مردم ایران مردم خوب، باوفا، دلاور و مهربان ملت بزرگ ایران سلام عرض می کنم و شب بخیر می گویم و امیدوارم ساعات و ایام خوبی را سپری کنند. 

وی اظهار داشت: در ایام تبلیغات انتخاباتی به مردم بزرگ وعده داده بودم که علاوه بر برنامه چهارساله دولت تدبیر و امید، برنامه کوتاهی هم برای صد روز داشته باشم و در پایان صد روز کار و عملکرد دولت را در طول آن صد روز به ملت عزیز گزارش دهم. 

وی در پاسخ به سوال مجری برنامه مبنی بر اینکه چرا 100 روز را برای ارایه گزارش انتخاب کردید؟ گفت: صد یک معیار است و می دانید در نمره دادن هم برخی نمره ها به جای 20، صد است و صد روز همواره در ادبیات و اشعار ما از آن سخن گفته شده است. 

رییس جمهوری اضافه کرد: صد روز زمانی است که نه خیلی کوتاه است که نتوان گزارش داد و برنامه ای را تهیه و اجرا کرد و نه آنقدر طولانی است که گزارش بسیار مطول شود. 

دکتر روحانی ادامه داد: مبنا این بود که یک برنامه کوتاه مدت صد روزه مورد نظر دولت باشد و به مردم گزارش دهد. 

وی با بیان اینکه این گزارش سه بخش دارد، توضیح داد: یک بخش آن گزارشی است که رییس جمهوری امشب به مردم ارایه می کند و بخش دیگر گزارش مکتوب است که در رسانه های مکتوب و سایت ها منعکس می شود. 

رییس دولت یازدهم اظهار داشت: یک بخش هم گزارشی است که توسط وزرا، معاونان و سایر مسوولان در بخش های خودشان به اطلاع مردم می رسد. آنها بلافاصله از فردا به تدریج گزارش خود را ارایه می کنند. 

رییس جمهوری در پاسخ به این سوال مجری که پرسید تصور شما اکنون در روز صد و یکم با روز نخست تا چه حد متفاوت است؟ شما روزهای ریاست جمهوری خود را می شمارید؟ با بیان اینکه هر روز این دوره برای من مهم است، تصریح کرد: همه تلاش دولت این است که حداکثر استفاده را از دوره 4 ساله برای خدمت به مردم داشته باشد. 


ماه محرّم، ماه غم و اندوه اهل بیت (علیهم‌السلام) و شیعیان آن‌هاست و ماه شهادت و یادآوری دلاوری‌ها و شجاعت‌ها و ایثارهای سیدالشهدا امام حسین(ع) و یاران با وفای او در کربلاست.



در حدیثی از امام علی بن موسی الرّضا(ع) آمده است: «هنگامی که ماه محرم فرا می‌رسید، کسی پدرم را خندان نمی‌دید و همواره محزون و غمگین بود تا روز دهم یعنی روز عاشورا؛ آن روز روزِ مصیبت و حزن و اندوه و گریه پدرم بود و می‌فرمود امروز روزی است که حسین(ع) شهید شده است».


ماه محرم، ماه حماسه و ماتم است و سزاوار است همه ارادتمندان اهل بیت (علیهم السلام) با تشکیل مجالس سوگواری، هرچه باشکوه‌تر در تعظیم این شعائر بکوشند و خطبای گرامی فلسفه شهادت آن بزرگواران و آثار مهم آن را برای بقای اسلام و تشیع، شرح دهند و مخصوصاً جوانان و نوجوانان خود را با این مراسم آشنا کنند و در انجام این مراسم از آنچه که مایه وهن مذهب در نظر دوست و دشمن می‌شود، جدا بپرهیزند و توجه داشته باشند که عاشورا و مراسم حسینی است که اسلام را زنده نگه داشته است و هر سال خون تازه‌ای در رگ‌های اسلام جاری می‌سازد و تا مراسم حسینی، پرشور، پر شعور و پرشکوه برپاست، آسیبی به اسلام نخواهد رسید.


اعمال مخصوص این ماه به همراه برخی از وقایع آن می‌آید:


اول محرم


آغاز سال هجری قمری است، گرچه هجرت در ماه ربیع‌الاول صورت گرفت، ولی به مناسبت آغاز سال، سزاوار است همه مؤمنان به یاد حادثه عظیم هجرت و آثار مهم آن در تاریخ اسلام و فداکاری‌های مولای متّقیان علی(ع) در لیلة‌المبیت باشند.


دوم محرم


روز ورود امام حسین(ع) و یارانش به سرزمین کربلا (در سال 61 هجری قمری) است که سرآغاز حماسه‌های عظیم عاشورا است.


هفتم محرم


روز بستن آب به روی سپاه امام حسین (ع) است، در این روز دستوری از سوی عبیداللّه بن زیاد برای عمر بن سعد رسید که بین حسین(ع) و یارانش و آب حایل شوند، تا قطره‌ای از آب فرات ننوشند.


نهم محرم: تاسوعا


«شیخ کلینی» از امام صادق(ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: "روز تاسوعا، روزی است که امام حسین(ع) و یارانش را در کربلا محاصره کرده و دشمنان برای جنگ با آن حضرت اجتماع کردند و پسر مرجانه و عمر بن سعد از زیادی لشکر خویش خوشحال شدند و امام حسین(ع) و اصحابش را در آن روز ضعیف شمردند و یقین کردند که برای امام حسین(ع)یاوری نخواهد آمد و مردم عراق وی را کمک نخواهند کرد" آنگاه آن حضرت فرمودند:


بِأبی المُسْتَضْعَفُ الغَریبُ; پدرم فدای آن ضعیفِ غریب باد.


در این روز شمر همراه با نامه‌ای از سوی عبیداللّه بن زیاد خطاب به عمر بن سعد وارد کربلا شد که بر امام حسین(ع) و یارانش سخت بگیرد تا تسلیم شوند و وادار به بیعت گردند و در صورت امتناع، همه آنها را به قتل برساند. امام حسین(ع) حاضر به پذیرش ذلّت بیعت با دشمن نشد؛ ولی از آنان خواست که آن شب را به وی مهلت دهند، تا به عبادت و دعا و نماز بپردازد، و فردا در معرکه نبرد با آنان روبه رو خواهد شد.


دهم محرم (عاشورا)


روز پرحماسه و فراموش نشدنی تاریخ اسلام و تشیّع؛ روز فداکاری، جانبازی و شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) و یاران باوفایش، در سرزمین کربلا (در سال 61 هجری قمری) است.

روز دوم
1. امام حسین علیه‏السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل کرده است که: امام علیه‏السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است.2
2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏السلام به کربلا آگاه نمود.3
3. در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."5

 

روز سوم
1. "عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیه‏السلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.6
2. امام حسین علیه‏السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.7
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه‏" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه‏السلام بود. همین‏که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که می‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏السلام برو. گفت: هرگز چنین نمی‏کنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏کاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کرده‏اند و پیمان بسته‏اند، بسوی کوفه می‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم... ."8

 

روز چهارم
در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.

روز پنجم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13

 

روز ششم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‏فرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیکی طائفه‏ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .
در این هنگام مردی از بنی‏اسد که او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام."
سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"

سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و لحظه به لحظه آن در نزد مسلمانان دارای اهمیتی بس شگرف و والاست؛ چرا که نه تنها کلام رسول‌ اکرم به نص صریح آیات قرآن، عاری از هرگونه هوا و هوس و متصل به سرچشمه وحی است(2)، بلکه عمل و فعل آن بزرگوار نیز بر تک تک مسلمانان حجت است و صراط مستقیم را به عالمیان می‌نمایاند.(3) اما در این میان، مقاطعی خاص از زندگی آن بزرگوار، به جهات گوناگون از اهمیتی ویژه برخوردار می‌باشد که یکی از بارزترین آنها، واقعه غدیر خم است. واقعه غدیر از ابعاد مختلف و از جهات متفاوت، دارای درخشندگی و تلألؤ خاصی در تاریخ اسلام است. کمتر مقطع تاریخی را می‌توان در جهان اسلام یافت که از لحاظ سند، اطمینان از اصل وقوع، کثرت راویان و اعتماد بزرگان و علمای مسلمین، قوت و استحکامی نظیر این رویداد مهم داشته باشد.

هنگامی که به راویان حدیث غدیر می‌نگریم، در مرتبه نخست نام اهل‌ بیت گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی امام ‌علی (علیه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دیده می‌شود و در مرتبه بعدی نام حدود 110 تن از صحابه پیامبر اسلام(4) به چشم می‌خورد که در این میان، نام افرادی شاخص از میان صحابه همچون:

1-     ابوبکر بن ابی­‌قحافه

2-     عمر بن ‌الخطاب

3-     عثمان بن عفان

4-     عایشه بنت ابی‌بکر

5-     سلمان فارسی

6-     ابوذر غفاری

7-     عمار یاسر

8-     زبیر بن‌ عوام

9-     عباس بن عبدالمطلب

10- ام سلمه

11- زید بن ‌ارقم

12- جابر بن عبدالله‌ انصاری

13- ابوهریره

14- عبدالله ‌بن ‌عمر بن ‌الخطاب

 

 

و... توجه آدمی را به خود جلب می‌کند که تمامی آنان در محل غدیر حاضر بوده‌اند و حدیث غدیر را بدون واسطه نقل نموده‌اند. سپس در میان تابعین(5)، حدیث غدیر از 83 تن از تابعین نقل شده است که از جمله آنان می‌توان به:

1-      اصبغ بن‌ نباته

2-      سالم‌ بن ‌عبدالله ‌بن عمر بن الخطاب

3-      سعید بن‌ جبیر

4-      سلیم‌ بن قیس

5-      عمر بن عبدالعزیز(خلیفه اموی)

و... اشاره نمود.

پس از تابعین، در میان علمای اهل تسنن از قرن دوم تا قرن سیزدهم، 360 تن، حدیث غدیر را در آثار خویش نقل نموده‌اند که 3 تن از صاحبان صحاح سته (صحاح ششگانه)(6) و دو تن از پیشوایان فقهی اهل تسنن(7) نیز در شمار این بزرگان جای دارند.(8)

در بین محدثین و علمای شیعه نیز افراد فراوانی حدیث غدیر را در کتب مختلف، روایت نموده‌اند، که تعداد دقیق آنان مشخص نیست. از این اندیشمندان می‌توان به:

1-      شیخ کلینی

2-      شیخ صدوق

3-      شیخ مفید

4-      سید مرتضی

و... اشاره نمود.(9)

بنا بر آنچه که ذکر گردید، در میان بزرگان و محدثین اهل سنت و به دنبال دقت آنان بر روی راویان و طرق متفاوت نقل حدیث غدیر، اندیشمندان بسیاری، حدیث غدیر را حدیثی حسن(10)(11) و عده کثیری روایت غدیر را روایتی صحیح(12) دانسته‌اند(13) و حتی نزد عده‌ای از بزرگترین صاحبنظران اهل تسنن، با توجه به شمار فراوان راویان و طرق متعدد نقل حدیث، که روایت غدیر دارد، آنرا حدیثی متواتر(14) ذکر نموده‌اند.(15) علما، بزرگان و محدثین شیعه نیز بالاتفاق، غدیر را حدیثی متواتر می‌دانند.(16)(17)

بر این اساس و بر طبق آنچه که گذشت، به خوبی آشکار می‌گردد یکی از مهمترین وقایع تاریخ پرفراز و نشیب اسلام که در بین عامه مسلمانان، واقعه‌ای مسلم، پذیرفته شده و قطعی تلقی می‌گردد، واقعه غدیر خم است.

از منظری دیگر، آنچه که بر گونه غدیر، رنگ جاودانگی می‌زند؛ و اهمیت این واقعه را مضاعف می‌گرداند، نزول 2 آیه از قرآن‌کریم، یکی آیه 67 سوره مائده(18) و دیگری آیه 3 سوره مائده،(19) در ارتباط با این رویداد بزرگ است که بر طبق نظر مفسران نام‌آور شیعه و سنی، شأن نزول این آیات، مربوط به واقعه غدیر خم می‌باشد.(20)(21) هنگامی که کمی بیشتر در مقایسه مفاد این آیات و لحن آنها با سایر آیات قرآن کریم می‌اندیشیم، درمی‌یابیم اگر نگوییم چنین آهنگ کلامی در میان سایر آیات بی‌نظیر است، لااقل کمتر آیه‌ای را می‌توان یافت که مضامین و لحنی شبیه به این دو آیه داشته باشد. طبیعی است هر مسلمان هنگامی که در تلاوت قرآن بدین دو آیه می‌رسد، شگفت زده از خویش بپرسد این چه امر خطیری است که عدم ابلاغ آن توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ‌زحمات 23 ساله آن حضرت را تباه می­‌گرداند و در این صورت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز رسالت خویش را به مردم نرسانده و وظیفه پیامبری را بجای نیاورده است؟ واقعاً این چه پیامی است که خداوند متعال به پیامبر خویش وعده داده است تا او را در زمینه ابلاغ آن، حافظ و نگهدار باشد؟ به علاوه، مگر این موضوع چه اهمیتی دارد که ابلاغ این پیام به امت و پیروی مردم از آن، سبب کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و رضایت پروردگار می­‌گردد؟

پس دیگر جای هیچ تردیدی باقی نمی­ماند که روز نزول و ابلاغ این امر مهم و خطیر که بدین واسطه، روز اکمال دین و رضایت پروردگار محسوب می‌گردد، دارای اهمیت بسزایی در میان مسلمین خواهد بود.(22)


حضرت امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در "صریا "، منطقه ای واقع در 6 کیلومتری مدینه متولد شد. نام مبارک ایشان "علی"، کنیه اش "ابوالحسن" و القاب آن بزرگوار : نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مۆتمن، طیب و عسکری می باشد که مشهورتر از همه "هادی" و "نقی" است.


پدر گرامی آن حضرت، امام جواد علیه السلام و مادر ایشان بانوی گرانقدر و با فضیلتی به نام "سمانه مغربیه" است. محمد بن فرج می گوید:

ابوجعفر ، محمد بن علی علیه السلام مرا خواست و فرمود: کاروانی از راه می رسد که برده فروشی در میان آن است و کنیزانی همراه خود دارد.

سپس هفتاد دینار به من داد و امر کرد با آن کنیزی را با مشخصاتی که داد، بخرم. من ماموریت را انجام دادم. این کنیز همان مادر امام هادی علیه السلام است.

قدر و منزلت این بانوی گرامی تا آنجا بود که امام هادی علیه السلام درباره اش فرمود : «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نمی شود، خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره مادران صدیق و صالحان قرار دارد.» (دلایل الامامة، ص 216)

 


امامت امام دهم

پس از شهادت امام جواد - علیه السلام - در سال 220، فرزندش امام هادی - علیه السلام - که هنوز بیش از شش سال نداشت، به امامت رسید. از آنجا که شیعیان به استثنای معدودی مشکل بلوغ امام را درباره امام جواد - علیه السلام - را پشت سر گذاشته بودند، در زمینه امامت امام هادی - علیه السلام - تردید خاصی برای بزرگان آنها به وجود نیامد.


کراماتی که از امامان معصوم علیهم السلام توسط اصحاب و یاران و راویان ضبط و نقل شده همگی سرشار از نکات آموزنده است که با دقت و تفکر می توان به آنها دست یافت. از مهمترین نکاتی که در این قضایا نهفته است پی بردن به مقام والا و الهی این ذوات مقدس است.


شنیدن و اندیشه در این امور به ما می آموزد که چگونه می توان در سایه بندگی خدا و تبعیت از دستورات دین مقدس اسلام گام در مسیری نهاد که امامان معصوم ما چون امام هادی علیه السلام در آن مسیر گام نهادند و ما را به رفتن در آن هدایت و تشویق نمودند.


کاری که یک دعای امام می کند

گروهى از اهالى اصفهان از جمله ابو العباس احمد بن نضر و ابو جعفر محمّد بن علویه نقل می کنند:

در اصفهان مردى بنام عبد الرحمن زندگی می کرد که شیعه بود. از او پرسیدند علت شیعه شدن تو چه بود؟ و چه چیزی باعث شد که معتقد به امامت علی النقى شوى؟

او گفت: من چیزى مشاهده کردم که آن موجب این اعتقاد شد. ماجرا از این قرار است که من مرد فقیری بودم؛ ولى زبان آور و با جرأت. یک سال اهالى اصفهان مرا با چند نفر دیگر براى شکایت از فقر و نداری به دربار متوکل فرستادند.

جلوی خانه متوکل ایستاده بودیم که دستور داد «علی بن محمّد» نوه حضرت رضا علیه السلام را بیاورند.

من به یکى از اشخاصى که پهلویم ایستاده بود گفتم: این مرد کیست که متوکل دستور داده او را بیاورند؟ گفت: او مردى از اولاد على است که شیعیان معتقد به امامتش هستند. دنباله سخنان خود را چنین ادامه داد که ممکن است متوکل دستور داده او را بیاورند براى کشتن.

با خود گفتم از اینجا نخواهم رفت تا ببینم این مرد چگونه شخصى است. ناگاه دیدم سوار بر اسب مى‏آید؛ مردم از طرف راست و چپ دو صف تشکیل داده‏اند و او را تماشا می کنند. همین که چشم من به آن جناب افتاد محبتش در دلم نشست. در دل دعایش کردم که خداوند شرّ متوکل را از سر او رفع نماید. مشاهده کردم که از میان جمعیت می گذرد؛ چشم به یال اسب خود انداخته و هیچ توجه به جمعیتى که ایستاده‏اند نمی کند. همین طور که در دل مشغول دعا برایش بودم به من رسید. رو به من نمود و فرمود:

خدا دعایت را مستجاب کرد؛ خداوند به تو عمر طولانى و کثرت مال و فرزند عنایت کند.