کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

کارآفرینی از منظر ارزش های دینی و سرمایه اجتماعی

کارآفرین و سرمایه کارآفرینانه

پیشرفت ایرانی اسلامی به عنوان گفتمان و خواست عمومی، راهبرد اساسی و مبنای همه قوانین و رویه های حاکمیتی باید باشد. جامعه نیازمند آموزش و ترویج کارآفرینی با رویکرد تفکر دینی و توسعه کسب و کارهای کارآفرینانه بر مبنای سرمایه انسانی، اقتصادی و اجتماعی ایرانی است

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اهل بیت (ع)» ثبت شده است

سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و لحظه به لحظه آن در نزد مسلمانان دارای اهمیتی بس شگرف و والاست؛ چرا که نه تنها کلام رسول‌ اکرم به نص صریح آیات قرآن، عاری از هرگونه هوا و هوس و متصل به سرچشمه وحی است(2)، بلکه عمل و فعل آن بزرگوار نیز بر تک تک مسلمانان حجت است و صراط مستقیم را به عالمیان می‌نمایاند.(3) اما در این میان، مقاطعی خاص از زندگی آن بزرگوار، به جهات گوناگون از اهمیتی ویژه برخوردار می‌باشد که یکی از بارزترین آنها، واقعه غدیر خم است. واقعه غدیر از ابعاد مختلف و از جهات متفاوت، دارای درخشندگی و تلألؤ خاصی در تاریخ اسلام است. کمتر مقطع تاریخی را می‌توان در جهان اسلام یافت که از لحاظ سند، اطمینان از اصل وقوع، کثرت راویان و اعتماد بزرگان و علمای مسلمین، قوت و استحکامی نظیر این رویداد مهم داشته باشد.

هنگامی که به راویان حدیث غدیر می‌نگریم، در مرتبه نخست نام اهل‌ بیت گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی امام ‌علی (علیه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دیده می‌شود و در مرتبه بعدی نام حدود 110 تن از صحابه پیامبر اسلام(4) به چشم می‌خورد که در این میان، نام افرادی شاخص از میان صحابه همچون:

1-     ابوبکر بن ابی­‌قحافه

2-     عمر بن ‌الخطاب

3-     عثمان بن عفان

4-     عایشه بنت ابی‌بکر

5-     سلمان فارسی

6-     ابوذر غفاری

7-     عمار یاسر

8-     زبیر بن‌ عوام

9-     عباس بن عبدالمطلب

10- ام سلمه

11- زید بن ‌ارقم

12- جابر بن عبدالله‌ انصاری

13- ابوهریره

14- عبدالله ‌بن ‌عمر بن ‌الخطاب

 

 

و... توجه آدمی را به خود جلب می‌کند که تمامی آنان در محل غدیر حاضر بوده‌اند و حدیث غدیر را بدون واسطه نقل نموده‌اند. سپس در میان تابعین(5)، حدیث غدیر از 83 تن از تابعین نقل شده است که از جمله آنان می‌توان به:

1-      اصبغ بن‌ نباته

2-      سالم‌ بن ‌عبدالله ‌بن عمر بن الخطاب

3-      سعید بن‌ جبیر

4-      سلیم‌ بن قیس

5-      عمر بن عبدالعزیز(خلیفه اموی)

و... اشاره نمود.

پس از تابعین، در میان علمای اهل تسنن از قرن دوم تا قرن سیزدهم، 360 تن، حدیث غدیر را در آثار خویش نقل نموده‌اند که 3 تن از صاحبان صحاح سته (صحاح ششگانه)(6) و دو تن از پیشوایان فقهی اهل تسنن(7) نیز در شمار این بزرگان جای دارند.(8)

در بین محدثین و علمای شیعه نیز افراد فراوانی حدیث غدیر را در کتب مختلف، روایت نموده‌اند، که تعداد دقیق آنان مشخص نیست. از این اندیشمندان می‌توان به:

1-      شیخ کلینی

2-      شیخ صدوق

3-      شیخ مفید

4-      سید مرتضی

و... اشاره نمود.(9)

بنا بر آنچه که ذکر گردید، در میان بزرگان و محدثین اهل سنت و به دنبال دقت آنان بر روی راویان و طرق متفاوت نقل حدیث غدیر، اندیشمندان بسیاری، حدیث غدیر را حدیثی حسن(10)(11) و عده کثیری روایت غدیر را روایتی صحیح(12) دانسته‌اند(13) و حتی نزد عده‌ای از بزرگترین صاحبنظران اهل تسنن، با توجه به شمار فراوان راویان و طرق متعدد نقل حدیث، که روایت غدیر دارد، آنرا حدیثی متواتر(14) ذکر نموده‌اند.(15) علما، بزرگان و محدثین شیعه نیز بالاتفاق، غدیر را حدیثی متواتر می‌دانند.(16)(17)

بر این اساس و بر طبق آنچه که گذشت، به خوبی آشکار می‌گردد یکی از مهمترین وقایع تاریخ پرفراز و نشیب اسلام که در بین عامه مسلمانان، واقعه‌ای مسلم، پذیرفته شده و قطعی تلقی می‌گردد، واقعه غدیر خم است.

از منظری دیگر، آنچه که بر گونه غدیر، رنگ جاودانگی می‌زند؛ و اهمیت این واقعه را مضاعف می‌گرداند، نزول 2 آیه از قرآن‌کریم، یکی آیه 67 سوره مائده(18) و دیگری آیه 3 سوره مائده،(19) در ارتباط با این رویداد بزرگ است که بر طبق نظر مفسران نام‌آور شیعه و سنی، شأن نزول این آیات، مربوط به واقعه غدیر خم می‌باشد.(20)(21) هنگامی که کمی بیشتر در مقایسه مفاد این آیات و لحن آنها با سایر آیات قرآن کریم می‌اندیشیم، درمی‌یابیم اگر نگوییم چنین آهنگ کلامی در میان سایر آیات بی‌نظیر است، لااقل کمتر آیه‌ای را می‌توان یافت که مضامین و لحنی شبیه به این دو آیه داشته باشد. طبیعی است هر مسلمان هنگامی که در تلاوت قرآن بدین دو آیه می‌رسد، شگفت زده از خویش بپرسد این چه امر خطیری است که عدم ابلاغ آن توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ‌زحمات 23 ساله آن حضرت را تباه می­‌گرداند و در این صورت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز رسالت خویش را به مردم نرسانده و وظیفه پیامبری را بجای نیاورده است؟ واقعاً این چه پیامی است که خداوند متعال به پیامبر خویش وعده داده است تا او را در زمینه ابلاغ آن، حافظ و نگهدار باشد؟ به علاوه، مگر این موضوع چه اهمیتی دارد که ابلاغ این پیام به امت و پیروی مردم از آن، سبب کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و رضایت پروردگار می­‌گردد؟

پس دیگر جای هیچ تردیدی باقی نمی­ماند که روز نزول و ابلاغ این امر مهم و خطیر که بدین واسطه، روز اکمال دین و رضایت پروردگار محسوب می‌گردد، دارای اهمیت بسزایی در میان مسلمین خواهد بود.(22)


حضرت امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در "صریا "، منطقه ای واقع در 6 کیلومتری مدینه متولد شد. نام مبارک ایشان "علی"، کنیه اش "ابوالحسن" و القاب آن بزرگوار : نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مۆتمن، طیب و عسکری می باشد که مشهورتر از همه "هادی" و "نقی" است.


پدر گرامی آن حضرت، امام جواد علیه السلام و مادر ایشان بانوی گرانقدر و با فضیلتی به نام "سمانه مغربیه" است. محمد بن فرج می گوید:

ابوجعفر ، محمد بن علی علیه السلام مرا خواست و فرمود: کاروانی از راه می رسد که برده فروشی در میان آن است و کنیزانی همراه خود دارد.

سپس هفتاد دینار به من داد و امر کرد با آن کنیزی را با مشخصاتی که داد، بخرم. من ماموریت را انجام دادم. این کنیز همان مادر امام هادی علیه السلام است.

قدر و منزلت این بانوی گرامی تا آنجا بود که امام هادی علیه السلام درباره اش فرمود : «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نمی شود، خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره مادران صدیق و صالحان قرار دارد.» (دلایل الامامة، ص 216)

 


امامت امام دهم

پس از شهادت امام جواد - علیه السلام - در سال 220، فرزندش امام هادی - علیه السلام - که هنوز بیش از شش سال نداشت، به امامت رسید. از آنجا که شیعیان به استثنای معدودی مشکل بلوغ امام را درباره امام جواد - علیه السلام - را پشت سر گذاشته بودند، در زمینه امامت امام هادی - علیه السلام - تردید خاصی برای بزرگان آنها به وجود نیامد.


کراماتی که از امامان معصوم علیهم السلام توسط اصحاب و یاران و راویان ضبط و نقل شده همگی سرشار از نکات آموزنده است که با دقت و تفکر می توان به آنها دست یافت. از مهمترین نکاتی که در این قضایا نهفته است پی بردن به مقام والا و الهی این ذوات مقدس است.


شنیدن و اندیشه در این امور به ما می آموزد که چگونه می توان در سایه بندگی خدا و تبعیت از دستورات دین مقدس اسلام گام در مسیری نهاد که امامان معصوم ما چون امام هادی علیه السلام در آن مسیر گام نهادند و ما را به رفتن در آن هدایت و تشویق نمودند.


کاری که یک دعای امام می کند

گروهى از اهالى اصفهان از جمله ابو العباس احمد بن نضر و ابو جعفر محمّد بن علویه نقل می کنند:

در اصفهان مردى بنام عبد الرحمن زندگی می کرد که شیعه بود. از او پرسیدند علت شیعه شدن تو چه بود؟ و چه چیزی باعث شد که معتقد به امامت علی النقى شوى؟

او گفت: من چیزى مشاهده کردم که آن موجب این اعتقاد شد. ماجرا از این قرار است که من مرد فقیری بودم؛ ولى زبان آور و با جرأت. یک سال اهالى اصفهان مرا با چند نفر دیگر براى شکایت از فقر و نداری به دربار متوکل فرستادند.

جلوی خانه متوکل ایستاده بودیم که دستور داد «علی بن محمّد» نوه حضرت رضا علیه السلام را بیاورند.

من به یکى از اشخاصى که پهلویم ایستاده بود گفتم: این مرد کیست که متوکل دستور داده او را بیاورند؟ گفت: او مردى از اولاد على است که شیعیان معتقد به امامتش هستند. دنباله سخنان خود را چنین ادامه داد که ممکن است متوکل دستور داده او را بیاورند براى کشتن.

با خود گفتم از اینجا نخواهم رفت تا ببینم این مرد چگونه شخصى است. ناگاه دیدم سوار بر اسب مى‏آید؛ مردم از طرف راست و چپ دو صف تشکیل داده‏اند و او را تماشا می کنند. همین که چشم من به آن جناب افتاد محبتش در دلم نشست. در دل دعایش کردم که خداوند شرّ متوکل را از سر او رفع نماید. مشاهده کردم که از میان جمعیت می گذرد؛ چشم به یال اسب خود انداخته و هیچ توجه به جمعیتى که ایستاده‏اند نمی کند. همین طور که در دل مشغول دعا برایش بودم به من رسید. رو به من نمود و فرمود:

خدا دعایت را مستجاب کرد؛ خداوند به تو عمر طولانى و کثرت مال و فرزند عنایت کند.

کتاب ارزشمند و گرانسنگ بحارالانوار تالیف علامه کم نظیر محمد باقر مجلسی (ره)، گنجینه ای از آثار حدیثی شیعه است که از متون و منابع کهن اسلامی گرفته شده است. این مجموعه که با چاپ امروزی 110 جلد دارد جلد پنجاهم آن به زندگی سه امام معصوم یعنی امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام اختصاص دارد. 

یکصد و بیست صفحه از این جلد (صص113-123) مربوط به تاریخ و سیره امام علی النقی علیه السلام است که این بخش به صورت مستقل و با ترجمه جناب آقای موسی خسروی توسط انتشارات اسلامیه به زینت طبه آراسته و در اختیار فارسی زبانان ارادتمند به آن امام والا مقام قرار گرفته است.

آنچه در ادامه می آید برگرفته از جلد پنجاه بحارالانوار است که در مواردی با توضیحاتی همراه می شود.


مختصری درباره دهمین امام

امام علی النقی علیه السلام در نیمه ماه ذیحجه سال 212 در جایى بنام «صریا» در نزدیکى شهر مدینه به دنیا آمد.[1] هشت سال و پنج ماه داشتند که پدر بزرگوارشان امام جواد علیه السلام به شهادت رسید و آن حضرت به منصب کبرای امامت رسیدند. سیزده سال از عمر شریفش گذشته بود که به اجبار متوکل مدینه را ترک و در شهر سامرا مستقر شدند و تا آخر عمر پربرکتشان در آنجا بودند. سرانجام امام هادی علیه السلام پس از 33 سال امامت و هدایت خلق خدا در سوم رجب سال 254 در حالیکه حدود 42 سال داشتند به زهر جفا مسموم شده و به شهادت رسیدند و در خانه خود که اکنون مرقد شریفش برپاست به خاک سپرده شدند.


نام، کنیه و القاب نورانی

نام آن حضرت را علی و کنیه اش را ابوالحسن نهادند. برخی از القابی که برای آن حضرت برشمرده اند عبارتند از:. نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، طیب، متوکل و عسکری[2]

برخی به غلط گمان می کنند که چون رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام عرب هستند و به زبان عربی سخن می گفته اند پس حوزه رسالت و هدایت آنها عربها هستند. غافل از این که حوزه رسالت پیامبر خدا و به تبع ایشان، محدوده امامت و هدایت امامان معصوم علیهم السلام فراتر از زمانها و زمینهای مربوط به قوم عرب است.

اما چرا به امام هادی علیه السلام و فرزندش امام حسن علیه السلام ، عسکری می گویند؟

شیخ صدوق (ره) می نویسد: اساتید ما می گفتند نام محله ای که امام هادی علیه السلام و فرزندشان امام حسن علیه السلام در آنجا سکونت داشتند عسکر نام داشت و به همین دلیل به هر یک از آن دو امام عسکری (منسوب به عسکر) گفته می شد.[3]

به مناسبت شهادت امام محمد باقر (علیه السلام) کلام نور این امام بزرگوار را با تفسیری از رهبر انقلاب بخوانیم و تلاش برای عمل به آن را انجام دهیم.

حرکت شیعیان در مسیر اطاعت و عبودیت الهی

رهبری فرمودند: شعرى که الان برادرمان خواندند، مضمون درستى نیست که ما بگوییم چون شیعه و محب هستیم، اگر گناه هم کردیم، خداى متعال ما را مجازات نمى‌کند؛ نه، این‌طور نیست: «من اطاع اللَّه فهو لنا ولى»؛(1) ولىِ آنها باید خدا را اطاعت کند؛ چون خود این بزرگواران با اطاعت خدا به این مقام و رتبه رسیدند. امتحان اینها، قبل از وجود و آمدنشان به این دنیا صورت گرفته است: «امتحنک اللَّه قبل ان یخلقک فوجدک لمن امتحنک صابرة».(2) دستگاه خدا بى‌حساب و کتاب نیست. در روایتى پیغمبر اکرم به فاطمه‌ى زهرا سلام‌اللَّه‌علیها با این مقام و رتبه فرمود: «یا فاطمه انّنى لن اغنى عنک من اللَّه شیئا»؛(3) یعنى پیش خدا، نسبتِ با من و ارتباطِ با من به درد تو نمى‌خورد. مگر در میان فرزندان پیغمبر و ائمّه کسانى نبودند که با خدا رابطه‌اى نداشتند و نتوانستند از آن گوهر نورانى و ارزش معنوى برخوردار شوند؟ آنچه اولیاى دین را بر قلّه‌ى شرافت بشرى قرار داده، از خود شخص شخیص نبىّ‌اکرم و امیرالمؤمنین و بقیه‌ى این خاندان پاک گرفته - که اینها در عالم وجود نمونه‌هاى بى‌مانندند و شبیه اینها دیگر نیست - تا دیگران، اطاعت و عبودیّت و بندگى آنها براى خداست. لذا وقتى شما مى‌خواهید در تشهّد نمازتان نام پیغمبر خدا را بیاورید و از او تجلیل کنید، مى‌گویید «و اشهد ان محمداً عبده». اوّل عبودیّت را ذکر مى‌کنید، بعد مى‌گویید «و رسوله».(4) عبودیّت بالاتر از رسالت است. اساس و جوهر کار، عبودیّت است. من و شما هم باید از همین جاده برویم. البته این قلّه‌ها خیلى بالاست. اگر چشم ما بتواند این قلّه‌ها را ببیند، خیلى باید خدا را شکرگزار باشیم؛ چه برسد که به آن‌جاها برسیم؛ لیکن باید برویم؛ راه این است. این دامنه‌ها را باید به قدر قدرت و توانمان طى کنیم؛ که اگر این‌طور شد، به قدر ظرفیتمان بهره خواهیم برد.

 

متن حدیث از امام باقر (علیه السلام) جابر جعفى گفت: امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: اى جابر، آیا کافى است براى کسى که ادّعاى تشیّع دارد، بگوید که دوستدار ما اهل بیت است؟ به خدا سوگند، شیعه ما نیست مگر آن کسى که تقواى خدا را رعایت کند و از او اطاعت نماید. شیعیان ما شناخته نمى‏شدند، مگر به تواضع، خشوع (فروتنى در عبادت)، اداى امانت، بسیارى ذکر خدا، روزه گرفتن، نماز به پا داشتن، نیکى به والدین و رسیدگى به همسایگانى که فقیر و نیازمندند. همچنین رسیدگى به قرض داران و یتیمان، راستى در گفتار، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان، از این که، جز نیکى مردم را نگویند، [نیز] شیعیان ما [همواره‏] در بین اقوام خویش امین بودند. جابر گفت: اى پسر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم، ما کسى را با این خصوصیات نمى‏شناسیم. حضرت، خطاب به او فرمود: اى جابر، افکار و آراى مختلف، تو را [از راه راست‏] بیرون نبرد. آیا کافى است مردى بگوید: من على علیه السّلام را دوست دارم و از دوستداران او هستم، پس اگر بگوید من رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را دوست دارم [که بهتر است‏]- زیرا رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم از على علیه السّلام بهتر است- ولى از سیره او پیروى ننماید و به سنّتش عمل نکند، این دوستى براى او هیچ سودى نخواهد داشت. پس تقواى خدا را پیشه نمایید و براى آنچه نزد خداست، عمل کنید، زیرا بین خدا و بین هیچ کس، قرابت و خویشاوندى نیست. محبوبترین بندگان نزد خداوند و گرامى‏ترین آنها در پیشگاه او، با تقواترین و مطیع‏ترین آنهاست. اى جابر، جز با اطاعت و فرمانبردارى از خداى متعال، تقرّب به او حاصل نمى‏شود. تنها دوستى ما (آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) باعث رهایى از آتش نیست و هیچ یک از شما بر خدا حجّتى ندارد. هر کس مطیع خداست، ولىّ و دوستدار ماست و هر کس نافرمانى خدا را نماید، با ما دشمن است. ولایت ما اهل بیت، جز با عمل [به دستورات الهى‏] و پرهیز از گناه به دست نمی‏آید.

نام مبارک امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ,بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت .

القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کردهاند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

کنیه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع) است .

بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع)و از سوى پدر به امام حسین (ع) میرسید .

پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , على بن الحسین (ع) است .

تولد حضرت باقر (ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد .

دوران امامت امام محمد باقر (ع) از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین (ع) است آغاز شد و تا سال 114 ه . یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفرصادق (ع) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است , ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش میآید , و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند .

قاضیها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدیدمیآیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید , و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأ له امامت و ولایت را , که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا , افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على (ع) متوجه کرده بود , و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته بود , به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند .

برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند .

اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند .

بدین جهت امام محمد باقر (ع) و پس از وى امام جعفر صادق (ع) از موقعیت مساعد روزگار سیاسى , براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایهریزى نمودند .

زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر(ص) و ناموس و قانون عدالت بودند , و میبایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست یازند , و فقه آل محمد (ص) را جمع و تدوین و تدریس کنند .

به همین جهت محضر امام باقر (ع) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود .

آگاهی های تاریخی درباره زندگی امام جواد (ع) چندان گسترده نیست، زیرا افزون بر آن که محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم (ع) می گردید، تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که برای "حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت" بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. افزون بر آن، زندگی امام جواد (ع) چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد.

 گفتنی است، زمانی که امام رضا (ع) به خراسان برده شد، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می کرد و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا علیه السلام چنین بر می آید که امام جواد (ع) آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در توس حضور یافت.

هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا (ع) در سال 204 به بغداد بازگشت، از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود، ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا (ع) فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر همچنان بر جای خود خواهد ماند. او سیاست کنترل امام کاظم (ع) توسط پدرش را- که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود- به یاد داشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا (ع) در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه، به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه نیز به ایشان دارد. اینک نوبت امام جواد (ع) فرا رسیده بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد وی درآورد و او را داماد خود کرد. از همین رهگذر بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.

بر اساس برخی نقل ها، مأمون پس از ورود به بغداد- در سال 204- بلافاصله امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد فراخواند.(1) افزون بر این، مأمون متهم بود که امام رضا(ع) را به شهادت رسانده است. اکنون می بایست با فرزند وی به گونه ای رفتار کند که از آن اتهام نیز مبرّی شود.

از روایتی که شیخ مفید از ریان بن شبیب نقل کرده، چنین بر می آید: موقعی که مأمون تصمیم به ازدواج ام فضل با امام جواد (ع) گرفت، عباسیان برآشفتند؛ زیرا ترس آن داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی برگردد، چنانکه درباره امام رضا (ع) هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند.(2) ولی به طوری که از دو روایت فوق برمی آید، آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی درمی آورد که :" لَم یتَفَقَّهُ فی دینِ الله ولا یعرف حلاله من حرامه ولا فرضاً من سنّته"؛کودکی که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و واجب را از مستحب باز نمی شناسد.

مأمون در مقابل این برخورد، مجلسی برپا کرد و امام جواد (ع) را به مناظره علمی با یحیی بن اکثم، بزرگترین دانشمند و فقیه سنی آن عصر، فراخواند تا بدین وسیله مخالفان و اعتراض کنندگان عباسی را به اشتباه خود آگاه کند.(3) این در حالی بود که بنا به این دو روایت، هنگام عقد ازدواج ام فضل با امام جواد (ع) هنوز به آن حضرت " صبی" اطلاق می شده است.

قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : ثَلاثُ خِصال تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِی الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِی الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلی قَلْب سَلیم.
«کشف الغمّه، ج 2، ص 349»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: سه خصلت جلب محبّت می کند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردی در مشکلات آن ها، همراه و همدم شدن با معنویات.

قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : التَّوْبَةُ عَلی أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لایَعُودَ.
«ارشاد القلوب دیلمی، ص 160»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: شرایط پذیرش توبه چهار چیز است: پشیمانی قلبی، استغفار با زبان، جبران کردن گناه ـ نسبت به همان گناه حقّ الله و یا حقّ النّاس ـ، تصمیم جدّی بر این که دیگر مرتکب آن گناه نشود.


قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْبْرارِ: إقامَةُ الْفَرائِض، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَةِ فِی الدّین.
امام جواد - علیه السلام - فرمود: سه چیز از کارهای نیکان است: انجام واجبات الهی، ترک و دوری از گناهان، مواظبت و رعایت مسائل و احکام دین.


قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : وَ حَقیقَةُ الاْدَبِ: اِجْتِماعُ خِصالِ الْخیْرِ، وَ تَجافی خِصالِ الشَّرِ، وَ بِالاْدَبِ یَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَکارِمَ الاْخْلاقِ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ، وَ یَصِلُ بِهِ اِلَی الْجَنَّةِ.
«ارشاد القلوب دیلمی، ص 160»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: حقیقت ادب و تربیت عبارت است از: دارا بودن خصلت های خوب، خالی بودن از صفات زشت و ناپسند. انسان به وسیله أدب - در دنیا و آخرت - به کمالات اخلاقی می رسد; و نیز با رعایت أدب نیل به بهشت می یابد.


قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : إنَّ بَیْنَ جَبَلَی طُوس قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ دَخَلَها کانَ آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ النّار.
«عیون اخبارالرّضا - علیه السلام -، ج 2، ص 256، ح 6»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: همانا بین دو سمت شهر طوس قطعه ای می باشد که از بهشت گرفته شده است، هر که داخل آن شود ـ و با معرفت زیارت کند ـ، روز قیامت از آتش در أمان خواهد بود.


قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ.
«کامل الزیارات، ص 536، ح 827»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: هرکس قبر عمّه ام ـ حضرت معصومه سلام الله علیها ـ را با علاقه و معرفت در قم زیارت کند، أهل بهشت خواهد بود.


قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : مَنْ زارَ قَبْرَ أخیهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْقَبْرِ وَقَرَءَ:
«إنّاأنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» سَبْعَ مَرّات، أمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْکْبَرِ.
«اختیار معرفة الرّجال، ص 564، ح 1066»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: هرکس بر بالین قبر مؤمنی حضور یابد و رو به قبله بنشیند و دست خود را روی قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مبارکه :
«إنّا أنزلناه» را بخواند از شداید و سختیهای صحرای محشر در أمان قرار می گیرد.


قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : ثَلاثٌ یَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: کَثْرَةُ الاْسْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ کَثْرَةِ الصَّدَقَةَ.
«کشف الغمّة، ج 2، ص 349»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: سه چیز، سبب رسیدن به رضوان خدای متعال می باشد: نسبت به گناهان و خطاها، زیاد استغفار و اظهار ندامت کردن. اهل تواضع کردن و فروتن بودن. صدقه و کارهای خیر بسیار انجام دادن.


قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعینُ لَهُ، وَالرّاضی بِهِ شُرَکاءٌ.
«کشف الغمّة، ج 2، ص 348»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: انجام دهنده ظلم، کمک دهنده ظلم و کسی که راضی به ظلم باشد، هر سه شریک خواهند بود.


قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : التَّواضُعُ زینَةُ الْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زینَةُ الْکَلامِ، وَ الْعَدْلُ زینَةُ الاْیمانِ، وَالسَّکینَةُ زینَةُ الْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ زینُةُ الرِّوایَةِ.
«کشف الغمّة، ج 2، ص 347»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: تواضع و فروتنی زینت بخش حسب و شرف، فصاحت زینت بخش کلام، عدالت زینت بخش ایمان و اعتقادات، وقار و ادب زینت بخش اعمال و عبادات; و دقّت در ضبط و حفظ آن، زینت بخش نقل روایت و سخن می باشد.

 

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت . 


نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است .


القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .

امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت . 

مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . 


" از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " .


از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود .


مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند .


در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد .
باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

 

نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند."

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

 

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.

 

تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت."(2)

 نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)

 

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند."

 

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

 یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا می‌دانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد."